سنگى که به غصب در خانه است ، در گرو ویرانى کاشانه است . [ و این گفتار از پیامبر ( ص ) روایت شده است و شگفت نیست که دو سخن همدیگر را ماند که از یک چاه کشیده است و در دو دلو ریخته . ] [نهج البلاغه]
نور هدایت
اشتباهات امام خمینی و اشتباهات آقای منتظری
دوشنبه 88 آذر 30 , ساعت 2:0 عصر  

 

آقای منتظری اخیرا با اشاره به ماجرای اهانت به امام خمینی گفته‌اند: «حالا یک کسی در یک جایی کار‏ ‏خلافی کرد و عکس ایشان را پاره کرد، این را ما بیاییم در بوق و کرنا کنیم کار‏ ‏صحیحی نیست. چرا که با این کار دارید آبروی ایشان را می‎برید!» وی سپس درباره امام خمینی هم اظهار نظر کردند و گفتند: «آیت الله خمینی معصوم نبودند و اشتباه هم داشته‌اند»

ما که عاشق امام خمینی هستیم، هرگز ایشان را معصوم و بدون اشتباه نمی‌دانیم، اما اگر قرار باشد درباره افراد قضاوت کنیم و مثلا اشتباهات امام خمینی را بگذاریم کنار اشتباهات آقای منتظری و بعد اشتباهات آنها را هم ردیف هم قرار بدهیم، در این صورت هم به امام خمینی ظلم کرده‌ایم و هم به آقای منتظری. بعد هم لابد آدم‌هایی می‌گویند«حالا که هردو اشتباه می‌کردند، پس حق با هر دوی آنهاست و می‌توان همزمان هم خط امام بود و هم خط آقای منتظری!» پس بهتر است عدالت را درباره امام و آقای منتظری رعایت کنیم و اشتباه آنها را با همدیگر مقایسه کنیم و ببینیم آیا اشتباهات آنها در یک سطح و به یک اندازه است؟!

یکی از اشتباهات بزرگ امام خمینی که اشتباهات و مشکلات بعدی را در پی داشت، دستور ایشان مبنی بر پیگیری پرونده مهدی هاشمی (برادر داماد آقای منتظری) بود. امام خمینی در نامه‌ای خطاب به آقای منتظری می‌نویسد: «علاقه اینجانب به جنابعالى بر خود شما روشنتر از دیگران است… این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقاى سید مهدى هاشمى است به شما. من نمى‏خواهم بگویم که ایشان حقیقتاً مرتکب چیزهایى شدند؛ بلکه مى‏خواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار، از قبیل قتل، مباشرت یا تسبیباً و امثال آن مى‏باشند و چنین شخصى، ولو مبرا باشد، ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جنابعالى است که بر همه حفظش واجب مؤکد است.

آنچه مسلّم است و در آن پافشارى دارم رسیدگى به وضعیت و موارد اتهام او است، رسیدگى به خانه تیمى و انباشتن اسلحه، آن هم با پول ملت، به اسم کمک به سازمانهاى به اصطلاح آزادیبخش. اصولًا یک همچو اعمالى بدون دخالت دولت جرم است و باید ایشان، که صلاحیت این امر را ولو واقعاً براى این سازمانها باشد ندارد و دخالت در حکومت است، جواب بدهد. این امر قطعى است. و آنچه از شما مى‏خواهم در رتبه اول پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگى به این امور است. و اگر براى شما محذور دارد، به طورى که تکلیف شرعى از شما ساقط است، سکوت است. حتى در محافل خصوصى دفاع از یک همچو شخصى که خطر براى حیثیت شما است و احتمال فساد و خونریزى بیگناهان است سَم قاتل است.

باید تمام فعالیتها که به اسم کمک به سازمانهاى به اصطلاح آزادیبخش است قطع شود و تمام کسانى که در این امور دخالت داشته‏اند محاکمه شوند و آنچه مسلّم است و مایه تأسف، حسن ظن جنابعالى به اعمال و افعال و گفته‏ها و نوشته‏هاست که به مجرد وصول به شما ترتیب اثر مى‏دهید و در مجمع عمومى صحبت مى‏کنید و به قوه قضاییه و غیره سفارش مى‏دهید و من از شما، که دوست صمیمى سابق و حال من هستید و مورد علاقه ملت، تقاضا مى‏کنم که با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نمایید، پس از آن ترتیب اثر بدهید، تا خداى نخواسته لطمه به حیثیت شما، که‏ برگشت به حیثیت جمهورى است، نخورد. آزادى بى‏رویّه چند صد نفر منافق، به دستور هیأتى که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است. «ترحم بر پلنگ تیز دندان- ستمکارى بود بر گوسفندان» من تأکید مى‏کنم که شما دامن خود را از ارتباط با سید مهدى پاک کنید که این راه بهتر است؛ و الّا هیچ عکس العملى در رسیدگى به امر او از خود نشان ندهید که رسیدگى به امر جنایاتِ مورد اتهام حتمى است. سلامت و توفیق جنابعالى را خواهانم. (صحیفه نور، ج‏20)

این از اشتباه امام خمینی که برای نجات آقای منتظری به وی توصیه می‌کند بیت خود را از آدم‌های جنایتکار و قاتل پاک کند. اما اشتباه آقای منتظری، ببینیم آقای منتظری در جواب نامه محبت‌آمیز و پدرانه امام راحل چه کردند؟ مهدی هاشمی در برگه بازجویی‌اش در این خصوص نوشته است: روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم، آقا (منتظری) مرا احضار کردند و گفتند حضرت امام نامه‌ای برای من نوشته‌اند و قسمتی از آن را که درباره من بود، خواندند. بعد اضافه کردند که من هم یک نامه‌ای برای امام نوشتم و آن قسمتی را که درباره من بود برایم خواندند. بعد گفتند: «امام با نامه خودشان، خواب را از چشم من گرفته‌اند. من هم نامه‌ای نوشتم که خواب را از امام بگیرد!» مرحوم حاج سید احمد خمینی هم در رنجنامه‌ای که برای آقای منتظری نوشته بودند، دقیقا به همین مساله اشاره کردند: «این مطلب را شما هم به من گفتید که من هم نامه‌ای نوشتم تا خواب را از چشم آقا بگیرم!»

اشتباه دوم امام این بود که بعد از اعتصاب و قهر کردن آقای منتظری، از ایشان دعوت کردند تا به همراه مسئولان نظام در جماران حضور داشته باشند. امام در آن جلسه با تواضع بسیار با آقای منتظری صحبت کردند، اما اشتباه آقای منتظری ؟ ماجرایش را باز هم از رنجنامه حاج سید احمد خمینی بخوانیم:

«امام با کمال بزرگواری شما را خواستند و شما در جلسه‌ای در منزل اینجانب که سران قوا و نخست‌وزیر بودند، شرکت کردید. از ابتدا معلوم بود که به شما گفته‌ بودند که زیر بار هیچ پیشنهادی نروید تا آقا مهدی را آزاد کنند. چرا که با همه با خشونت برخورد ‌کردید. امام در این جلسه با تواضع بسیار از شما خواستند که اعتصاب خود علیه نظام را بشکنید. به شما گفتند: آیا شما، ماها را دشمن خود می‌دانید؟ یقینا این را نمی‌توانید بگویید. بعد با حالت بسیار صمیمی و گرم فرمودند: من از شما خواهش می‌کنم که این کارها را کنار بگذارید و مشغول کار خود شوید. قبول نکردید! فرمودند: من به شما ارادت دارم. من مخلص شما هستم. از این مرید و مخلص خود قبول بفرمایید و به کار خود مشغول شوید. با کمال خشونت گفتید: «لا یکلف الله نفسا الا وسعها»

در این هنگام من به دوستان نگاه کردم. دیدم همگی از شرم و حیا، سرهایشان را پایین انداخته‌اند و آقای خامنه‌ای اشک در چشمانشان بود. آقای رفسنجانی و من در جلو امام به شما گفتیم که شما قائل به ولایت فقیه هستید و به قول خودتان 700 صفحه پیرامون آن مطلب نوشته‌اید (البته تا آن موقع) چرا گوش به حرف امام نمی‌دهید؟ باز همان جمله «لایکلف الله نفسا» را به زبان آوردید و امام با خونسردی به شما نگاه می‌کردند!» (رنجنامه ص 45)

اشتباه دیگر امام پافشاری و ایستادگی بر اجرای عدالت و حکم محکومیت سید مهدی هاشمی قاتل بود و اشتباه آقای منتظری هم این بود که به امام پیغام داد: «سید مهدی هرچه بود و شد، بالاخره بیست سال سنگ اسلام و انقلاب و امام را به سینه زد!»

و سرانجام بزرگترین اشتباه امام که هنوز هم بغض و کینه آقای منتظری را به همراه دارد، برکناری آقای منتظری از قائم‌مقامی و نجات کشور و مردم و انقلاب اسلامی از رهبری آینده‌ی آقای منتظری بود: «جناب آقاى منتظرى با دلى پر خون و قلبى شکسته چند کلمه‏اى برایتان مى‏نویسم تا مردم روزى در جریان امر قرار گیرند… از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامى عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین مى‏سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبرى آینده نظام را از دست داده‏اید. شما در اکثر نامه‏ها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدرى مطالبى که مى‏گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده‏اى براى جواب به آنها نمى‏دیدم… در مسئله مهدى هاشمىِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر مى‏دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام مى‏دادید که او را نکشید. از قضایاى مثلِ قضیه مهدى هاشمى که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامى آنها را ندارم… سعى کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدى هاشمى و لیبرالها نریزد. از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک مى‏شوید در هیچ کار سیاسى دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد. دیگر نه براى من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهاى بیگانه دهند. نامه‏ها و سخنرانیهاى منافقین که به وسیله شما از رسانه‏هاى گروهى به مردم مى‏رسید؛ ضربات سنگینى بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتى بزرگ به سربازان گمنام امام زمان- روحى له الفداء- و خونهاى پاک شهداى اسلام و انقلاب گردید؛ براى اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند …

سخنى از سرِ درد و رنج و با دلى شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خداى خود عهد کردم که از بدى افرادى که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم پوشى نکنم. من با خداى خود پیمان بسته‏ام که رضاى او را بر رضاى مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمى دارم. من کار به تاریخ و آنچه اتفاق مى‏افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعى خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‏ام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعى کنند تحت تأثیر دروغهاى دیکته شده که این روزها رادیوهاى بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش مى‏کنند نگردند. از خدا مى‏خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضى هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزى نداریم، هرچه هست اوست.

امام خمینی چند روز بعد در نامه‌ای خطاب به نمایندگان مجلس و وزرا می‌نویسد:

شنیدم در جریان امر حضرت آقاى منتظرى نیستید و نمى‏دانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیه‏ها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولى متأسفانه موفق نشد. از طرف دیگر وظیفه شرعى اقتضا مى‏کرد تا تصمیم لازم را براى حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلى پرخون حاصل عمرم را براى مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم ان شاء اللَّه خواهران و برادران در آینده تا اندازه‏اى روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخى بردار نیست؛ و در صورت تخطى، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفى خواهد شد. والسلام …

قابل توجه بعضی ها:

نظرات آقای منتظری درباره ولایت فقیه، وقتی قرار بود خود ایشان ولی فقیه باشد: حتی انتخاب کاندیداهای ریاست جمهوری هم باید با اجازه ولی فقیه باشد!

بخش‌هایی از مرامنامه نهضت‌های آزادی بخش وابسته به مهدی هاشمی: قیام مسلحانه علیه هر نظام و حکومتی که در خط اصیل اسلام نباشد زیر هر اسمی ولو اسم مسلمانی داشته باشد//واحد اطلاعات و تحقیقات وظیفه دارد کلیه عوامل ضدانقلاب و جاسوسهای بین‌المللی را شناسایی و برای هر کدام تشکیل پرونده دهد و آنها را به مقامات ذیصلاح معرفی و در صورت نداشتن مدرک و محرز بودن خطرناکی آنان- آنها را ربوده و اعدام نماید!!

 

‌ «‌یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند. وقتی بلند شدید بروید، امام فرمودند: بیشتر حرف‌های شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند. امام تنها همین دو جمله را فرمودند. آیا از خود پرسیده اید که چه کردید که امام، مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟»


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
عبدالله نوری: خامنه ای اگر مظلوم تر از امام نباشد، کم تر نیست!
دوشنبه 88 آذر 30 , ساعت 1:40 عصر  
عبدالله نوری: خامنه ای اگر مظلوم تر از امام نباشد، کم تر نیست!

بعد از فوت امام خمینی (ره) در سال 1368 حجت الاسلام "عبدالله نوری" که زمانی نماینده امام در سپاه بود، در جمع پاسداران، ناگفته هایی از پذیرش قطعنامه 598 و همچنین عزل منتظری از قائم مقامی رهبری توسط امام، و در حمایت از حضرت آیت الله خامنه ای، تعریف کرد که متن آن برای اولین بار در نیمه دوم آذر ???? در شماره ?? هفته نامه شلمچه منتشر شد.
به لحاظ اهمیت موضوع و با توجه به مواضع اخیر عبدالله نوری که به سادگی همه گذشته خویش را به فراموشی سپرده است، برای یادآوری او و همفکرانش، متن کامل نوار سخنرانی او را که حاوی نکات مهم و تکان دهنده ای از تاریخ ناگفته انقلاب اسلامی است، برایتان منتشر می کنم.

من می خواهم یه دو سه تا نکته اینجا بگم.
ببینید، بیست سال امام  پرچم انقلاب را بلند کرد که دیگر همه دنیا فهمیدند. در این بیست سال شعارهای عجیبی داد؛ علی الخصوص در این ده سال پس از پیروزی انقلاب،‌ هشت سال در جنگ بودیم ما. هشت سال امام فرمود: "صلح بین اسلام و کفر معنا ندارد". هشت سال امام صدا زد: "جنگ جنگ تا پیروزی، ‌جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم". هشت سال امام فریاد زد که "صدام باید برود". هشت سال امام این جوری شعار داد، اما بعد دایر شد به این که اسلام بماند یا شعار امام و به اصطلاح پرستیژ امام بماند؟
شجاعت از این بالاتر؟ آزمایش از این بالاتر؟! امتحان خدایی از این بالاتر؟!
امام می توانست این چند ماهی که به آخر عمرش باقی مانده، زیر بار این قطعنامه نرود و تا آخرین نفسش شعار خودش را هم بدهد، اما بعدش بزرگ ترین گرفتاری را برای ما بگذارد و برود، بزرگ ترین بدبختی را برای ما بگذارد و برود.
اولا جنگ به یک نقطه حساسی رسیده بود که دیگر کاربردی نداشتیم ما. مضافا بر این که این چند ماه را هم ادامه می داد امام، حالا اگر مسئولین ما می خواستند صلح بکنند، خود ماها چشم هاشون رو در می آوردیم بیرون که: تا امام زنده بود شما جرات نکردید، حالا که امام سر به تیره تراب گذاشته، شما شروع کردید سازشکاری را و مضافا بر این که این دفعه، ما اگر بعد از امام زیر بار این قطعنامه می رفتیم، برای همیشه ذلیل بودیم، خوار بودیم.
رسید به جایی که از غیب - حالا شما بگو از پس پرده - با امام این معامله را کردند که:
امام! یا پرستیژت را حفظ کن، آن وقار و شخصیت خود را حفظ کن و هنوز آن شعارها را این چند روز آخر عمرت بده، یا بیا و اسلام و جمهوری اسلامی را حفظ کن!
امام در یک نیمه شب، قلم بدست گرفت و آن جملات عجیب را نوشت. فرمود که:
"در این هشت سال هرچه شعار دادم، همه را پس می گیرم. اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله اش کردم و این قطعنامه را پذیرفتم. سخت بود برام، تلخ بود برام، اما کاسه زهری بود سر کشیدم ..."
آقا سید احمد (خمینی) وقتی ما برای تسلیت، با بعضی از رفقا و مسئولین بسیج رفته بودیم خدمت شان، ایشان در حسینیه جماران، همین طور که نشسته بودند - آن موقع اتفاقا بر اثر تالمات روحی نمی توانستند سخنرانی کنند – همین طور که نشسته بودندف با چشمانی پر از اشک گفت که خدا شاهد است که عجیب دلم سوخت! حالا برای شما هم می گویم تا شما هم دل تان بسوزد ثواب ببرید ان شاء الله ...
ایشان قسم خورد گفت:

"به جان امامم، به جان این پدر پیرم که از دست رفت، به جان این عزیز همتون، قسم می خورم که امام بعد از قطعنامه ‌به هیچ وجه خنده اش را ما ندیدیم"!
می گفت:
"هر بار من این علی پسرم را می بردم از در تو، امام، علی کوچولو را صداش می کرد هر بار که می بردمش، علی تا سلام می کرد، می گفت: علیک سلام علی کوچولو، باز اومدی پیش بابا؟!"
می گفت با یک لبخندی...! گفت:
"به جان خود امام ، بعد از قطعنامه، هر دفعه این بچه را آوردم، یک بار لبخند بزند امام، لبخند نزد و آرزوی لبخندش به دل ما ماند."


این یه تیکه اش! یه تیکه دیگر را عرض می کنم. گفت:

"یک بار صبح اول صبح، یک پیرزنی آن جا بود اسمش ننه فاطمه بود - خدمتکار اتاق امام – ایشان آمد گفت: حاج احمد آقا، "آقا" داره گریه می کند. گفتم: آقا؟! گفت: بله.
کسی گریه آقا رو ندیده بود که، اجازه نمی داد کسی گریه اش را ببیند، حالا چطور ننه فاطمه فهمید؟! من بلند شدم رفتم داخل اتاق دیدم آقا پشت به در، رو به دیوار نشسته، شانه هایش داره تکان می خوره. رفتم شروع کردم با طاقچه ور رفتن که یعنی آقا دستمالش را بردارد و گریه نکند؛ دیدم نه، تو حال خودش است. یک مقداری سر و صدا ایجاد کردم، این طرف آن طرف که امام بفهمد من آمدم داخل گریه نکند، نظر امام را جلب نکرد. با خودم فکر کردم بروم علی را بیاورم، چون علی را خیلی دوست داشت. رفتم علی را آوردم. علی آمد تو. آقا دستمال را برداشت، ولی باز گریه می کرد. علی با دست هایش اشک های چشم را از صورت آقا گرفت و گفت که: "آقا چرا گریه می کنی؟ آقا فرمود: "قلبم درد می کنه علی جون، قلبم درد می کنه، ناراحتم، درد می کشم که دارم گریه می کنم".
دیدم علی هم کارساز نشد. امام خیلی احترام به والده قائل بود. گفتم بروم حاج خانم را بیاورم.‌ وقتی حاج خانم از در می آمد تو، امام، تمام دردها و داغ هایش فراموش می شد. حاج خانم را هم آوردم.
گفت: "احمد! این کارها چیه می کنی؟!‌ دلم درد می کنه می خوام گریه کنم! این که راه علاجی هم جز اشک نداره. تو یا مادرت را می آوری یا علی را می آوری، دیگه بعد از اینها چه کسی را می خواهی بیاوری؟ برو سراغ کارت، رهایم کن به حال خودم".
گفتم: "آقا دکترها گفتند گریه برات ضرر داره، من چه کنم؟! خب من دست خودم نیست! من هم مسئولیت دارم، دکترها گفتند نگذارید آقا ناراحت بشه!"
گفت: "احمد! تا گریه نکنم قلبم آرام نمی گیره، علی را ببر تا این بچه ناراحت نشه"
علی را آوردم، دکترها را صدا زدم، گفتم: "شما را به خدا نگذارید امام ناراحت بشه!"

عبدالله نوری امروزی در خدمت کروبی و عطریان فر و ...

آقایی که هیچ موقع کسی گریه اش را ندید...! این یک تیکه...
حالا می آییم سراغ بعدش! بزرگ ترین آزمایش به نظر من اینها نبود. کدام آزمایش؟ اهل دل باید تو مجلس بگیرد حرف من را نمی دونم!
در تاریخ شیعه، بروید از همه علما بپرسید؛ ما سه نفر فقط سراغ داریم که پرچم ولایت فقیه را بلند کردند. اولین آنها مرحوم "کاشف الغطاء" بود که چه جور بلند کرد؟ چه بگویم؟! فقط چهار تا کلمه راجع به ولایت فقیه حرف زده! بعد از آن، مرحوم صاحب جواهر است که در کتاب "جواهر الکلام" راجع به ولایت فقیه یک کمی حرف زده! هیچ یک از مراجع شیعه، دیگر جرات نکرده بودند راجع به ولایت فقیه این جوری حرف بزنند، تا زمان امام!
امام آمد پرچم ولایت فقیه را چنان بلند کرد که تمام دنیا را گرفت.
بزرگ ترین آزمایش امام و امتحانی که پس داد، می دانید چه بود؟ بزرگ ترین آزمایش و امتحان امام این بو.د که گفتند:
" آقا، پرچم ولایت فقیه را بینداز توی خاک و قائم مقامت را هم قربانی کن! دیگر ولایت فقیه در زمان خودت بی ولایت فقیه"
به آن معنا! نه این که بخواهم بگویم نیست، الحمدلله وجود مبارک حضرت آیت الله خامنه ای (صلوات حضار) را ما داریم! اما یک کسی که در میان مراجع شیعه، آمده با آن وصف کلام راجع به ولایت فقیه حرف زده، پس از هشت سال، کار به جایی می رسد که باید قائم مقام خودش را هم قربانی بکند!


باز آقا سید احمد آقا آن روز گفت که:

"یک روز بعد از این که حکم استعفای آقای منتظری را امام امضاء کرد، وارد اتاق شدم، ‌دیدم نامه آقای منتظری در دستش هست، ‌از زیر عینک قطرات اشک، آمده روی محاسنش، دارد گریه می کند. نشستم کنار امام، البته با صدا گریه نمی کرد؛ فقط اشک می ریخت و نامه آقای منتظری را داشت می خواند. نشستم کنار امام. امام همچنان مشغول اشک ریختن و خواندن نامه بود. خواستم که امام، چون دکترها گفته بودند که خیلی مراقبش باشید، ‌نگذارید گریه کند، ناراحت بشود. ‌سرم را بردم جلو، توی صورت آقا نگاه کردم که یعنی من دارم می بینم که داری گریه می کنی، بلکه آقا دست از گریه بردارد. آقا عینکش را گذاشت توی پیشانیش و یک نگاهی به من کرد، گفت:
"احمد! تعجب می کنی من دارم گریه می کنم؟!"
من دیگه هیچی جواب ندادم!
گفت:
"احمد! به خدا دیگر کمرم شکست. به خدا دیگر اصلا دلم نمی خواهد زنده بمانم ... تو هم دعا کن خدا دیگر مرگ بابایت را برساند. یک عمر فریاد زدم ولایت فقیه، حالا خودم با دست خودم، باید قسمت اعظم این ولایت فقیه را ذبح کنم، قربانی کنم! احمد تعجب می کنی؟ به خدا کمرم شکست!"
امام هیچ وقت قسم نمی خورد. گفت: "احمد! به خدا کمرم شکست."

آلبوم تصاویر سایت آیت الله منتظری: با حجة الاسلام والمسلمین عبدالله نوری. (قم _ زمستان 1381 _ در اولین روزهای پس از رفع حصر)

عبدالله نوری این روزها در محضر منتظری!

من شاید خیلی درد دل داشته باشم. پس کجا بروم بگویم؟
به کی بگویم؟ اگر به شما نگویم؟!
اگر آدم این حرف ها را این جا نزندف پس کجا بزند؟!
کجا بروم بگویم قربان آن قدت بروم امام؟!
کجا بروم بگویم قربان قلبت بروم امام؟!
کجا بروم بگویم قربان آن آه جگرسوزت بروم آقا؟! که دنیایی را آتش زدی و رفتی با آن آه های آخر عمرت!
خب من باید این جا این حرف ها را بزنم! خب یک کمی زودتر بیاید قربانتان بروم!
اجازه بدهید؛ منبر بی پیام فایده ندارد. پیام منبر را بگویم و دعایتان بکنم. حرف دیگر بیش از حد زده ام. پیام منبرم این است:‌
یازده امام ما را برای چه شهید کرده اند؟!
علی چرا بیست و پنج سال خانه نشست؟! چرا 25 سال فقط تنها یاور علی، زهرا بود؟ در آن چند سالی که زهرا زنده بود، بعدش هم که زهرا شهید شد! خودتان که اهل هیئت هستید. چرا امام مجتبی سه بار در میدان جنگ بردندش پیش معاویه خجالت زده برگرداندنش؟! چرا؟! همه این چراها را می گویم،‌ یک جواب آخرش دارم.
امام حسین وقتی آن روز ایستاد جلوی لشکر، گفت با اسلحه هایی که مسلم خریده آمده اید مرا بکشید؟! با وجوهاتی که مسلم جمع کرده بود، ‌پول گرفته اید و آمده اید مرا بکشید؟!‌
امام سجاد کارش به جایی رسید که آن پیرمرد در شام گفت: خدا را شکر می کنم که خدا آبرویتان را برد و این جور ذلیل تان کرد. چی بود؟!
در مقاتل آمده که یک قرآن هم زیر بغل داشت! که امام اشاره کرد از قرآن هم چیزی می دانی؟ و گفت بله و آن مسائل!
امام باقر هم همین جور. امام صادق هم همین جور. موسی بن جعفر چرا 14 سال توی زندان بود؟ چرا؟!
امام رضا را هم تبعیدش کردند توی ایران خودمون! تا آخرش با زهر...
امام جواد ما را یک زن بی همه چیز کشت! تازه در حجره را هم قفل کرد. به کنیزانش گفت: کف بزنید، هلهله بکنید صدای ناله امام جواد را کسی نشنود! جوان ترین امام را 25 سالگی کشتند برای چه؟! اجازه دهید بقیه اش را نگویم...!
همه این چراها جوابش یک کلمه است.
اگر اجداد ما و پدران ما، مثل الان ما بودند و آنان غیرت داشتند، کجا 14 سال موسی بن جعفر در زندان می ماند؟ یک نفر بلند نشد فریاد بزند و واقعا فریاد بزند و جانش را در خطر بیندازد!
آی قربانت برم موسی بن جعفر! اگر به قدر این مجلس بسیجی داشتی، 14 سال در زندان بودی تو؟! آره؟!
امام صادق می گوید که آن یکی ایراد می گیرد، می گوید: آقا شما چرا قیام نمی کنید؟ فرمود: "آن بزغاله ها را بشمار! می گوید وقتی شماردم دیدم 17 راس بیشتر نیستند. گفت:
"به خدا قسم من اگر به قدر آن بزغاله ها یار داشتم، قیام می کردم!"
ای وای! آدم این درد را کجا ببرد؟! رهبر مذهب شیعه 17 تا بسیجی نداشت!

حالا یک چیزی بگویم جگرهایتان را بسوزانم!
خب نامردها! دور امام حسین را خالی کردید، شهیدش کردید. اما چرا زیر جنازه اش نرفتید تا 70 تا تیر به بدن مبارکش زدند؟!
نه شما را می شود با آنها مقایسه کرد و نه آنها را با شما ملت! 11 میلیون زیر تابوت امام را گرفتند. از کجا تا به کجا...!
حالا اجازه بدهید، اینها مقدمه پیام بود. پیام را بگویم و روضه را بخوانم. پیام چیه؟ پیام این است:
یازده امام ما را کشتند! 1400 سال ما را ذلیل کردند. به خاطر بی غیرتی پدران مان و اجدادمان که آنها بی غیرت بودند و از امامان شان حمایت نکردند!
از کجا ما عزت پیدا کردیم؟ از آن جایی که پشت سر امام عزیز حرکت کردیم و هر کس خواست راجع به امام جسارت بکند، کج دهنی بکند از اول انقلاب، با مشت توی دهانش زدیم!!

مردم!
عزت ما، در سایه ولایت فقیه است.
والسلام!
امام حالا رفت. چه می خواهید بکنید؟! می خواهید مثل موسی بن جعفر بشود؟! می خواهید مثل امام مجتبی بشود یا نه؟!
اگر می خواهید خدا این لباس عزت را از تن ما درنیاورد. من وقت نکردم. پس فردا شب ادامه بحث را برایتان خواهم گفت که خامنه ای کیست؟!
مردم! به فاطمه زهرا مادرش قسم، اگر مظلوم تر از امام این سید نباشد، کم تر نیست!
چهار سال به دست ما انقلابی ها چقدر تهمت به این سید زده شده؟! طرفدار سرمایه داری و بازار...!! لا اله الا الله ...!

مردم!
به خدا این لباس عزت ما در گرو حمایت از رهبری است. اگر این حمایت را کردیم، خدا این لباس را برازنده تن ما می کند.
اگر اجازه دادیم خناس ها – آقا از کجا شد این مجتهد و آیت الله؟ تا دیروز حجت الاسلام بود. امروز شد آیت الله؟! از کجا آن اختیارات ولایت فقیه منتقل به این آقا شد؟! مگر مجتهد است؟! – اگر دندان های این خناس ها را در دهان شان نریزید، به خدا یک شب مثل سودانف یک ژنرال با یک کودتا ریاست جمهوری را می گیرد، کذا را هم می گیرد. بعد به خدا قسم، ‌این دفعه دیگه به ریشه... بعضی ها می گویند، نه اگر کذا بشود ریش دار ها،‌ آخوندها! نه مگر همه این شهیدها را آخوندها دادند؟ شما دادید. ده سال است شما انقلاب را زنده نگه داشتید و دشمن به خون شما تشنه است...!! و اگر خدای ناکرده چنان بشود، آن موقع دیگر به کسی رحم نمی کنند.

پس عزت ما در گرو حمایت از این سید مظلوم است. این پیام منبر من بود. والسلام!
نکنیم کاری "وخلاءهم لباس کرام". خدا این لباس کرامت را از ما مهار می کند.
خدایا به عزت شهدا قسمت می دهیم.
خدایا این سید مظلوم را خودت یاری کن!

 

نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
نامه کروبی به منتظری
دوشنبه 88 آذر 30 , ساعت 1:25 عصر  

  قابل توجه آقای کروبی برای گرفتن عبرت از تاریخ 

29/ بهمن/1367

 بسم الله الرحمن الرحیم

محضرمبارک حضرت مستطاب آیت‌ الله ‌العظمی جناب آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری دامت افاضاته
با سلام و تحیت، پیش از پرداختن به موضوعات اصلی لازم می‌داند نکاتی را یادآور شود :
الف: از آنجاکه یکی از ویژگیهای حضرتعالی صراحت لهجه است، انتظار داریم که از برخورد صریح و دور از مجاملة ما نرنجید و آنرا حمل بر جسارت و اسائه ادب نکنید.

ب: این نامه را افرادی به محضر عالی می‌نویسند که در درازای نهضت امام تا پیروزی انقلاب اسلامی و تا به امروز از علاقمندان و وفاداران به شما بوده و اخلاص آنان نسبت به حضرتعالی به ثبوت رسیده است و علاوه بر اعتراف به مقام علمی شما از نظر مقاومت و از خود گذشتگی و تحمل رنج‌ها و فشارها شما را اسوه و الگوی کم نظیر دوران خفقان رژیم ستم شاهی می‌دانند و در این نگارش جز خیر خواهی و صلاح اندیشی و تذکرات مشفقانه و پیشگیری از ضربه و لطمة ناهنجار به مقام والای آنجناب نظر و اندیشه ای ندارند.

ج: این نامه، پس از دیر زمانی بردباری و خویشتن داری در برابر یک سلسله برخوردها و موضع‌گیریهای سئوال برانگیز جنابعالی که برای ما در خور توجیه نبوده است، به حضور عالی نگارش شده است. امید است که آنرا بر پایه احساسات آنی، جوانی و حساب نشده نانگارید و توجه داشته باشید که در پی دیر زمانی اندیشه و بررسی همه جانبه ، به تقدیم آن ناگزیر شدیم . با وجود این اگر شیوه نگارش دون شأن آن مقام معظم است ، پوزش می خواهیم چون ما را از آن گریزی نبوده است . والعذر عند کرام الناس مقبول .

د : شما توصیه می فرمایید که : « لازم است مردم و کسانی که انتقاد سازنده دارند آزادانه حرفهای خود را بزنند » امید است که به ما به عنوان سربازانی که در راه اسلام و انقلاب اسلامی- انشاء الله- فداکاری و خدمتگذاری کرده و می کنند ، این رخصت را بدهید که دور از هر گونه سانسور ، انتقاد و نظریه خود را لااقل در نامه ای در بسته ، به حضور عالی بنگارند .
اما مسائلی را که لازم می دانیم با آنجناب در میان بگذاریم و دربار? آن با کمال ادب و احترام توضیح بخواهیم بدین شرح است :

1- برخورد و موضع گیری حضرتعالی در ماجرای مهدی هاشمی برای بیشتر دوستان مخلص و ارادتمندان روحانی شما که از نزدیک و دور شاهد موضع گیریهای شما بودند ، شگفت انگیز و حیرت آور بود و هنوز نیز این شگفتی و حیرت ادامه دارد. شما خود می دانید که نامبرده و باند او عالم روحانی مرحوم شمس آبادی و نیز روحانی دیگری را به جرم ساده اندیشی و بنا به گفت? خود او « عدم اعتقاد به مبارزه » ربودند و به وضع فجیعی به قتل رسانیدند و آنگاه که دستگیر شدند نیز- بنابر پرونده موجود - نامبرده در خدمت ساواک قرار گرفت و به همکاری با آنان پرداخت . در پی پیروزی انقلاب اسلامی که از زندان آزاد گردید ، نیز به شرارت ادامه داد و حشمت و دو فرزند بی گناه او را به وسیله باند خود ربود و به قتل رسانید و آنگاه که از سوی حضرتعالی علی رغم هشدارها و تذکرات خیرخواهانه حضرت امام و برخی از مسئولان و دوستان ، به مسئولیت نهضتها گماشته شد ، می دانید که چگونه در افغانستان میان برادران مسلمان کشت و کشتار و برادر کشی راه انداخت و فتنه ها برپا کرد . و سرانجام خونهای ناحق ریخته گریبان او و باند اورا گرفت و از سوی مسئولان نظام جمهوری اسلامی دستگیر و تحت پیگرد قانونی قرار گرفت و به جنایات خود اعتراف کرد و به جزای اعمال خود رسید در این میان انتظار می‌رفت که حضرت عالی در پی آگاهی از جنایت ها و آدم ربائیها و خون ریزیها و ده ها جنایت و خیانت دیگر او که در پرونده های او منعکس است و خود به خوبی از آن آگاهید ، نه تنها از او و باند او اظهار تبری و انزجار کنید و از مسئولان امرکیفر هر چه سریعتر آنانرا بخواهید بلکه از وجود چنین جنایتکاران خونخوار و خداشناسی در میان بیت خود به شدت نگران شوید و به خود آیید ودر راه پاک سازی بیت خود از عناصر منحرف و وابسته به باند مهدی بکوشید و از مقامات و مسئولانی که در راه ریشه کن کردن این ماد? فساد تلاش کرده اند ، سپاسگزاری کنید و خود را مرهون آنان بدانید ، لیکن متأسفانه حضرتعالی نه تنها چنین نکردید بلکه تا واپسین روز زندگی او می کوشیدید که او را از کیفر قانونی برهانید ؟! آیا این موضع حضرتعالی را می توان با موازین قانونی ، مطابق دانست ؟

2- شما در سخنرانیها و موضع گیریهای خود از پایبندی به قانون ، عدم تجاوز به قانون و حرکت بر پایه قانون ، فراوان سخن می گوئید. پرسشی که برای ما مطرح است این است که آیا پیروی از قانون برای دیگران است ؟! یعنی این مسئولان نظام جمهوری اسلامی و امت قهرمان پرور ایران هستند که باید قانون را رعایت کنند ؟ لیکن اطرافیهای شما از هفت دولت آزادند ؟! اگر چنین نیست پس چگونه :

الف : خبر کشته شدن حشمت و دو فرزند او به دست باند مهدی، نه تنها شما را تکان نداد بلکه تا آنجا که امکان داشت از قاتلان آنها حمایت کردید. در صورتی که اگر حشمت و دو فرزند او باید به چنین کیفری می رسیدند، این وظیفة دادگاه انقلاب و دستگاههای قضایی بود، نه وظیفه مهدی و باند او. شما چگونه است که از دریافت قتل حشمت و فرزندان او، به دست باند مهدی تکان نخوردید، لیکن آنگاه که خبردار شدید که مشتی منافق و محارب را طبق موازین قضائی محاکمه و اعدام کرده اند، به نامه نگاری دست زدید و در دیدار با برخی از مقامات قضائی این کار را جنایت خواندید و آنانرا جانی نامیدید؟ شگفتا! مهدی و باند او اگر مردم را بدزدند و بکشند جانی نیستند، لیکن مقامات قضائی نظام جمهوری اسلامی اگر شماری از توطئه گرانی را که نقشه براندازی دارند، محاکمه و اعدام کنند، جانی هستند ؟!

ب : شما آنگاه که خبردار شدید که یکی از افراد باند مهدی اوراق و اسناد نخست وزیری را دزدیده است اظهار داشتید که « شاید تصمیم داشته در آینده نخست وزیر بشود و می خواسته است اطلاعاتی از چون و چند کار نخست وزیری داشته باشد » !
آیا اگر فردا خبردار شوید که یکی از علما – العیاذ بالله – به بیت شما دستبرد زده است و شماری اسناد و مدارک را ربوده است و توجیه او این است که چون قصد دارد در آینده قائم مقام رهبر شود، برای آشنایی با اوضاع و شرایط قائم مقامی به این کار دست زده است، با او چه رفتار و معامله‌ای خواهید کرد و چه دیدی نسبت به او خواهید داشت؟ آیا دربارة او نیز چنین اظهار نظری خواهید فرمود؟

ج : سعید آیت الله زاده در حضور حضرتعالی به جعل سند علیه دکتر هادی و سید صادق روحانی اعتراف کرد و صریحا اعلام داشت که با سند جعلی، آنانرا ساواکی جازده است و در حقیقت با بدترین شیوه با آبرو و حیثیت آنان بازی کرده است. شما که دربارة قانون و حیثیت افراد آن گونه داد سخن می دهید لطفا بفرمایید که دربارة این کار خلاف قانون نامبرده چه واکنشی از خود نشان دادید ؟!

د : حجت الاسلام آقای سید هادی هاشمی بنابر اتهاماتی که در پرونده او موجود است و اعترافاتی که مهدی و باند او علیه نامبرده کردند، طبق قانون به بازجوئی فراخوانده شد. حضرتعالی روی احترام به کدام قانون او را در بیت خود مخفی کردید و اعلام داشتید که بازجوئی و محاکمة او بازجوئی و محاکمة من است؟! و نیز روی چه مجوزی شماری از هم پرونده های مهدی هاشمی مانند جعفرزادة قاتل را در درون بیت شما پنهان ساختند و اجازه ندادند که طبق قانون دستگیر و کیفر داده شوند؟
راستی کسی که تحت تأثیر اطرافیهای خود، به این آسانی قانون را نادیده می گیرد و قانون شکنی ها و آدمکشی های آنانرا نمی بیند چگونه می تواند از قانون دفاع کند و قانون را حاکم سازد؟!

3- شما در سخنرانیها و موضع گیریهای خود از تبعیض نیز گله مندید و آنرا به حق برای اسلام و انقلاب اسلامی و جامعه روحانیت زیان آور می دانید. لیکن بار دیگر تحت تأثیر جو حاکم در بیت خود دربارة سعید آیت الله زاده، خود تبعیض قائل می شوید و آنگاه که او را به اتهام جعل سند، احضار می کنند، از فرستادن او به بازجوئی ممانعت به عمل می آورید و تنها با بازجوئی او در حضور خود شما موافقت می فرمائید؟! و آنگاه که در حضور شما صریحا اعتراف می کند که علیه دکتر هادی و سید صادق روحانی سند جعل کرده است ولی از نوشتن این اعتراف سرباز می زند، شما نیزاز اوحمایت می کنید و با پرخاش می گوئید چرا می خواهید از او نوشته بگیرید؟ آیا می خواهید او را به محاکمه بکشید؟! و این گونه به ماجرا پایان می بخشید. و درست چند روز پس از این جریان طی یک سخنرانی اعلام می دارید که تبعیض غلط است، ما نباید میان خودی و بیگانه فرق بگذاریم! ما باید از حکومت حضرت علی درس بیاموزیم که فرمود اگر عاریة مضمونه نبود اولین هاشمیه ای بودی که دستت را قطع می کردم و ... .

4- شما از سانسور در رسانه های گروهی انتقاد می کنید و از این نگرانید که « اگر اینطور باشد کار به جایی می رسد که حرف من طلبه را هم که از اول انقلاب در کنار مردم و همراه با انقلاب اسلامی بوده ام سانسور می کنند ... »!
شگفتا! چگونه است آنروز که رسانه های گروهی بیانیة حضرت امام دربارة مهدی هاشمی را پخش می کنند، با پرخاش می گوئید که چرا این موضوع را بوق کرده اند؟ وآنگاه که خبر به شما می رسد که رادیو و تلویزیون می خواهد اعترافات مهدی را پخش کند می کوشید که حتی با تهدید از پخش آن جلوگیری کنید و نگذارید که امت اسلامی جنایات مهدی را از زبان او بشنوند!
آیا به نظر شما سانسور پیام رهبر انقلاب اسلامی که در راه این انقلاب همه هستی خود را فدا کرده است در صورتی که شما صلاح بدانید بی اشکال است و سانسور اعترافات مهدی و باند او نیز باید انجام بگیرد و تنها سانسور نظریات شما خلاف قانون است؟!

5- شما اعلام می دارید که: « متأسفانه دیده می شود طوری شده است که افراد خوب از ترس پرونده سازی نمی توانند نفس بکشند »!! با پوزش از محضر عالی باید عرض کنیم سیاه باد روی آن شیادانی که دور شما را گرفته اند و هر روز به گونه ای برای شما جو را ترسیم می کنند. روزی به شما می باورانند که مردم تا آن پایه ناراضی هستند که به مقامات مسئول کشور و روحانیان، در کوچه و خیابان آشکارا هتاکی می کنند و روز دیگر وانمود می کنند که « افراد خوب هم از ترس پرونده سازی نمی توانند نفس بکشند » و حضرتعالی نیز بدون مطالعه و اندیشه روی آن گفته ها، آنرا باور می کنید و بر زبان می رانید.
اگر حکومت تا آن پایه ضعیف است که مردم در کوچه و بازار به مقامات مسئول کشور آشکارا ناسزا می گویند چگونه توان پرونده سازی دارد و چگونه افراد خوب نمی توانند نفس بکشند؟
آیا براستی افراد خوب از ترس نمی توانند نفس بکشند که « خوبان » بیت شما بی پروا و آشکارا به امام، مسئولان و مقدسات این انقلاب همه گونه جسارتها را روا می دارند؟! آیا این اشرف خانم صبیه جنابعالی نیستند که از قم تا قهدریجان و تا هرجائی که صدای او برسد به امام عزیز و جان امت اسلامی اهانت می کند و عکس حضرت امام را در برابر چشمان شما از دیوار می کند؟! آیا این سعید آیت الله زاده نیست که فرزند عزیز امام، حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی را به جرم آنکه اجازه نداده است بیت امام نیز مرکز جاسوسان، آدمکشان و باندبازان قرار بگیرد و برای رسیدن به قدرت باند آدمکشی تشکیل نداده است « احمد شاه » می نامد!! و حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی را به جرم آنکه از آغاز نهضت امام با فداکاری و پایداری در کنار امام ایستاده است و برای بیرون راندن دیگران از صحنه به جعل سند دست نزده است « اکبر شاه » می خواند!!

آیا حضرتعالی شب نامه های نهضت آزادی را که در آن امام، مسئولان و اصولا نظام جمهوری اسلامی را به زیر سؤال می برند مطالعه نمی کنید؟!
آیا سخنرانیهای عناصر وابسته به انجمن حجتیه و پیروان تز « اسلام منهای روحانیت » را علیه مقامات و مسئولان کشور نمی شنوید؟!
آیا خدا راضی است که با اینگونه سخنان، برای رادیوهای بیگانه و ضد انقلاب خوراک تهیه کنید و اصل نظام جمهوری اسلامی ایران را به زیر سؤال ببرید؟!
حضرت آیت الله !
شما خوب می دانید که امت قهرمان پرور ایران هرگز تحمل کوچکترین اهانت به ساحت مقدس حضرت امام را ندارد و این حقیقت در دوران ستم شاهی بارها ثابت شده است. راستی اگر روزی این ملت باخبر شود که در بیت شما نسبت به عکس امام چه جسارتی شده است می دانید با آن بیت چه خواهند کرد؟!

شما مداحی و ثناگوئی را نکوهش کرده اید! آیا ممکن است توضیح بفرمایید که منظور شما چه می باشد. تا آنجا که ما می دانیم در صدا و سیما، خطبه های نماز جمعه، نطق قبل از دستور و در قطعنامه ها جز از امام و حضرتعالی از هیچ مقامی مدح و ثنائی نمی شود و مداحی از امام از باب « فا ما بنعمت ربک فحدث » و « من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق » وظیفه همه مسلمانان است و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم امت حق شناس ایران از این وظیفه هرگز سر باز نخواهد زد. هر چند ممکن است باند آدمکشان را خوش نیاید.

6- شما همیشه دربرخورد با مسئولان ومقامات قضائی ازعفو زندانیان گروهکی سخن می گوئید وآزادی آنانرا میخواهید. با وجود آنکه بارها برای شما ثابت شده است که بسیاری از آنان به سبب اصرار و پافشاری شما مورد عفو قرار گرفتند و آزاد شدند و با شناسائی بیشتر از پاسداران و بسیجیان دست به آدمکشی و ترور زده خون عزیزان ما را ریخته اند، لیکن هرگز اینگونه رویدادها در موضع شما در پشتیبانی از زندانیهای گروهکی تغییری پدید نیاورده است. این موضع شما برای ما سؤال برانگیز است ما مطمئن هستیم که عناصر مرموز بیت، در این موضع گیری شما نقش اساسی دارند.

7- شما در سخنرانیهای خود روی این نکته بارها تأکید دارید که برخی از شعارهائی که دادیم غلط بود، تندروی بود موجب رمیدن افکار جهانی شد! حتی در دیدار با هیئت فلسطینی سفارش کردید که اشتباهی را که ما مرتکب شدیم شما تکرار نکنید، شعار نابودی اسرائیل را سر ندهید.
باید این نکته را یادآور شویم که استکبار جهانی برای منحرف کردن مسیر یک انقلاب، نخست از این راه وارد می شود که به برخی از سردمداران انقلاب بباوراند که قاطعیت و انعطاف ناپذیری و ایستادگی روی آرمانهای انقلاب غیر عملی و موجب انزوای کشور انقلابی در جهان می شود! و می کوشند افکار جهانی را به شکل لولوی سر خرمن، در برابر چشمان مسئولان انقلاب، پیوسته به رژه وادارند. غافل از آنکه، افکار جهانی را مشتی زراندوزان بی وجدان، رفاه طلبان بی درد و انسانهای تهی از انسانیت می سازند و آنانکه در کشورهای مقتدر و استکباری هنوز از انسانیت تهی نشده اند، خود از بسیاری حقوق محرومند و در معادلات جهانی نقشی ندارند.

مسئولان نظام جمهوری اسلامی باید بکوشند شعارها و آرمانهایی را دنبال کنند که مورد پشتیبانی امت قهرمان پرور ایران است و خانواده های معظمی در راه تحقق آن آرمانها بهترین عزیزان خود را فدا کرده اند و هر گونه کمبود، کاستی و ناراحتی را در راه پیشبرد آرمانهای مقدس انقلاب تحمل می‌کنند و مسلما هیچگاه از آرمانهای مقدس خود دست نمی کشند و به آن پشت نمی کنند.
آری ما باید بکوشیم شعارها و آرمانهایی را که امت اسلامی در راه پیاده کردن آن قربانیها داده رنجها برده و می برد حفظ کنیم و جامه عمل بپوشانیم. نه آنکه برای خوشایند بی تفاوتها، رفاه طلب ها سرمایه داران و سوداگران اروپا و آمریکا، به شعارهای اسلامی – انقلابی پشت کنیم و آنرا غیر عملی بخوانیم.

8- شما می فرمائید « هر کس باید اعمال خود را محاسبه و اشتباهات خود را جبران کند ... و در پی برطرف کردن نواقص و رفع اشتباهات برآیند » البته پیشنهاد ارزنده و اسلامی است و همه وظیفه‌مندند به حساب خود برسند پیش از آنکه به حساب آنان رسیدگی شود لیکن باید دید حضرتعالی در این زمینه چه گامی برداشتید؟ اگر حضرتعالی نگاهی به گذشته های خود بکنید و اشتباهات گذشته را دریابید، شاید امروز بتوانید در برخوردهای خود جانب احتیاط را رعایت کنید و به این حقیقت برسید که ممکن است امروز نیز مانند دیروز در اشتباه باشید.
شما یک روز به کتاب شهید جاوید تقریظ نوشتید و روز دیگر بافشار نیروهای منفی درصدد برآمدید که آنرا رد کنید و توبه نامه بنویسید که برخی از دوستان نگذاشتند که هردو کار اشتباه بود. شما شهید قهرمان محمد منتظری را تحت تأثیر گفته های دیگران، روانی خواندید. در صورتی که امام را هرچه تحت فشار قرار دادند تا کلمه ای علیه محمد بر زبان آورند نپذیرفتند. و خدا می داند که لیبرالها و ملی گراها از این اظهار نظر شما در باره ی او چه بهره برداری های سوء کردند و در مجلس شورای اسلامی او را از قول شما دیوانه خواندند! . شما علیرغم توصیه ها و تذکرات حضرت امام که از نجف دربارة مهدی دید منفی داشت و نیز دوستان دلسوز، مهدی هاشمی را مسئولیت دادید و دست او را باز گذاشتید و در نتیجه دیدید که بابهره برداری سوء از امکانات بدست آورده، به چه جنایاتی در ایران و افغانستان دست زد و امروز نیز علیرغم هشدارها و رهنمودهای حضرت امام و بیشتر دوستان وفادار و دلسوز، از پاکسازی بیت خود، خودداری می ورزید ودر نتیجه می بینیم که اطرافیها و نزدیکان شما برآنند که شمارا گام به گام از راه انقلاب جدا سازند و شما را نسبت به انسانهای متعهد و فداکار و انقلابی بد بین سازند و آدمکشان و سرمایه دارها و لیبرالها را در دید شما قهرمانان مبارزه با آمریکا جا بزنند!

شما دیگران را از یک دندگی و لجاجت منع می کنید لیکن خود در برابر این همه دوستان دیرینه و خیل خیراندیشان که از سالهای متمادی و از دوران های بسیارگذشته آنانرا می شناسید و به اخلاص و تعهد آنان ایمان دارید سرسختی نشان می دهید به گونه ای که انگار همه آنان در مسیر مخالف انقلاب حرکت می کنند و یا نمی فهمند ودر اشتباهند و تنها چند نفری که گرداگرد شما حلقه زده اند دلسوز انقلاب می باشند و درست می اندیشند!

9- شما پیوسته به مسئولان گوشزد می کنید که نیروهارا کنارنزنید، افراد کاری را حذف نکنید لیکن می بینیم که امروز برخی عناصر درستکار و متعهد از بیت شما کنار زده شده و یا منزوی گردیده اند و سعید آیت الله زاده با اهانت از افرادی که در باند نیستند کلید تحویل می گیرد!!

10- گفتن ندارد که در نظام جمهوری اسلامی، کمبودها و کاستی هایی وجود دارد که برخی از آن از پیامد های انقلاب نو پا و جنگ تحمیلی می باشد و اجتناب ناپذیر است و برخی نیز به سبب بی تجربگی و عدم کارائی برخی از مسئولان به وجود آمده است و قهرا با تذکرها و راهنماییهای مشفقانه همراه با ارائه طرح ها و برنامه‌ها می توان آن را برطرف ساخت. اما این شیوه ای که شما در پیش گرفته اید که ضعف هایی را که اطرافیان و نزدیکان در نظر شما بزرگ جلوه می دهند، بدست می‌گیرید و با بوق وکرنا به رخ مسئولان می کشید، بدون آنکه راه حلی ارائه دهید، نه تنها شیوه ای سازنده و اصلاحی نیست بلکه از یک سوء ، برای دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی خوراک تبلیغاتی فراهم می کند و از سوی دیگر نظام را زیر سؤال می برد و تضعیف می نماید. این شیوة آنهایی است که کنار گود نشسته اند و همه مشکلات کشور را یک روزه حل می کنند.
شما خوبست به جای حمله به این و آن، به ارشاد و راهنمائی بپردازید و ضمنا به کارهائی که خود انجام می دهید بنگرید تا دریابید که تا چه پایه ای در صحنه‌ عمل موفق بوده اید. آن بند ج که دربارة آن نتوان سخن گفت و این نمایندگان شما در دانشگاه ها که برخی از آنان، مایه شرمساری و دور داشتن دانشجو از روحانی شده اند و دیگر مجالی برای شرح آن نیست.

ما در پایان لازم می دانیم که راه امام و خط امام را به شما یاد آوری کنیم. ما بر این باوریم که حضرتعالی اگر به زندگی و راه امام عنایت بیشتری داشته باشید و آن را در یابید و به کار بندید در زندگی سیاسی شما 180 درجه دگرگونی پدید خواهد آمد و راه دیگری در پیش خواهید گرفت.
از ویژگیهای برجسته و ارزندة امام این است که تأثیر ناپذیرند و این ویژگیها معظم له را از بسیاری خطرها مصون داشته است. در آن روزگاری که در نجف اشرف، در غربت به سر می بردند، نامه ها پیامها و فشارهای همه جانبه بیشتر یاران و دوستان ایشان نتوانست معظم له را تحت تأثیر قرار دهد و به پشتیبانی از منافقین وادارد. و چنانکه در بالا اشاره شد در بارة شهید محمد نیز تلاشهای فراوانی شد تا امام کلمه ای علیه او بر زبان آورد ونیز دربارة برخی از چهرهائی که در محافل روشنفکری محبوبیتی‌داشتند‌‌و نیز پیرامون برخی گروهها و‌‌انجمنها که متأسفانه امروز نیز در مراکز حساس جا خوش‌کرده اند، بارها تلاشهائی به عمل آمد تا از امام تأییدی بگیرند که به سبب بیداری و هوشیاری امام، همه آن تلاشها ناکام ماند و تأثیر ناپذیری امام بر همگان ثابت و آشکار گردید.
موضع امام علیه مهدی هاشمی در نجف اشرف که حتی به برادران روحانی نجف، اجازه تحصن و اعتصاب برای نجات جان او را نداد، آموزنده و پندآمیز است ( در این زمینه آقای انصاری که در خدمت حضرتعالی انجام وظیفه می کنند وآقای سید حمید روحانی که در این نگارش، سهیم است، می توانند دیدگاه امام دربارة مهدی در نجف را برای شما بازگو کنند.)

ما اطمینان داریم که حضرتعالی با الهام از تذکرات و رهنمودهای حضرت امام بزرگوار، می توانید به بهترین شیوه ای در مقام اصلاح و پاکسازی بیت خود برآئید، عناصر ناباب را از درگاه خود برانید و نزدیکان را از دخالت در امور سیاسی و اجتماعی خود منع کنید.
شما از اصلاحات، فراوان سخن گفته اید و رهنمود داده اید لیکن هیچگاه به سبب جوسازیهای برخی از اطرافیها و نزدیکان نتوانستید به اصلاح بیت خود دست بزنید یعنی اساسا به شما فرصت اندیشیدن در این باره را نداده اند .
صداقت، درستی و سلامت نفس شما برهمگان آشکار است، لیکن آنچه که شما را آسیب پذیر ساخته است بیت و نزدیکان شما و منابع خبری شما است که متأسفانه ناسالم است. و این منابع خبری ناسالم و برخی نزدیکان ناصالح شما را به اشتباهات خطرناکی واداشته اند و دشمن را به شکل دوست و دوستان را دشمن در برابر شما به نمایش می گذارند و عناصر لیبرال و منحرف مانند نهضت آزادی را به شما نزدیک می سازند . ما از این نگرانیم که این روش و شیوة شما صبر برادران انقلابی و وفادار به شما را لبریز کند و آنانرا به نگارش نامه های سرگشاده و استفاده از رسانه های گروهی برای پاسخگوئی به جنابعالی و توضیح حقایق برای امت اسلامی، ناگزیر سازد که از آن به خدا پناه می بریم.

ما رسما اعلام می داریم که تا منابع خبری و تشکیلات درونی شما اصلاح نگردد ، این ره به ترکستان است و هرگز نخواهید توانست وظایف و مسئولیتهائی را که در قبال اسلام و انقلاب اسلامی بر دوش دارید به درستی به پایان ببرید بلکه ممکن است خدای نخواسته به خود و اسلام و انقلاب زیانهای جبران ناپذیری وارد کنید. این حقیقت را می توانید با مطالعه در زندگی برخی‌علما و مراجع گذشته که در محاصره اطرافیها و نزدیکان بوده‌اند به خوبی به دست آوریدکه قرآن می فرماید: لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب – والسلام علیکم ورحمت الله.

 سید حمید روحانی - مهدی کروبی- مهدی جمارانی

29/11/1367 

 


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
چقدر انقلاب اسلامی از انقلاب امام زمان (عج)فاصله گرفته است؟؟؟
یکشنبه 88 تیر 21 , ساعت 10:59 صبح  

قیام وظهور آقا امام زمان(عج) را در دو حالت می توان بررسی ومطالعه نمود :الف) یکی از بعد قالب وشکل            ب) ودیگری از بعد محتوا وخصوصیات ظهور وقیام مهدی موعود این نوشتار در نظر دارد قیام امام زمان(عج) را از نظر شکل وقالب بررسی کندوبیان هدف قیام از این بعد مهم به نظر می رسد .یک از اهداف قیام امام زمان به گفته قرآن کریم حاکمیت حزب الله می باشد((فان حزب الله هم الغالبون)) که یکی از خصوصیات چنین حاکمیتی ، عدالت خواهی واجرای آن است .قیام منجی بشریت از بعد شکل وقالب دو جلوه دارد :یکی بصورت قیام تدریجی ودیگری قیام دفعی می باشد.قیام تدریجی : قیامی که از ظهور حضرت آدم بعنوان اولین پیامبر شروع شد وبا ظهور پیامبر اسلام جهت نجات بشریت به مرحله تکامل خود رسید ودر قیام حضرت زهرا (س) به مر حله خاصی رسید که حق از باطل وخلوص از نفاق جدا شد وبعد از شهادت حضرت زهرا (س) امتداد پیدا کرد تا قیام عاشورا که به مرحله حاد واوج خود رسید واین قیام با نهضت علمی وفرهنگی امامان بعدی با شکل وقالب دیگری ظهور کرد ودر دوران غیبت به شکلهای مختلف ومحدود در بین شیعیان ادامه داشت .وجودحکومت های سلطنتی وپادشاهی ووابسته به کشورهای بیگانه باعث شد دین ومعارف اسلامی بویژه مذهب شیعه مورد تهاجم فرهنگی قرار بگیرد بگونه ای که از دین اسلام ، تعریف انزوا طلبی وبرداشتی سکولار وجدایی دین از سیاست شد واین امر باعث گشت معنای حقیقی اسلام به فراموشی سپرده شود .قیام ونهضت انقلاب اسلامی وپیروزی آن به رهبری امام خمینی بدلیل اینکه از مبنا به قیام عاشورا متصل بوده وتعریف و برداشت حقیقی از تعالیم اهل بیت (ع) از اسلام ، که در امتداد قیام شیعیان در طول تاریخ بود موجب شروع مرحله بعدی قیام امام زمان (عج)که قیام دفعی می باشد شد.تمام مکاتب وعقاید بشری که داعیه دار نجات بشر بودند در طول تاریخ به خونریزی وفساد منتهی شدند بنابراین بشریت به دنبال مکتبی است که عدالت را بتواند در سطح جهان پیاده کند وهیچ مکتبی نمی تواند این خواسته جهانی را عملی کند جز اسلام ناب محمدی (ص) که با اسلام آمریکایی وسلطنتی متفاوت ومغایر است .در اسلام ناب محمدی (ص) اصل بر ایجاد حکومتی عادلانه وجهانی است که برای این منظور دیانت باید عین سیاست وسیاست عین دیانت باشد ، برخلاف اسلام آمریکایی که بیشتر در حکومتهای سلطنتی جلوه نموده است که به برداشتی سکولار وبی محتوا از اسلام اعتقاد دارد .انقلاب اسلامی اوج این قیام تدریجی بوده وهست که بر طبق مفاهیم وتعالیم اسلام ناب محمدی (ص) بوجود آمده است واین انقلاب نقطه شروعی است که پایان آن قیام دفعی منجی عالم بشریت را در پی دارد.قیام دفعی (ظهور امام زمان وحاکمیت حزب الله ) :این قیام که با رهبری دوازدهمین امام شیعه حضرت مهدی موعود می باشد به دو بخش تقسیم می شود :1-    ظهور علائم آخرالزمان وناامیدی بشر از مکتبهای خودساخته است که نشانه آن هم جنگ وخونریزی در سطح دنیا می باشد که در روایات واحادیث به آن اشاره شده است .

2 -    قیام وظهور منجی بشریت وخاتمه دادن به تمام حاکمیتها با هر عنوان لیبرال ، سلطنتی وغیره می باشد که در این قیام برقراری عدالت وحاکمیت حزب الله وقرآن کریم به رهبری مهدی موعود هدف اصلی می باشد که خصوصیات این حکومت را هم در احادیث وروایات می توان یافت . 

اما سئوال اصلی این است که آیا روند کنونی انقلاب ونظام جمهوری اسلامی  چقدر در مسیر وامتداد انقلاب منجی بشریت قرار دارد؟

وآیا اگردر زمان حال امام زمان (عج) ظهور نمایند از روند کنونی نظام رضایت دارند یا خیر؟

وچقدر مردم وحاکمیت برای رسیدن به نقطه اوج که همان آمادگی همه جانبه برای ظهور امام زمان(عج) می باشد تلاش می کنند؟  


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
انحراف در انقلاب اسلامی
پنج شنبه 88 تیر 18 , ساعت 9:5 صبح  

روز دوشنبه مصادف با تولد مولود کعبه سی دی سخنرانی مهندس سعیدقاسمی به دستم رسید که در رابطه با بیستمین سالگرد رحلت امام صحبت می کرد که موضوع انتخابات را هم مطرح کرده بود .در این سخنرانی مطلب جالبی را به نقل از شهید پیچک در سال 1360 بیان کرد که قابل توجه بود .

شهید پیچک در جمع رزمندگان گفته بود : ((ما از نابودی انقلاب نمی ترسیم ما از انحراف در انقلاب می ترسیم )).

برای انقلاب اسلامی 3 حالت می تواند وجود داشته باشد: 1-  یا این انقلاب از بین خواهد رفت ویا از بین خواهند برد 2-یا به انحراف کشیده خواهد شد وانحرافی در حاکمیت ومردم پدید خواهد آمد  ویا آمده است 3- ویا هیچ تغییری در اصول وآرمانهای انقلاب پیش نیامده است وهمچنان حاکمیت در همان اصول اولیه انقلاب پابر جا وثابت قدم مانده اند .

از سال 60 تا این زمان  که 28سال گذشته است باید  سیره وگفتار وعمل حاکمان را بررسی کنیم  که به کدام یک از این 3حالت برای انقلاب اسلامی پیش آمده است.

با مروری در وصیت نامه سیاسی -الهی امام راحل و وصیت نامه شهدا وتطبیق آن با وضع موجود می توان پی برد که انقلاب اسلامی که ثمره سالها مجاهدت وخون شهدا می باشد در کدام سو پیش می رود .

واقعا مجموعه حاکمیت ما از قوه مقننه گرفته تا قوه مجریه وقضاییه به کدام سو روان می باشند ؟

فرهنگ مردم وتوقعات آنها به کدام سو کشیده می شود ؟

دانشجو وروشنفکران این جامعه به کدام سو روان هستند؟

شهید پیچک به حق ترسیده بود انحراف در انقلاب بزرگترین مصیبت می تواند باشد وباید از آن ترسید

اگر ولایت فقیه در این مملکت اسلامی نبود شاید تا به حال به ناکجاآباد رفته بودیم وشاید هم رفته ایم ودر خواب غفلت بسر می بریم وخودمان خبر نداریم .


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
افشای چهره واقعی بهائیت در کتاب فریب
چهارشنبه 87 آذر 6 , ساعت 8:11 صبح  

افشای چهره واقعی بهائیت در کتاب فریب

مهناز رئوفی مهناز رئوفی یک بهائی نجات یافته پس از انتشار کتاب داستان زندگی خود با نام "سایه شوم" این‌بار در کتاب جدیدش "فریب" به خوبی توانسته است با برداشتن نقاب، چهره واقعی بهائیت را آشکار سازد و از آنجا که به قلم یکی از فعالان سابق تشکیلات بهائیت نگارش یافته که نسبت به ماهیت واقعی این فرقه جعلی وقوف کامل پیدا نموده جذابیت‌های خاص خودش را دارد.

جلد 32 از مجموعه کتاب‌های "نیمه پنهان" به قلم "مهناز رئوفی" یکی از نجات یافتگان از فرقه بهائیت منتشر شد.

رئوفی پیش از این با نوشتن کتاب "سایه شوم" و بیان خاطرات خود در این اثر، مورد اقبال خوانندگان قرار گرفته بود. رئوفی پیش تر نیز رمان "مسلخ عشق" را در سال 1380 با موضوع حقایقی افشا کننده از ماهیت درون فرقه‌ای تشکیلات بهائیان نوشته بود.

کتاب "فریب" اثر جدیدی است که با شیوه ای روایی، هنرمندانه داستان واقعی زندگی زن جوانی رابه تصویر می کشاند که بر اثر غفلت و عدم شناخت، ناآگاهانه با افراد تشکیلاتی و مافیایی فرقه به حشر و نشر پرداخته، و در مدت کوتاهی خود و خانواده اش، همگی در دام فرقه سراسر فریب بهائیت غلطیده و مسیر و ماهیت زندگیشان دستخوش اتفاقتی ناگوار می گردد.

نویسنده در این کتاب، هنرمندانه به تبیین ماهیت واقعی فرقه ضاله بهائیت و تشکیلات مافیایی آن پرداخته و با بازگو نمودن داستانی واقعی، به چگونگی فریب خوردن افراد در مقابل این فرقه می پردازد و ذهن خواننده را با این سوال درگیر می سازد که "اتفاق" چگونه اتفاق افتاد؟

ماهیت زمان در این کتاب مبتنی بر خاطره گویی و تعقیب حوادث گذشته است. خانم وکیلی به نام "کهوند" وکالت یک متهم به حمل اسلحه غیر مجاز و خسارت زدن به اموال غیر را برعهده می گیرد، نام این متهم "ساحل قدیمی" است که به دلیل فریب خوردن از مدعیان بهایی، خود و خانواده اش را بهایی و در نهایت آواره دیار غربت می کند.

آلودگی و پلیدی غیر قابل تصور رهبران و سران این فرقه ضاله از موضوعات مهمی است که به خوبی مورد دقت نظر و توجه نویسنده قرار گرفته و بدان پرداخته شده است. ارزشها و ضد ارزشها در بهائیت، تعالیم استثماری این فرقه، ساختار تمامیت خواه تشکیلات بهائیان، فساد مالی، بی بند و باری و هرزگی قابل تامل تشکیلات بهایی از جمله مواردی است که نویسنده در روایت ماجرا بدان اشاره می‌کند.

کتاب حاضر به خوبی توانسته است با برداشتن نقاب، چهره کریه و واقعی بهائیت را آشکار سازد و از آنجا که به قلم یکی از فعالان سابق تشکیلات بهائیت نگارش یافته که نسبت به ماهیت واقعی این فرقه جعلی وقوف کامل پیدا نموده و همین وقوف سبب تابیدن نور ایمان در دلش و نجات یافتنش گردیده است.

ناشر کتاب "فریب" انتشارات موسسه کیهان است. این کتاب در 350 صفحه و با قیمت 3300 تومان به بازار کتاب راه یافته است.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
این هم یک نوع جوک سیاسی
دوشنبه 87 تیر 3 , ساعت 12:9 عصر  

این هم یک نوع جوک سیاسی

چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد ! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های آمریکایی در بر داشت .

ترجمه فارسی جک به شکل زیر است :

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است.

مرد به طرف آنها می دود و با سگ درگیر می شود .

سرانجام سگ را می کشد و زندگی دختربچه را نجات می دهد.

پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و می گوید:

« تو یک قهرمانی »

فردا در روزنامه ها می نویسند :

" یک نیویورکی شجاع ، جان دختر بچه ای را نجات داد "

آن مرد میگوید :

« اما من نیویورکی نیستم »

پس روزنامه های صبح مینویسند :

" آمریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد "

آن مرد دوباره میگوید :

« اما من آمریکایی نیستم »

« خوب ، پس تو اهل کجا هستی ؟ »

 

« من ایرانی هستم ! »

 

فردای آنروز روزنامه ها اینگونه می نویسند : 

 

« یک تندروی مسلمان ، سگ بی گناه آمریکایی را کشت !


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
درس‏ها و عبرت‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسی (3)
پنج شنبه 86 بهمن 4 , ساعت 8:11 صبح  

درس‏هاى عاشورا

درس‏هاى عاشورا همواره بحثى زنده، حیات‏بخش و حرکت‏آفرین است. هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودى به وقوع پیوست، امّا درس‏هاى آن ویژه زمان و مکان مشخصى نیست. اگر تا دیروز عده‏اى مى‏پنداشتند که عاشورا حادثه‏اى مقطعى است، امروز با توجه به تعالیم عاشورایى امام خمینى و در نتیجه استقرار حکومت اسلامى، باید به عنوان رویدادى تلقّى شود که در طول تاریخ مى‏تواند درس‏آموز بوده و پایه‏هاى ستم و استبداد را از بیخ و بن براندازد:
«واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجرى تا خرداد 42 و از آن زمان تا قیام حضرت بقیةالله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعى انقلاب‏ساز است.»
[14] پس از سال 61 هجرى، این رویداد در عرصه رفتار سیاسى الگوى بسیارى از حرکت‏ها شده است: حرکت توّابین، مردم مدینه، قیام مختار، نهضت زیدبن على، قیام محمد نفس زکیّه و ابراهیم فرزندان عبداللّه...تا قیام و نهضت مقدس ملت ایران به رهبرى امام خمینى همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهى شده‏اند. اقبال لاهورى، استقلال و نجات پاکستان را مرهون قیام عاشورا دانسته است.[15] گاندى، نیز، نهضت عاشورا را الهام‏بخش خود در رهایى هندوستان مى‏داند.[16] ما در این مقال، در صدد تجزیه و تحلیل قیام و انقلاب‏هایى که در پى رویداد عاشورا صورت گرفته‏اند نیستیم و همچنین در پى صداقت و یا درستى و نادرستى این نهضت‏ها نیز نیستیم؛ ما بر آنیم که اشاره کنیم که رویداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سیاسى منشأ حرکت‏هایى علیه حاکمان ستم در دوره‏هاى گوناگون بوده و هست. و در یک کلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حرکت‏هاى حق‏طلبانه و عدالت‏خواهانه بنامیم و بدانیم سخنى به گزاف نگفته‏ایم. مصعب ابن زبیر با این‏که خود را رقیب امام‏حسین(ع) براى حکومت مى‏دانست مى‏گوید: «و ان الاولى بالطف من آل هاشم تاسوا فسنوا الکرام التاسیا[17]
مردان بزرگوارى از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند که براى بزرگان تاریخ نمونه و الگو است.»
بسیارى از نویسندگان، شاعران و تاریخ نگاران مسلمان و غیر مسلمان از درس‏آموزى این رویداد براى همه جهانیان سخن گفته‏اند. از باب نمونه یکى از نویسندگان مصرى به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانایش در کتاب: «ابوالشهداء حسین بن على(ع)» چنین‏مى‏نویسد:
«نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانان از این حادثه درس جوانمردى، ایثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفیر مسیحى که در همان مجلس یزید به او اعتراض کرد بگیریم تا برسیم به قرون میانه، تا روزگار خودمان.»
[18] آرى عاشورا از چنان عمق و غنایى برخوردار است که تا پایان تاریخ، پیام آور ارزش‏هاى والاى انسانى و الهام‏بخش انسان‏هاى آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهى است که همه طبقات از زن و مرد، کوچک و بزرگ، باسواد و بى‏سواد، سیاه و سفید، مسلمان و غیر مسلمان از آن درس مى‏آموزند و در این دانشگاه همواره استادان بنامى چون: حسین بن على(ع)، قمر بنى‏هاشم، زینب کبرى و دیگر عاشورائیان تدریس مى‏کنند. ولى متأسفانه ما تاکنون نتوانسته‏ایم ارزش‏هاى عاشورا را آن چنان که شاید و باید به جوامع جهانى بشناسانیم. در یکى از فیلم‏هایى که بر ضد اسلام به وسیله B.B.C با نام شمشیر اسلام، تهیه شده، بخش مهمّى از آن را عزادارى و سوگوارى‏هاى دوستداران امام‏حسین(ع) تشکیل مى‏دهد. مفسّر این فیلم مى‏گوید:
«باید مراقب بود که اگر این عزادارى‏ها و این همه عشق هدف‏دار شود و به سوى قلب غرب نشانه رود، دیگر هیچ سلاحى نمى‏تواند در برابر آن مقابله کند.»
[19] با توجه به سخنان فوق، مهم جهت‏دار شدن مراسم عاشورا و شناخت درس‏هاى آن در ابعاد گوناگون است. فداکارى و ایثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤولیت، صداقت و وفادارى، قاطعیت در راه هدف، دفاع از امامت و ولایت، دفاع و پاسدارى از دین و ارزش‏ها، تولى و تبرى، ستیز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نیکیها، پرهیز از بدیها و زشتیها، انس با قرآن، ترویج فرهنگ نماز، نهراسیدن از نیروى دشمن، پرهیز از سستى و تنبلى در برابر تجاوز به ارزش‏ها، افشاى چهره دشمنان اسلام، توجّه به معنویات حتّى در جبهه جنگ، نفى نژادپرستى، توبه، دعا، استغفار، تسلیم در برابر خدا، قیام براى خدا و...بخشى از درس‏هاى عاشورا است. البته همین درس‏ها کافى است که یک ملّت را از ذلت به عزت برساند و همین درسها مى‏تواند جبهه کفر و استکبار را شکست بدهد. همان‏گونه ملت ایران با الهام از همین درس‏هاى عزّت‏بخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همین درس‏ها بود که نقش خود را در جنگ تحمیلى به نمایش گذاشت. آن چه آوردیم فهرست بخشى از درس‏ها و آموزه‏هاى عاشورا بود. صدها بلکه هزارها هزار درس از رویداد عاشورا مى‏توان آموخت. شرح و تفصیل درس‏هاى یاد شده در این مقال نمى‏گنجد. از این روى، به شرح نمونه‏هایى از درس‏ها در عرصه رفتار سیاسى بسنده‏مى‏کنیم:

1. عدالت‏خواهى و ستم‏ستیزى

ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان ستم و بر پایىِ عدل یکى از درس‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است. عاشورا به ما مى‏آموزد که انسان مسلمان نمى‏تواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بى‏تفاوت بماند؛ اگر سکوت کرد در حکم همان ستمکار است. امام‏حسین(ع) در یک سخنرانى که در منزل «بیضه» در برابر سپاهیان حرّ فرمودند:
«اى مردم. رسول خدا(ص) فرمود: اگر کسى حاکم ستمگرى را ببیند که حلال خدا را حرام مى‏کند، عهد و پیمان الهى را مى‏شکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگرى رفتار مى‏کند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که این فرد را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند.»
[20] آن بزرگوار سپس از بنى‏امیه و پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقى از سخنان پیامبر گرامى اسلام یاد کرده و مى‏فرماید:
«مردم آگاه باشید که بنى‏امیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروى و بندگى خداى بخشنده سرپیچى کرده‏اند، فساد و تباهى را آشکار ساخته‏اند و حدود الهى را تعطیل کرده‏اند و اموال مردم را به خود اختصاص داده‏اند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده‏اند. من از هر کس شایسته‏ترم که وضع موجود را تغییر دهم...پس لازم است از روش من پیروى کنید زیرا عمل من براى شما حجّت و سرمشق است...»
[21] از سخنان یاد شده چند نکته اساسى زیر استفاده مى‏شود:

 1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانین دین واجب است. این برنامه باید سر لوحه زندگى امت اسلامى در گستره تاریخ در هر سرزمینى باشد.

2. سکوت در برابر حاکم ستم، گناهى بس بزرگ و در حدّ گناه همان حاکم ستم است.

3. حکومت یزیدى از مصادیق حاکمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانین الهى است. از این روى مبارزه با او نیز تکلیف الهى است. امام در نامه‏اى به مردم کوفه مى‏نویسد:

«فلعمرى ما الامام الّا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه على ذات الله؛به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنهاکسى است که برابر کتاب خدا داورى کند. دادگر و متدین به دین حقّ باشد. وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا کند.» امام‏حسین(ع) در همین نامه سخنان مردم کوفه را که نوشته بودند: «لیس لنا امام؛ ما امام نداریم، تأیید کرده است، چرا که آن بزرگوار یزید را داراى شرایط امامت و حکومت نمى‏داند. زیرا که اجراى حقِّ و عدالت، عمل به کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را ندارد.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
درس‏ها و عبرت‏هاى عاشورا در عرصه سیاسی ( 2)
چهارشنبه 86 بهمن 3 , ساعت 2:35 عصر  
1. تفاوت درس و عبرت

درس گرفتن از قیام عاشورا یعنى گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگى فردى و اجتماعى، الگو و اسوه قراردادن. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایى روبه رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثه‏اى بس بزرگ آفریدند، حادثه‏اى که مى‏توان براى شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوى مناسب و کارآمدى باشد. عبرت: واژه «عبرت» از ریشه «عبور» و گذشتن از چیزى به چیز دیگر است. به اشگ چشم «عبره» گفته مى‏شود،[2] چون اشک از چشم عبور مى‏کند. در تعبیر خواب نیز، این واژه به کار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل مى‏کند. به همین مناسبت به حوادثى که به انسان پند دهد «عبرت» گویند، چون انسان را به یک سلسله تعالیم کلّى راهنمایى مى‏کند.[3] بنابراین، عبرت‏آموزى یعنى از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسى و از آن پند گرفتن است. عبرت‏آموزى از حادثه عاشورا به این معناست که انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقایسه کند تا بفهمد در چه حال و وضعى قرار دارد، چه چیزى او را تهدید مى‏کند و چه چیزى براى او لازم است. با این بیان، تفاوت اساسى بین درس و عبرت وجود ندارد؛ چرا که عبرت‏آموزى نوع دیگرى از درس است، امّا درس از راه عبرت‏گیرى. با این توضیح که ما در درس‏آموزى نقطه‏هاى اوج و خوبى‏ها را مى‏بینیم و آن‏ها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفى مى‏کنیم. امّا در عبرت‏آموزى، تنها به خوبى‏ها و الگوهاى مثبت نگاه نمى‏کنیم بلکه بدى‏ها و زشتى‏ها و نامردمى‏ها را نیز مى‏بینیم و از آن به گونه‏اى دیگر درس مى‏آموزیم. به گفته استاد شهید مطهرى: حادثه عاشورا دو صفحه دارد: سفید و نورانى، تاریک و سیاه. صفحه سفید قهرمانانى چون امام حسین(ع) و قمر بنى‏هاشم و صفحه سیاه قهرمانانى چون یزید، ابن زیاد و عمر سعد دارد. در بحث عبرت‏ها به صفحه سیاه و تاریک و جنایت‏هاى آنان نیز توجّه‏مى‏شود.

2. اهمیت بحث در اندیشه اسلامى

هر چند برخى درس‏آموزى و عبرت‏گیرى از تاریخ را نفى کرده‏اند،[4] ولى بر اساس بینش اسلامى، این موضوع مورد تأیید و تأکید منابع دینى ماست. قرآن و روایات در بسیارى از موارد ما را به درس‏آموزى و عبرت‏گیرى از تاریخ فرا خوانده‏اند. از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت یوسف و برادرانش و همچنین انحراف زلیخا و عفاف و پاکدامنى یوسف و دیگر مسائل مى‏فرماید:
«لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب؛[5]
در قصه‏هاى آنان براى صاحبان خرد عبرت است.» امامان بزرگوار شیعه نیز بر این مسأله تأکید کرده‏اند. به عنوان نمونه: على(ع) به یکى از کارگزارانش مى‏نویسد:
«و اعتبر بما مضى من الدنیا لما بقى منها، فان بعضها یشبه بعضاً و آخرها لاحقٌ باوّلها؛[6]
از گذشته دنیا، براى مانده و آینده آن پند و عبرت گیر. چرا که پاره‏هاى تاریخ با یکدیگر همانندند و پایانش به اوّلش مى‏پیوندد.» آیات و روایات در این باره فراوان است. در این‏جا به همین دو نمونه بسنده مى‏کنیم.

3. ابعاد بحث

عبرت‏هاى عاشورا، از دو زاویه درخور بحث و بررسى است: الف. از بعد تاریخى: از این بعد محقّق با مطالعه و تحلیل چند مقطع از تاریخ اسلام به علت یا علل این فاجعه بزرگ دست مى‏یابد. چرا که این قیام بزرگ بدون مقدمه و زمینه قبلى نبود بلکه مقدمات بسیار از دیر زمان زمینه‏هاى آن را فراهم کرده بود. بنابراین، اگر از این بعد بخواهیم به این رویداد نگاه کنیم باید به حدود پنجاه سال پیش از آن برگردیم و پس از بررسى حوادث گذشته به تحلیل روى کارآمدن یزید و فاجعه عاشورا بپردازیم. ب. از بعد نظرى: در این‏جا به اصول و عواملى که در این رویداد نقش داشته‏اند باید پرداخته شود. به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامى، تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ به دست انسان است:
«ان الله لا یغیّر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم.
[7]
ذلک بان الله لم یک مغیراً نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم.»[8] جامعه و تاریخ همانند دیگر پدیده‏ها داراى ضابطه و قانون است، و قوانین حاکم بر آنها همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیده‏ها ثابت و غیر قابل تغییر است:
«و لن تجد لسنّة الله تبدیلا.»
[9] خداوند حتى به جامعه مؤمنان خطاب مى‏کند که اگر آنان از ایمان خویش روى برگردانند طولى نخواهد کشید که گروهى را جایگزین آنان خواهد کرد.[10] بر این اساس پیدایش، بقا، رشد و حرکت و نابودى جوامع در گذشته و حال و آینده پیرو اصول و قانونهایى است که با دقت در منابع و متون دینى مى‏توان به پاره‏اى از آن‏ها و یا همه آن‏ها دست یافت. در این گفتار، در صدد بیان و تشریح این اصول نیستیم، بلکه مى‏خواهیم با مطالعه تاریخ، اصولى و عواملى را که سبب رویداد عاشورا شده‏اند شناسایى کنیم. در این نگاه هر چند مطالعه و تحلیل مقاطع گذشته تاریخ در پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) براى پژوهش‏گر لازم است ولى طرح همه آن ضرورتى ندارد، پژوهش‏گر از آن تحقیقات در این نگاه بهره مى‏گیرد. هر چند هر دو نگاه مفید درس‏آموز است، ولى در این پژوهش حادثه کربلا را از نگاه دوّم مورد بحث قرار مى‏دهیم، یعنى به پاره‏اى از اصول و عواملى که زمینه‏ساز حادثه عاشورا شده‏اند اشاره خواهیم کرد. 4. از قیام عاشورا تحلیل‏هاى گوناگونى ارائه شده است. یکى آن است که عاشورا از اسرار الهى و تکلیفى ویژه براى امام‏حسین(ع) بوده است و هیچ فرد و یا معصوم دیگرى چنین وظیفه‏اى نداشت است.[11] اگر این تحلیل را بپذیریم، سخن گفتن از عاشوراهاى دیگر و همچنین درس و عبرت‏گیرى از رویداد عاشورا در ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سیاسى بى‏معنى خواهد بود، چرا که وظیفه اختصاص مجالى براى الگوبردارى باقى نمى‏گذارد. ولى این تحلیل از سوى متفکران اسلامى، از جمله شهید مطهرى به عنوان یکى از تحریف‏هاى معنوى عاشورا نقد و ردّ شده است.[12] امّا در تحلیل‏هاى دیگر حرکت و قیام امام(ع) مى‏تواند الگو و سرمشق هر مسلمانى به ویژه رهبران جامعه باشد. همان‏گونه که خود آن حضرت خواستار آن بوده‏اند: «و لکم فىّ اسوة».[13] بنابراین، قیام امام‏حسین(ع) از ابعاد گوناگون مادّى و معنوى، فردى و اجتماعى، اخلاقى، سیاسى، نظامى، فرهنگى مى‏تواند الگو و سرمشق باشد. و در نتیجه استنتاج سنّت‏ها و قواعدى از این حادثه در وضعیتى همانند وضعیت روزگار امام‏حسین(ع) امکان‏پذیر خواهد بود.

 


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
قرارداد 1919 ایران وانگلیس
شنبه 86 آبان 5 , ساعت 2:54 عصر  

 

در 17 مرداد 1298 ـ 9 اوت 1919 ـ قرارداد وثوق الدوله با انگلستان به امضاء رسید.
پس از خاتمه جنگ اول جهانی، انگلستان ـ یکی از فاتحین این جنگ ـ قدرت مسلط خارجی در ایران به شمار می‌آمد. زیرا نه تنها نیروهای عثمانی و حامیان آلمانی آنها شکست خورده و از خاورمیانه بیرون رانده شده بودند، بلکه روسیه هم به علت بروز انقلاب بلشویکی دچار آشفتگی و جنگ داخلی بود. بر این اساس انگلیسی‌ها نیروهای خود را تا شمال ایران پیش رانده و از طریق مرزهای جنوبی روسیه به نیروهای مخالف رژیم کمونیستی جدید روسیه کمک می‌کردند. انگلیسی‌ها برای تثبیت نفوذ خود در ایران، در نهم اوت 1919 و در شرایطی که احمدشاه قاجار در آخرین ماههای حکومت خود فاقد هرگونه نفوذ سیاسی در کشور بود و سلسله قاجار در آستانه انقراض قرار داشت‌، قراردادی با نخست وزیر وقت ایران ـ وثوق الدوله ـ امضاء کردند. به موجب این قرارداد کلیه تشکیلات نظامی ومالی ایران تحت نظارت انگلیسی‌ها قرار می‌گرفت و امتیاز راه‌آهن و راه‌های شوسه ایران نیز به آنها واگذار می‌شد. پس از امضای این قرارداد، بین وثوق الدوله و «سرپرسی کاکس‌» وزیر مختار انگلیس، که خبر آن محرمانه نگاه داشته شده بود، انگلیسی‌ها منتظر تصویب قرارداد از طرف مجلس ایران نمانده و یک هیأت نظامی به ریاست ژنرال «دیکسون‌» و یک هیأت مالی به ریاست «آرمیتاژ اسمیت‌» برای تشکیل سازمان جدید ارتش ایران و اداره امور مالیه کشور به ایران فرستادند.
قرارداد 1919 که ایران را عملاً تحت الحمایه انگلستان قرار می‌داد با مخالفت شدید افکار عمومی مواجه شد و به تصویب مجلس نرسید. حتی احمدشاه قاجار نیز تحت تأثیر مخالفت‌های گسترده مردم، حاضر نشد این قرارداد را تایید کند. وثوق الدوله با فشار افکار عمومی در چهارم تیر 1299 استعفا داد و مشیرالدوله ـ جانشین وی ـ قرارداد را لغو وعذر مستشاران انگلیسی را خواست‌.


وثوق الدوله که بود؟
حسن وثوق ـ وثوق الدوله ـ برادر بزرگ احمد قوام ـ قوام السلطنه ـ 1251ش‌. در تهران متولد شد. پس از فراگیری تحصیلات مقدماتی و آموختن صرف و نحو عربی و دستور زبان فارسی زبان‌های فرانسه و انگلیسی را آموخت‌. در دوره اول مجلس شورای ملی (مهر 1285 تاتیر 1287) از تهران به نمایندگی انتخاب شد. در کابینه سپهدار اعظم (محمد ولی‌خان تنکابنی‌) برای نخستین بار به وزارت دادگستری منصوب شد. در کابینه صمصام السلطنه وزیر خارجه بود و در کابینه مستوفی الممالک وزیر مالیه بود. در 1295 ش. از سوی احمدشاه به رئیس الوزرایی منصوب شد، اما در خرداد سال بعد، از این سمت استعفا کرد. سپس در کابینه عین الدوله وزیر علوم و اوقاف شد. وی مجدداً در تیر 1297 توسط احمدشاه رئیس الوزرا شد واین سمت را تا تیر 1299 حفظ کرد. او سپس راهی اروپا شد اما مصادف با کودتای سوم اسفند رضاخان به تهران آمد. در اروپا برای توفیق کودتای رضاخان رایزنی‌هایی با انگلیسی‌ها داشت‌. با این وجود پس ازبازگشت به تهران، رضاشاه در یک حرکت عوامفریبانه، مبلغ دویست هزار تومان رشوه دریافتی از انگلستان را در رابطه با قرارداد 1919 از وی بازستاند. وثوق الدوله در اواخر عمر یک بار دیگر به نمایندگی مجلس انتخاب شد. و سپس در دی 1314 ریاست فرهنگستان اول را عهده‌دار گردید. وی که شاعر نیز بود در 5 بهمن 1329، در 78 سالگی در تهران درگذشت و در قم به خاک سپرده شد.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3      >
درباره وبلاگ

نور هدایت

محمد نیک روان
در این وبلاگ به موضوعات اخلاقی - اجتماعی - مذهبی وفرهنگی می پردازد .
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 149 بازدید
بازدید دیروز: 170 بازدید
بازدید کل: 598333 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

< src=asemonibox.ir/l.php?l=l&2=1470>
[79]

غدیر [70]
[آرشیو(2)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
لبخند بزن[60] . دینی[50] . مهدویت[46] . تاریخی[39] . تصاویر[29] . خبر[25] . مذهبی[21] . اجتماعی[18] . دین ومذهب[11] . احادیث[10] . اخلاقی[8] . آرشیو[7] . سیاسی[7] . نظر[6] . طنز[4] . امام خمینی[4] . شهدا[3] . تاریخ[2] . لبخند های جبهه[2] . مظلومیت[2] . تصویر[2] . ندای مظلومیت[2] . خاطرات . خاطرات امام خمینی . خاطرات جبهه . خاطرات رهبرانقلاب . خلاصه بخشی از کتاب حماسه حسینی . خلاصه بخشی از کتاب حماسه حسینی1-3(عوامل تحریف) . خلاصه کتاب حماسه حسینی (1-3) . داستان وراستان . امام شناسی . انقلاب اسلامی . بهاییت . اخلاق . اخلاق - تاثیر تغذیه بر اخلاق . اخلاق - تواضع . اخلاق-تقوا- خودسازی . مناجات . مذهبی -سیاسی . لبخندهای جبهه . غیبت از دیدگاه قرآن . قرآنی . آموزنده واخلاقی . صهیونیسم جهانی . سیاسی- اجتماعی .
نوشته های پیشین

مهدویت
خبر
امام شناسی
تصاویر مختلف
احادیث
تاریخی - سیاسی
نهج البلاغه
نظر سنجی
ماه مبارک رمضان
جبهه وشهدا
چت
نظر
خاطرات ولبخندهای جبهه
اخلاق -دین ومذهب
مسلمانان
یهود وصهیونیسم
روز شمار تاریخ
آرشیو مطالب وبلاگ قبلی
قرآنی
اجتماعی
بایگانی
درباره شهید آوینی
لوگوی وبلاگ من

نور هدایت
لینک دوستان من

عاشق آسمونی
پسر زمستان
نمازخانه بوستان بهاره
رها
جلوه معشوق
● بندیر ●
.:: در کوی بی نشان ها ::.
دنیای جوانی
دل ‏تنگی
جریان شناسی
جریان شناسی
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
..دنیای کوچک..
آقاشیر
روانشناسی آیناز
شلمچه
خبر روز
تکنولوژی کامپیوتر
xXx رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
تمهیدات برای حضور و ظهور
تازه ترین ها
سیاست
پاسبان*حرم دل *شده ام شب همه شب
توشه آخرت
آیین جوانمردان
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
علی
کلبه حقیرانه من
Ask quran
اخراجیها
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
من وروزهایم
فرهنگ شهادت
علمدار دین
حاج رضوان
لعل سلسبیل
زن تنها
...
انتظار نور
برو بچه های ارزشی
دوزخیان زمین
شایگان♥®♥
افق بیکران روح من
جواب به شبهات
نور ولایت
جمهوریت : طنز سیاسی و اخبار داغ سیاسی ، تصویری
مذهب
عــــشقـــــولـــــک
گلهای د نیا
صبح دیگری در راه است ....
شب مهتابی
دوزخی
دهاتی
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
کشکول
عاشق امام زمان
نسیم وحی
زنان در جهان
$هرچی عشقم بکشه$ ((سرگرمی سابق))
حسرت
دم مسیحایی
برای ریحانه for Reyhaneh
یاران ناب
فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
صراط
صراط
دیدگاه نوین




کیستی ما
آســــــمــونـــی بــاش
پسران جوان
پیامک های سیاسی
حزب اللهی مدرنیته
توهمات قرن 21
ولایت
ایــ عزیـــــز ـــــــران
مشاوره و مقالات روانشناسی
هر کجا باشم آسمون مال منه
قوام دین به رسالت ، دوام دین به امامت
نیار یعنی آرزو
درموردهمه چیز و همه جا
سایه
ESPERANCE55
پله...پله...تاخدا!
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
مریم و عسل (دوقلوهای افسانه ای )....
یکدلی در سفر زندگی
موج آزاد اندیشی اسلامی
تو میتونی !! دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ اس ام اس جک mp3 sms
وبلاگ دزدی
مجله خبری « متین نیوز »
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
(((شفای زندگی)))
آواز یزدان
اس ام اس عاشقانه
و خدایی که در این نزدیکیست
محمدرضا جاودانی
در گوشی با خدا
ارایشی. بهداشتی .پزشکی.مدروز
..:: نـو ر و ز::..
سخن دل
گروه هدف
پاتوق جوانان
مثل ستاره ...
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
عاشقان علی
وصال
بزرگترین وبلاگ دانلود عکس،نرم افزار،بازی و مقالهای دانشگاهی
کوثر
روح و ریحان
خموش پر گفتار
بهار
عشق من لاکه
عطر گل یاس
کلبه احزان
به کجا می برد این امید ما را
سلمان بابایی
ای تشنه لب
دانش نامه وبلاگی که میخوانید
نیازمندی ها
کوچه ام مهتابی است
نزدیک آسمان
دولت عشق
درد ما جز به ظهورش مداوا نشود...