من به همه ملت، به همه قواى انتظامى، اطمینان مىدهم که امر دولت اسلامى، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبى بر این مملکت نخواهد وارد شد. گویندگان و نویسندگان نترسند از حکومت اسلامى، و نترسند از ولایت فقیه. ولایت فقیه آن طور که اسلام مقرر فرموده است و ائمه ما نصب فرمودهاند به کسى صدمه وارد نمىکند؛ دیکتاتورى به وجود نمىآورد، کارى که بر خلاف مصالح مملکت است انجام نمىدهد، کارهایى که بخواهد دولت یا رئیس جمهور یا کس دیگرى بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف مصالح کشور انجام دهد، فقیه کنترل مىکند، جلوگیرى مىکند. صحیفه امام، ج10، ص: 59
بر خلاف مسیر اسلام و ملت حرکت نکنید
شما از اسلام نترسید، از فقیه نترسید؛ از ولایت فقیه نترسید. شما هم مسیر همین ملت را طى کنید و با ملت باشید، حساب خودتان را از ملت جدا نکنید؛ ننشینید پیش خودتان طرح بریزید و پیش خودتان برنامه درست کنید. شما باید دنبال ملت باشید. باید هوادار ملت باشید. شما این قدر اشکال به برنامههاى اسلامى نکنید. شمایى که از اسلام هستید لکن از اسلام درست اطلاع ندارید، مُسْلِم هستید لکن از احکام اسلام درست مطلع نیستید، شیعه هستید لکن از احکام ائمه- علیهم السلام- درست مطلع نیستید؛ این قدر کارشکنى نکنید. ملت رأى داده است به جمهورى اسلامى، همه باید تبعیت کنید؛ اگر تبعیت نکنید محو خواهید شد. بر خلاف مسیر ملت، بر خلاف مسیر اسلام، راهى را پیش نگیرید، گمان نکنید که آن طرحى را که اسلام داده است موجب نابودى اسلام مىشود. این منطق، منطق آدم ناآگاه است. صحیفه امام، ج10، ص: 59
خودتان را پیش ملت مفتضح نکنید!
نگویید ما ولایت فقیه را قبول داریم، لکن با ولایت فقیه اسلام تباه مىشود! این معنایش تکذیب ائمه است؛ تکذیب اسلام است و شما مْن حَیثُ لَا یَشْعُر این حرف را مىزنید. بیایید دنبال ملت که همه با هم به جمهورى اسلامى رأى دادهاند و در مقابل آنها یک عده، یک عده بسیار معدود، یک از صد، یک و نیم از صد، با اینکه همه قواى خودشان را جمع کردند رأى خلاف دادند. شما تبعیت بکنید از اکثریت قریب به اتفاق ملت، تبعیت بکنید از اسلام، تبعیت بکنید از قرآن کریم، تبعیت بکنید از پیغمبر اسلام، مخالفت نکنید این قدر. از مجلس خبرگان کنارهگیرى نکنید. این کنارهگیرى از ملت است؛ کنارهگیرى از اسلام است. کارشکنى نکنید براى مجلس خبرگان، که این بر خلاف مسیر ملت است؛ بر خلاف مسیر اسلام است. خودتان را پیش ملت مفتضح نکنید. باید از شما کار صحیح انجام بگیرد؛ وقتى ملت شما را بر خلاف مسیر خود دانست طرد مىکند. آگاهانه عمل کنید، آگاهانه حرف بزنید.
اغتشاشات داخل کشور به دست بیگانگان
آنها دست برنمىدارند از ایران، نه از طرف شرقیها و نه از طرف غربیها، و با هرکوششى که دارند مىخواهند نگذارند که این مملکت سر و سامان پیدا بکند. همه شلوغیهایى که الآن درست مىکنند با دست آنها دارد درست مىشود، همه جا آشفتگیهایى که پیدا مىشود با دست آنها درست مىشود و پیدا مىشود که نگذارند یک آرامشى بشود و یک سامانى پیدا کند مملکت. صحیفه امام، ج10، ص: 69
شرایط ولىّ فقیه
شما بعدها مبتلاى به این هستید، دانشگاه که باز بشود، مبتلاى به یک همچو اشخاصى هستید که گاهى با صورت اسلامى وارد مىشوند و همین مسائل که حالا مثلًا طرح مىکنند که باید ولایت فقیه مثلًا نباشد این دیکتاتورى است، و حال آنکه اگر یک فقیهى در یک مورد دیکتاتورى بکند، از ولایت مىافتد پیش اسلام. اسلام هر فقیهى را که ولىّ نمىکند، آن که علم دارد؛ عمل دارد؛ مَشْى او مَشْى اسلام است، سیاستش سیاست اسلام است، آن را براى این است که یک آدمى که تمام عمرش را در اسلام گذرانده و در مسائل اسلامى گذرانده و آدم مُعوجى نیست و صحیح است این نظارت داشته باشد به این امرها، نگذارد که هر کس هر کارى دلش مىخواهد بکند. اینها گاهى وقتها با همین صورتسازى که مثلًا مىخواهند چه بشود و به دیکتاتورى مىرسد و دیکتاتورى عمّامه و عصا و نمىدانم از این حرفهایى که تزریق کردهاند به آنها و دیکته کردهاند و اینها هم همان را پس مىدهند. مثل بچهها که یک چیزى را دهنشان مىگذارند پس مىدهند، اینها هم از آن قبیل هستند. شما از این به بعد ان شاء اللَّه وقتى که دانشگاهها باز بشود، مبتلاى به این مسائل هستید و باید با هوشمندى و با مطالعه و با مشورت بین خودتان افرادى را که مىبینید یا به اسم آزادى و نمىدانم این حرفها، که مىخواهند یک آزادى خاصى در کار باشد، دلبخواهى در کار باشد، نه آزادى مطلق، یا به اسم دمکراسى و امثال ذلک، الفاظ جالبى که در هیچ جاى دنیا معنایش پیدا نشده تا حالا، هر کس براى خودش یک معنایى مىکند، به این طور چیزها گرفتار هستید که اینها مىخواهند عمل بکنند. صحیفه امام، ج10، ص: 72
اهمیّت ویژه ولایت فقیه
به حرفهاى آنهایى که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب مىکنند و مىخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند [اعتنا نکنید] اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت، یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتى غیر مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بین مىرود که به امر خداى تبارک و تعالى یک کسى نصب بشود. شما نترسید از این چهار نفر آدمى که نمىفهمند اسلام چه است؛ نمىفهمند فقیه چه است؛ نمىفهمند که ولایت فقیه یعنى چه. آنها خیال مىکنند که یک فاجعه به جامعه است! اینها اسلام را فاجعه مىدانند، نه ولایت فقیه را. اینها اسلام را فاجعه مىدانند، ولایت فقیه فاجعه نیست. ولایت فقیه، تَبَع اسلام است.
چشمهایتان را باز کنید! اهل خبره چشمشان را باز کنند. کسانى که با ولایت فقیه مخالفت مىکنند بر خلاف این چیزى که ملت آنها را تعیین کرده است عمل مىکنند. صحیفه امام، ج10، ص: 221
اگر متوجه به لوازم این معنا باشند، مرتد مىشوند!
این قدر تبعیت نکنید از این غربیها، از این شرقیها. کافى است ظلمى که به ما تا کنون شده است. باز هم باید ما زیر بار ظلم برویم؟ باز هم از زیر بار اسلام مىخواهند خارج شوند؟ یک مسئله «تشریفاتى!» بله، آقایان بعضیشان مىگویند مسئله ولایت فقیه یک مسئله «تشریفاتى» باشد، مضایقه نداریم. اما اگر بخواهد ولىّ، دخالت بکند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم- حتماً باید یک کسى از غرب بیاید دخالت بکند؟!- ما قبول نداریم که یک کسى اسلام تعیین کرده او دخالت بکند. اگر متوجه به لوازم این معنا باشند، مرتد مىشوند! لکن متوجه نیستند. صحیفه امام، ج10، ص: 223
مخالفت با اسلام در قالب مخالفت با ولایت فقیه
به صورتهاى مختلف با اسلام مخالفت مىکنند. در مجلس خبرگان به مجرد اینکه صحبت ولایت فقیه شد، شروع کردند به مخالفت. حتى در آخر این اخیراً، در همین دو روز ـ سه روز پیش از این، در یکى از مجالسشان این منحرفین، اینهایى که از اسلام هیچ اطلاع ندارند، اینهایى که مخالف با اسلام هستند، در مجلسشان گفتند که این مجلس خبرگان باید منحل بشود! و دیگران هم دست زدند براى آن یا تظاهر کردند. اینها از مجلس خبرگان مىترسند، براى اینکه مجلس خبرگان مىخواهند ولایت فقیه را اثبات کنند. مجلس خبرگان مىخواهند تصویب کنند آن چیزى را که خداى تبارک و تعالى فرموده است، و اینها از او مىترسند. اینها خیال مىکنند که اگر چنانچه ولایت فقیه پیش بیاید، قضیه قُلدرى پیش مىآید و دیکتاتورى پیش مىآید. در صورتى که در اسلام این حرفها نیست. خیر، اینها حرف مىزنند.
اینکه مىگویند که دیکتاتورى پیش مىآید، نه این است که ندانند این طور نیست؛ لکن اینها از اسلام متنفرند. اینها باید بفهمند این را که تا این محراب و منبر هست و تا این خطابهخوانها و این اسلام و مسلمین و این بازار اسلام و این جوانان مسلمان هستند، نمىتوانند کارى بکنند. اینها باید بفهمند این را که در خدمت رژیم سابق یا در خدمت اربابهاى رژیم سابق دارند کار مىکنند. اگر فهمیده هستند، از روى فهم مىکنند، خائن هستند. و اگر چنانچه از روى بىاطلاعى و جهالت است، جاهل هستند. صحیفه امام، ج10، ص: 308
ولایت فقیه، همان ولایت رسول اللَّه (ص)
قضیه ولایت فقیه یک چیزى نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است. همان ولایت رسول اللَّه هست. و اینها از ولایت رسول اللَّه هم مىترسند! شما بدانید که اگر امام زمان- سلام اللَّه علیه- حالا بیاید، باز این قلمها مخالفاند با او. و آنها هم بدانند که قلمهاى آنها نمىتواند مسیر ملت ما را منحرف کند. آنها باید بفهمند اینکه ملت ما بیدار شده است، و مسائلى که شما طرح مىکنید ملت مىفهمد، متوجه مىشود، دست و پا نزنید! خودتان را به ملت ملحق کنید. بیایید در آغوش ملت. قلمهاى شما از تفنگهاى آن دمکراتها به اسلام بیشتر ضرر دارد. نطقهاى شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپهایى است که آنها به جوانان ما مىبندند و تفنگهایى که آنها مىبندند؛ ضررش به اسلام بیشتر است، براى اینکه آنجا دشمن معلوم است، و شما به صورتهاى مخفى به میدان مىآیید. قلمهاى شما از سرنیزههاى رضا خان بدتر است براى اسلام! و شما مضرتر هستید از رضا شاه و محمد رضا براى اسلام، براى اینکه آنها معلوم بود مخالف هستند و مردم مىشناختند آنها را، مخالفت مىکردند با آنها، مقاومت مىکردند؛ شما در پوشش اسلام، در پوشش طرفدارى از خلق مسلمان، بر خلاف اسلام دارید عمل مىکنید. صحیفه امام، ج10، ص: 309
تبعیت ولى فقیه از قانون
شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه نمىخواهد به مردم زورگویى کند. اگر یک فقیهى بخواهد زورگویى کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حکومت مىکند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابعِ قانون الهى، نمىتوانست تخلف بکند. خداى تبارک و تعالى مىفرماید که اگر چنانچه یک چیزى بر خلاف آن چیزى که من مىگویم تو بگویى، من ترا اخذ مىکنم و وَتینَت را قطع مىکنم! به پیغمبر مىفرماید. اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصى بود که از او مىترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمد دیکتاتورى بکند، اگر او یک شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم مىتواند باشد. اگر امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- یک آدم دیکتاتورى بود، آن وقت فقیه هم مىتواند دیکتاتور باشد. دیکتاتورى در کار نیست، مىخواهیم جلوى دیکتاتور را بگیریم. صحیفه امام، ج10، ص: 311
هدف از ولایت فقیه
ولایت فقیه، ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجارى خودش بیرون برود. نظارت کند بر مجلس، بر رئیس جمهور، که نبادا یک پاى خطایى بردارد. نظارت کند بر نخست وزیر که نبادا یک کار خطایى بکند. نظارت کند بر همه دستگاهها، بر ارتش، که نبادا یک کار خلافى بکند. جلو دیکتاتورى را ما مىخواهیم بگیریم، نمىخواهیم دیکتاتورى باشد، مىخواهیم ضد دیکتاتورى باشد. ولایت فقیه، ضد دیکتاتورى است؛ نه دیکتاتورى. چرا این قدر به دست و پا افتادهاید و همهتان خودتان را پریشان مىکنید بیخود؟ هر چه هم پریشان بشوید و هر چه هم بنویسید، کارى از شما نمىآید. من صلاحتان را مىبینم که دست بردارید از این حرفها و از این توطئهها و از این غلطکاریها! برگردید به دامن همین ملت. همان طورى که توصیه به دمکراتها کردم، به شما هم مىکنم، و شما و آنها [را] مثل هم مىدانم، منتها شما ضررتان بیشتر از آنهاست!
من توصیه مىکنم به شماها این قدر اجتماع نکنید، و این قدر حرف نزنید. هر روزى یک چیزى درست کنید و هر روز یک کاغذ بنویسید و هر روز یک نشریهاى بدهید. اینها غلط است! اینها اسباب این مىشود که نهضت ما خداى نخواسته اگر- اگر، و الّا شما کوچکتر از این هستید- ...شما دارید کمک مىکنید به دشمنهاى کشور ما؛ به دشمنهاى ملت ما. خودتان یا ملتفت نیستید؛ یا از روى التفات مىکنید. بعضیتان از روى التفات است، بعضیتان هم التفات ندارید به مسأله. صحیفه امام، ج10، ص: 312
دست بردارید از این حرفها، از این مزخرفات
..شما کجا بودید؟ حالا سر درآوردید و حرف مىزنید، و نمىدانم، به ولایت فقیه اشکال مىکنید... مگر شما قدرت این را دارید؟ توى دهنتان مىزنم من! دست بردارید از این حرفها، از این مزخرفات. وارد بشوید در جرگه اسلام، وارد بشوید در جرگه مسلمین. بگذارید که این مملکت سر و سامان پیدا بکند. او در کردستان، دمکرات در کردستان، خلاف مىکند، آقایان در تهران! بس است دیگر. کفایت کرد! صحیفه امام، ج10، ص: 317
توطئه براى انحلال مجلس خبرگان
همین آقایانى که فریاد مىزنند که باید دمکراسى باشد، باید آزادى باشد، همین آقایان مىنشینند دور هم و یک چیزى پیش خودشان مىگویند و مىخواهند تحمیل کنند به ملت. مثلًا مجلس خبرگان با اکثریت ملت رفته است و مشغول کار است، حالا مىبینیم که یک دسته چند نفرى دور هم جمع مىشوند و مىگویند مجلس خبرگان باید منحل بشود! من نمىدانم که این آقایانِ «باید منحل بشود» چه کارهاند که مىگویند باید منحل بشود. براى چه باید منحل بشود؟ براى اینکه این آقایان معمِّم هستند؟ براى اینکه این آقایان اهل علم هستند؟ براى اینکه آقایان به اسلام عقیده دارند، احکام اسلام را دارند جارى مىکنند؟ چون گفتند که ولایت فقیه باید باشد، نظارت فقیه باید باشد؟ اینها از نظارت فقیه در امور مىترسند. صحیفه امام، ج10، ص: 320
این «باید» یعنى چه؟
ما مىگوییم که{مگر} شما مىتوانید یک اقلیت ده نفر، صد نفر، هزار نفرى مىتواند که حالا بگوید ملت رأى داده است به جمهورى اسلامى، لکن باید جمهورى باشد، نه اسلامى؟ این «باید» یعنى چه؟ «باید این کار بشود! این «باید» [براى چیست؟] این صد نفر، هزار نفر، چه کارهاند که در مقابل یک ملت «باید» مىگویند؟ صحیفه امام، ج10، ص: 320
حل مشکلات کشور در گرو آرامش
مردم همین را مىخواهند، مردم آن چیزى را که خدا مىخواهد مىخواهند، آن چیزى را که پیغمبر خدا فرموده مىخواهند، بیخود نباید دست و پا بکنند اینها، باید به مسیر ملت بیایند. و اگر واقعاً علاقهمندند که این مملکت یک مملکت صحیحى بشود، بگذارند یک آرامشى پیدا بشود؛ توطئه در اطراف نشود؛ توطئه در مرکز و در کردستان و در سایر جاها نشود؛ تا یک آرامشى پیدا بشود. وقتى که این آرامش پیدا شد، آن وقت همه چیز ملت به جاى خودش هست؛ همه چیز ملت درست مىشود؛ دست اجانب کوتاه مىشود، و نمىتوانند دیگر برگردند. اما الآن یک دسته در تهران توطئه کنند، یک دسته در کردستان توطئه کنند، یک دسته در بلوچستان توطئه کنند، هر دسته در یک جایى دیگر، ممکن است یک وقتى با این طور چیزها یک نهضت، خداى نخواسته شکست بخورد. و اگر شکست بخورد، همه چیزتان از بین خواهد رفت.
همه با هم باشید. همه در مسیر ملت باشید. همه دست به دست هم بدهید. همان طورى که از اول با هم این نهضت را آنهایى که شرکت داشتند نهضت را رساندند تا اینجا، باز هم با هم باشید تا این نهضت ان شاء اللَّه به ثمر برسد؛ و ان شاء اللَّه آن چیزى را که خدا و رسول خدا مىخواهد و آن چیزى را که قرآن مجید مىخواهد، آن چیزها عملى بشود. و این صلاح دین و دنیاى همه ملت است و صلاح همه مملکت است. هیچ وقت خیال نکنید که دیکتاتورى در اسلام است؛ یا دیکتاتورى در روحانیت است؛ یا روحانیت در این طور چیزها [است]. ابداً این حرفها در کار نیست، و دیکتاتورى در کار نیست. شماها دیکتاتورى نکنید، ملت ما دیکتاتور نیستند! علماى ما هم دیکتاتور نیستند. صحیفه امام، ج10، ص: 324
ولایت فقیه جلوى دیکتاتورى را می گیرد
ما باید خودمان، شما، همه ملتمان، دست به دست هم بدهیم، و همانى که از اول فریاد مىکردیم که آزادى، استقلال، جمهورى اسلامى، همین را تعقیب کنیم. جمهورى اسلامى؛ یعنى احکام اسلام. باید احکام احکام اسلام باشد. این حرفهایى که مىزنند که خیر اگر چنانچه ولایت فقیه درست بشود دیکتاتورى مىشود، اینها از باب این است که ولایت فقیه را نمىفهمند چیست. ولایت فقیه نباید بشود، براى اینکه باید حکومت ملت باشد. اینها ولایت فقیه را اطلاع بر آن ندارند. مسائل این حرفها نیست. ولایت فقیه مىخواهد جلوى دیکتاتورى را بگیرد؛ نه اینکه مىخواهد دیکتاتورى کند. اینها از این مىترسند که مبادا جلو گرفته بشود! جلوى دزدیها را مىخواهد بگیرد. اگر رئیس جمهور با تصویب فقیه باشد، با تصویب یک نفرى که اسلام را بداند چیست، درد براى اسلام داشته باشد، اگر درست بشود، نمىگذارد این رئیس جمهور یک کار خطا بکند. و اینها این را نمىخواهند. اینها اگر یک رئیس جمهور غربى باشد، همه اختیارات را دستش بدهند، هیچ مضایقهاى ندارند و اشکالى نمىکنند! اما اگر یک فقیهى، که یک عمرى را براى اسلام خدمت کرده، علاقه به اسلام دارد، با آن شرایطى که اسلام قرار داده است که نمىتواند یک کلمه تخلف بکند [اشکال مىکنند]. صحیفه امام، ج10، ص: 353
ولایت فقیه؛ هدیهاى الهى
شما موافقت کنید با این ولایت فقیه. ولایت فقیه براى مسلمین یک هدیهاى است که خداى تبارک و تعالى داده است. صحیفه امام، ج10، ص: 408
اختیارات ولىّ فقیه
اسلام با مستمندان بیشتر آشنایى دارد تا با آن اشخاصى که [ثروتمند] هستند. آن اشخاص هم اموالشان همان طورى که گفتید، این اموالِ بسیار، مجتمعِ از راه مشروع نیست، اسلام این طور اموال را به رسمیت نمىشناسد. و در اسلام اموال، مشروع و محدود به حدودى است و زاید بر این معنا ما اگر فرض بکنیم که یک کسى اموالى هم دارد که خیر، اموالش هم مشروع است، لکن اموال طورى است که حاکم شرع، فقیه، ولىّ امر تشخیص داد که این به این قدر که هست نباید این قدر باشد، براى مصالح مسلمین او مىتواند قبض کند و تصاحب کند. و یکى از چیزهایى که مترتّب بر ولایت فقیه است و مع الأسف این روشنفکرهاى ما نمىفهمند که ولایت فقیه یعنى چه، یکیش هم تحدید این امور است. مالکیت را در عین حال که شارع مقدّس، محترم شمرده است، لکن ولىّ امر مىتواند همین مالکیت محدودى که ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین مالکیت مشروع را محدودش کند به یک حدّ معیّنى و با حکم فقیه از او مصادره بشود. صحیفه امام، ج10، ص: 482
فقیهى که عمرش را صرف در اسلام کرده
ملت ما اگر بخواهند سردى بکنند، یکى از امورى که توطئه در آن هست این است که راجع به این قانون اساسى مردم را سرد کنند. از آنها بپرسید، خوب این قانون اساسى که شما مىگویید که قانونى است ارتجاعى، کدام یکى از این موادش ارتجاعى است؟ اولى که دست رویش مىگذارند، دست مىگذارند، روى ولایت فقیه. اول، دست آنجا مىگذارند، براى اینکه این یک طرح اسلامى است و آنها از اسلام مىترسند. آنها اسلام را ارتجاع مىدانند. آنها جرأت نمىکنند کلمه اسلام [را] بگویند ارتجاعى است. مىگویند که اینها مىخواهند ما را به هزار و چهار صد سال پیش برگردانند. این همان تعبیر دیگر است، منتها کلمه اسلام را نمىگویند.
آن قدر به ولایت فقیه، اثرِ مترقى بار است که در سایر این موادى که شما ملاحظه مىکنید، معلوم نیست مثل آنجا باشد. یک نفر آدمى که همه جهات اخلاقیش و دیانتیش و ملى بودنش و علم و عملش ثابت است پیش ملت، و خود ملت این را تعیین مىکنند، این نظارت مىکند بر اینکه مبادا خیانت بشود. همان رئیس جمهورى که ملت خودشان تعیین مىکنند و ان شاء اللَّه دیگر از این به بعد امین تعیین مىکنند، لکن مع ذلک براى محکم کارى یک فقیهى که عمرش را صرف در اسلام کرده است و عمرش را براى اسلام خدمت کرده، مىگذارند ببینند این چه مىکند؛ مبادا یک وقت خلاف بکند، رئیس جمهورى آتى ما خلاف نمىکند، لکن محکم کارى شده که نگذارند این خلاف بکند. رؤساى ارتش ما و ژاندارمرى ما و این رؤساى درجه اول، دیگر از این به بعد اشخاصى نیستند که خیانت بکنند، لکن محکم کارى شده است که همین فقیه را ناظر قرار بدهند. و هکذا آن موارد حساس را نظارت مىکند فقیه و تصرف مىکند فقیه. و این از امورى است که مترقى ترین موادى است که در قانون اساسى اینها [تصویب] کردند. و اینها دشمن ترین مواد، پیششان این است. صحیفه امام، ج10، ص: 526
ممانعت ولایت فقیه از ایجاد دیکتاتورى
مع الأسف اشخاصى که اطلاع ندارند بر وضعیت برنامههاى اسلام، گمان مىکنند که اگر چنانچه «ولایت فقیه» در قانون اساسى بگذرد، این اسباب دیکتاتورى مىشود. در صورتى که ولایت فقیه هست که جلو دیکتاتورى را مىگیرد. اگر ولایت فقیه نباشد، دیکتاتورى مىشود. آن که جلو مىگیرد از اینکه رئیس جمهور دیکتاتورى نکند، آن که جلو مىگیرد از اینکه رئیس ارتش دیکتاتورى نکند، رئیس ژاندارمرى دیکتاتورى نکند، رئیس شهربانى دیکتاتورى نکند، نخست وزیر دیکتاتورى نکند؛ آن فقیه است.
آن فقیهى که براى امّت تعیین شده است، و امام امّت قرار داده شده است، آن است که مىخواهد این دیکتاتوریها را بشکند و همه را به زیر بیْرَق اسلام و حکومت قانون بیاورد. اسلام، حکومتش حکومت قانون است؛ یعنى قانون الهى، قانون قرآن و سُنَّت است. و حکومت، حکومتِ تابع قانون است؛ یعنى خود پیغمبر هم تابع قانون، خود امیر المؤمنین هم تابع قانون، تخلّف از قانون یک قدم نمىکردند و نمىتوانستند بکنند. صحیفه امام، ج11، ص: 23
اگر فرد لایقى که داراى این دو خصلت باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتى را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا مىباشد؛ و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.
این توهم که اختیارات حکومتى رسول اکرم (ص) بیشتر از حضرت امیر (ع) بود، یا اختیارات حکومتى حضرت امیر (ع) بیش از فقیه است، باطل و غلط است. البته فضایل حضرت رسول اکرم (ص) بیش از همه عالم است؛ و بعد از ایشان فضایل حضرت امیر (ع) از همه بیشتر است؛ لکن زیادى فضایل معنوى اختیارات حکومتى را افزایش نمىدهد. همان اختیارات و ولایتى که حضرت رسول و دیگر ائمه، صلوات اللَّه علیهم، در تدارک و بسیج سپاه، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را براى حکومت فعلى قرار داده است؛ منتها شخص معینى نیست، روى عنوانِ «عالم عادل» است.
ولایت اعتبارى
وقتى مىگوییم ولایتى را که رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، براى هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (ع) و رسول اکرم (ص) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست؛ بلکه صحبت از وظیفه است.
«ولایت»، یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه براى کسى شأن و مقام غیر عادى به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادى بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، «ولایت» مورد بحث، یعنى حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصورى که خیلى از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفهاى خطیر است.
«ولایت فقیه» از امور اعتبارى عقلایى «1» است و واقعیتى جز جعل ندارد؛ مانند جعل (قرار دادن و تعیین) قیّم براى صغار. قیّم ملت با قیّم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقى ندارد. مثل این است که امام (ع) کسى را براى حضانت «2»، حکومت، یا منصبى از مناصب، تعیین کند. در این موارد معقول نیست که رسول اکرم (ص) و امام با فقیه فرق داشته باشد.