در عملیات نصر 7 با برادر دیگری که او هم یزدی بود با هم بودیم. تعدادی از اسیران رابه ما سپردند که آنها را به عقب منتقل کنیم. در بین راه برنامه ای داشتیم. چه به روز اسیران مادر مرده آوردیم خدا می داند. از ترس اگر می گفتیم معلق بزنید معلق می زدند. اما چه کیفی داشت. به آنها گفتیم بگویید: ابرقو ابرقو آزاد باید گردد و آن بدبختها تکرار می کردند. تصورش را بکنید با زبان عربی غلیظ یک عبارت فارسی را گفتن، چه مضحکه ای درست می شود!