غیبت کردن تلاش ناتوان است. وقتی خوبی کسی را می شنویم، از روی حسادت می خواهیم بدی او را بگوئیم، ولی از بیان آن در مقابل خود شخص عاجزیم، پس غیبت اورا می کنیم. |
چند سال پیش با کاروانی از کرمانی ها سفری به عتبات عالیات داشتم. وقتی با افراد کاروان آشنا شدم، دیدم هیچ کدام دانشجو، استاد، دکتر، مهندس و... نیستند، بلکه همگی کشاورز، کاسب، دامدارو... هستند. عجیب این که هیچ کدام غیبت نمی کردند. وقتی از رفیق خود علّت را پرسیدم، گفت: مرحوم سیّد کمال موسوی شیرازی(رحمة الله) در محله این ها سخنران بوده است وبیماری غیبت را او دراین مردم درمان کرده است.
وقتی در کنار یکی از همین افراد نشستم وعلّت دوری از غیبت را پرسیدم، گفت که مرحوم سیّد کمال راه کاری به ما داده است که دهان ما را بسته است. ایشان به ما گفته « الغَیبَةُ جُهدُ العاجِزِ1» یعنی: غیبت کردن تلاش ناتوان است. وقتی خوبی کسی را می شنویم، از روی حسادت می خواهیم بدی او را بگوئیم، ولی از بیان آن در مقابل خود شخص عاجزیم، پس غیبت اورا می کنیم. انسانی که قدرت و شخصیت درستی دارد، عیب فرد رابه خود او می گوید.
راه کارو درمان غیبت این است که اگر کسی نزد شما غیبت دیگری را کرد، فوراً دست اورا بگیرید ونزد شخص ببرید واز او بخواهید که دوباره همان سخن را بگوید، اگر این گونه شد دیگر غیبت نمی کند. ما هم اگر دیدیم با غیبت آبرویمان می رود، مگر مجبوریم غیبت کنیم؟»
1.نهج البلاغه، ص 738، حکمت461
امامت ائمه(ع) در آیات قرآن |
پرسش: |
آیا دلیل و مدرکی در مورد امامت 12 امام علیهم السلام در قرآن وجود دارد؟ |
پاسخ: |
درچندین آیه از آیات قرآن به امامت 12 امام علیهم السلام اشاره شده است ازجمله: 1-آیه تبلیغ:یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین[i] یعنی :ای پیامبر آنچه را از سوی پروردگارت نازل شده است به طور کامل (به مردم) برسان ،و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای ،و خداوند تو را از (خطرهای احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند. در کتابهای زیادی از دانشمندان اهل تسنن (و در همه کتب معروف شیعه )اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ آمده است که آیه فوق در شان علی(ع) نازل شد. این روایات را گروه زیادی از صحابه از جمله ابو سعید خدری، زید بن ارقم، جابر بن عبدالله انصاری، ابن عباس، براء بن عازب، حذیفه، ابو هریره، ابن مسعود، و عامر بن لیلی نقل کرده اند،و در روایاتآنها آمده است که این آیه در باره علی (ع) و داستان روز غدیر نازل شده است. از جمله کسانی که این روایات را (به طور وسیع یا به اجمال) در کتابهای خود آورده اند دانشمندان معروف زیرند: حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب "ما نزل من القرآن فی علی"(به نقل از الخصائص، صفحه29) ابوالحسن واحدی نیشابوری در "اسباب النزول" صفحه150. ابن عساکر شافعی به نقل از الدر المنثور جلد2، صفحه298. فخر رازی در "تفسیر کبیر" جلد3،صفحه626. ابو اسحاق حموینی در "فرائد السمطین" (مخطوط) ابن صباغ مالکی در "الفصول المهمه"، صفحه27. جلال الدین سیوطی در "الدر المنثور" جلد2 صفحه298. قاضی شوکانی در "فتح القدیر" جلد3 صفحه57. شهاب الدین آلوسی شافعی در "روح المعانی جلد6 صفحه172 شیخ سلیمان قندوزی حنفی در "الینابیع الموده"صفحه120 بدر الدین حنفی در "عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری"جلد8 صفحه584. شیخ محمد عبده مصری در تفسیر "المنار"جلد6 صفحه463. و جمع کثیری دیگر. 2-آیه ولایت:إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون[ii] یعنی: ولی و سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پیامبران او و آنها که ایمان آورده اند و نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکات می پردازند. بسیاری از مفسران و محدثان در شأن نزول این آیه نقل کرده اندکه این آیه در شأن علی (ع) نازل شده است.از جمله سیوطی در "الدر المنثور " در ذیل همین آیه از ابن عباس نقل کرده است که علی(ع) در حال رکوع نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد وآن حضرت انگشترش را به او صدقه داد.پیامبر از او پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد ؟سائل اشاره به به علی (ع) کرد و گفت:آن مردی که در حال رکوع است. در این هنگام آیه "انما ولیکم الله و رسوله "نازل شد. در همان کتاب روایات متعدد دیگری به همین مضمون از "ابن عباس" و "سلمة بن کهیل" و خود "علی (ع)" نقل شده است[iii]. همین معنادر کتاب "اسباب النزول "واحدی از "جابر بن عبدالله" وهمچنین از "ابن عباس" نقل شده است[iv]. زمخشری در تفسیر "الکشاف"[v] و فخر رازی در تفسیر "الکبیر"[vi] همین معنی را نقل کرده اند. طبری نیز در تفسیر خود روایات متعددی در ذیل این آیه و شأن نزول آن نقل می کند که اکثر آنها می گوید درباره حضرت علی (ع) نازل شده است[vii]. گروه عظیم دیگری نیز البحر المحیط این روایت را با عبارات مختلف در حق علی (ع) آورده اند از جمله در کتاب "کنز العمال"[viii]،حاکم حسکانی در "الشواهد التنزیل"[ix]. مرحوم علامه امینی در "الغدیر" حدیث فوق و نزول این آیه را در باره علی (ع) از کتب زیادی از اهل سنت (حدود بیست کتاب با ذکر دقیق مدارک و منابع آن) نقل کرده است[x]. 3-آیه اولی الامر:یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم [xi] یعنی :ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا(ص)و اولی الامر از خودتان را. حاکم حسکانی حنفی نیشابوری در "الشواهد التنزیل" در ذیل این آیه پنج حدیث نقل کرده که در همه آنها عنوان "اولی الامر"بر علی (ع) (به عنوان یک مصداق روشن) تطبیق شده است.[xii] ابو حیان اندلسی مغربی در تفسیر "البحر المحیط"در میان اقوالی که در باره معنی اولی الامر نقل کرده ، از سه نفر از مفسرین نقل می کند که منظور از آن امیران سرایا یا ائمه اهل بیت (ع) است.[xiii] در اینجا "اولوالامر صیغه جمع است و مفهوم آن تمام امامان معصوم را شامل می شود. در تفسیر "برهان" نیز دهها روایت از منابع اهل بیت(ع) در ذیل این آیه است که می گوید :آیه مزبور در باره علی (ع) ،یا آن حضرت و سایر ائمه اهل بیت (ع) نازل شده است.حتی در بعضی از این روایات، نام ائمه دوازده گانه اهل بیت (ع) یک یک آمده است[xiv]. 4-آیه صادقین:یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ[xv] یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی داشته باشید و (همیشه) با راست گویان باشید. سیوطی در "الدر المنثور"[xvi] و خوارزمی در "مناقب"[xvii] و زرندی در"درر السمطین"[xviii] و عبدالله شافعی در "مناقب"[xix] و حاکم حسکانی حنفی نیشابوری در "الشواهد التنزیل"[xx] وشیخ سلیمان قندوزی حنفی در "الینابیع الموده"[xxi]و جمع دیگری از بزرگان اهل سنت در ذیل این آیه روایاتی نقل کرده اند که مراد از اولوا الامر حضرت علی (ع) و اوصیاء او تا روز قیامت هستند. 5-آیه قربی: ِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی [xxii]. یعنی:بگو من هیچ پاداشی از شما بر (ادای) رسالتم در خواست نمی کنم ،جز مودت و دوستی نزدیکانم را. تمام مفسران شیعه و گروهی از مفسران اهل سنت گفته اند: منظور از"ذوی القربی"، نزدیکان پیامبر اکرم (ص) است. در این آیه محبت ذوی القربی به عنوان اجر رسالت شمرده شده است ودر آیات دیگر اجر مذکور وسیله قرب الهی و به سود مردم ذکر شده(قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّه[xxiii]یعنی : بگو هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست، اجر من تنها بر خداوند است ...) و(قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلا[xxiv]یعنی :بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچ گونه پاداشی از شما مطالبه نمی کنم مگر کسانی که بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند.) از ضمیمه کردن این آیات چهار گانه به یکدیگر به خوبی می توان نتیجه گرفت که پیامبر اسلام(ص)نیز مانند سایر پیامبران الهی اجر و پاداشی برای شخص خود از مردم نخواسته است بلکه مودت ذوی القربای او راهی به سوی خداست .وچیزی صددرصد به نفع خود آنها ، چرا که این مودت دریچه ای است به سوی مسأله امامت و خلافت وجا نشینی پیامبر اسلام (ص)در امت وهدایت مردم در پرتو آن. از مجموع روایاتی که در تفسیر آیه آمده است نیز می توان چنین نتیجه گیری کرد که بدون تردید آیه مورد بحث ناظر به مسأله امامت و خلافت است که می تواند به عنوان اجری برای رسالت شمرده شود، اجری که مردم را به خدا نزدیک می کند و نفعش عاید خود آنها می شود[xxv]. [iii]تفسیر الدر المنثور جلد2، صفخه 293 [iv]اسباب النزول، صفحه 148 [v]تفسیر الکشاف جلد1،صفحه 649. [vi]تفسیر فخر رازی، جلد12،صفحه26. [vii]تفسیر طبری جلد6،صفحه186. [viii]ک نز العمال،جلد6،صفحه319. [ix]الشواهد التنزیل،صفحه161تا68. [x]الغدیر ،جلد2،صفحه52و53. [xi]سوره نساء،آیه59 [xii]الشواهد التنزیل،جلد1،صفحه148تا151. [xiii]البحر المحیط،جلد،صفحه278. [xiv]تفسیر برهان،جلد1،صفحه381تا387. [xv]سوره توبه ،آیه119 [xvi]تفسیر الدر المنثور جلد،ذیل آیه [xvii]مناقب صفحه189. [xviii]درر السمطین صفحه91 [xix]مناقب عبدالله شافعی صفحه154. [xx]الشواهد التنزیل،جلد1،صفحه259. [xxi]الینابیع الموده صفحه115. [xxii]سوره شوری،آیه23. [xxiii]سوره سبأ،آیه47 [xxiv]سوره فرقان،آیه57 [xxv]مکارم شیرازی تفسیر پیام قرآن جلد نهم امامت و ولایت در قرآن مجید،صفحه227-229. |
منبع: پایگاه حوزه |
برترى کثرت دعا بر کثرت نماز و قرائت قرآن |
1. مستطرفات السرائر عن برید العجلی: قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام: أیُّهُما أفضَلُ فِی الصَّلاةِ، کَثرَةُ القِراءَةِ، أو طولُ اللَّبثِ فِی الرُّکوعِ وَالسُّجودِ؟ 2. تهذیب الأحکام عن معاویة بن عمّار: قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام: رَجُلانِ(3) افتَتَحَا الصَّلاةَ فی ساعَةٍ واحِدَةٍ، فَتَلا هذَا القُرآنَ فَکانَت تِلاوَتُهُ أکثَرَ مِن دُعائِهِ، ودَعا هذا أکثَرَ فَکانَ دُعاؤُهُ أکثَرَ مِن تِلاوَتِهِ، ثُمَّ انصَرَفا فی ساعَةٍ واحِدَةٍ، أیُّهُما أفضَلُ؟ قالَ: کُلٌّ فیهِ فَضلٌ، کُلٌّ حَسَنٌ. قُلتُ: إنّی قَد عَلِمتُ أنَّ کُلاًّ حَسَنٌ وأنَّ کُلاًّ فیهِ فَضلٌ.فَقالَ: الدُّعاءُ أفضَلُ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جل: «وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»؟! هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، هِیَ وَاللّهِ أفضَلُ، هِیَ وَاللّهِ أفضَلُ، ألَیسَت هِیَ العِبادَةَ؟! هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، ألَیسَت هِیَ أشَدَّهُنَّ؟! هِیَ وَاللّهِ أشَدُّهُنَّ، هِیَ وَاللّهِ أشَدُّهُنَّ.(4) 3. تهذیب الأحکام عن عبید بن زرارة عن الإمام الصادق علیه السلام ـ أنَّهُ سَأَلَهُ عَن رَجُلَینِ قامَ أحَدُهُما یُصَلّی حَتّى أصبَحَ وَالآخَرُ جالِسٌ یَدعو، أیُّهُما أفضَلُ؟ قالَ: الدُّعاءُ أفضَلُ.(5) 4. الفقه المنسوب للإمام الرضا علیه السلام: قالَ لِیَ العالِمُ علیه السلام: الدُّعاءُ أفضَلُ مِن قِراءَةِ القُرآنِ؛ لاِنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ یَقولُ: «قُلْ مَا یَعْبَؤُاْ بِکُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامَا»(6).
همان طور که ملاحظه شد، حدیث اول و دوم، دلالت دارند بر این که کثرت دعا در نماز، بر کثرت قرائت قرآن، ترجیح دارد و حدیث سوم، دلالت دارد بر این که کثرت دعا مطلقا بر کثرت نمازهاى مستحبّى برترى دارد و حدیث چهارم، صراحت دارد در این که مطلقِ دعا، بر مطلقِ قرائت قرآن، مقدّم است.. أفضَلُ عِبادَةِ اُمَّتی بَعدَ قِراءَةِ القُرآنِ الدُّعاءُ، ثُمَّ قَرَأَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله: «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ». ألا تَرى أنَّ الدُّعاءَ هُوَ العِبادَةُ؟(7) همچنین، دسته دیگرى از احادیث، به طور مطلق، دلالت بر این دارند که نماز، بهترین چیزى است که در دین درنظر گرفته شده و بدان توصیه شده است و هر کسى مىتواند به میزان توان و همّتش از آن بهرهمند گردد؛(8) اما با تأمل، روشن مىشود که تعارضى میان این احادیث نیست و مراد از برترى در اینجا برترىِ مطلق نیست؛ لیکن فهم دقیق این برترى، نیازمند توجّه به دو نکته است:
بنا بر این، به قرینه شخصیت گوینده این احادیث، یقینا مقصود از احادیثى که دعا را بر قرائتْ ترجیح مىدهند، این نیست که بهتر است پیروان قرآن به کلّى قرائت این کتاب آسمانى را کنار بگذارند و یا نسبت به آن، اهتمام بلیغى نداشته باشند و به دعا که فضیلت بیشترى دارد بپردازند؛ بلکه مقصود، آن است که اگر هر یک از این سه، به میزانى که به طور واجب یا مستحبْ لازم است، انجام گرفت و آن گاه در فرصتى، امر، دایر بین یکى از این سه بود، دعا مقدّم است؛ زیرا پرداختن به دعا ـ که روح عبادت است و انسان را از استکبار، دور مىکند و به فروتنى در برابر حق، وا مىدارد ـ سختتر از قرائت قرآن است و فضیلت بیشترى دارد. به دیگر سخن، حدیث اول و دوم و چهارم این باب و حدیث مورد بحث، همه در واقع، یک مطلب را مىگویند و آن، این است که پس از اداى مقدار لازم از نماز و قرائت قرآن و پس از برقرارى نوعى تعادل در اهتمام به هر یک از این سه، دعا بر قرائت قرآن و نماز مستحبّى تقدم دارد. همچنین مقصود از حدیث سوم، برترى دعا بر کثرت نمازهاى مستحبى است. گفتنى است که هیچیک این روایات، بجز حدیث دوم، از نظر سند، صحیح نیستند. برخى نیز ـ در جمع میان روایات یاد شده، در عین تأکید بر نسبى بودن برترى هر یک از دعا یا نماز و قرآن ـ این احتمال را مطرح مىسازند که چه بسا مخاطبان این سه دسته احادیث، متفاوت بودهاند و پیشوایان ما، متناسب با این که کسى دعا یا نماز یا قرآن را در جایگاه شایستهاش مورد عنایت و اهتمام قرار نمىداد، با توصیه و تأکیدى فزونتر و به اصطلاح، به روش « چکش تعادل»، وى را مخاطب مىساختند. از جمله قراین این سخن، آن است که دعا ـ که مستلزم فروتنى انسان در برابر حق و دورى از استکبار است ـ عملى است دشوارتر و نیازمند به حالى سختتر از حال قرائت و نماز. از این رو، دعا، جز در نزد خواصّ مؤمنان، کمتر مورد توجّه و اهتمام بوده است، به خلاف قرآن و نماز که پیوسته مورد توجّه توده مسلمانان بودهاند؛ زیرا توصیههاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله واهل بیت علیهمالسلام از یک سو و تأکیدات برخى حکّام و خلفا براى جا انداختن شعار «حَسبُنا کتابُ اللّه»(9) و کوششهایى از این قبیل از سوى دیگر، موجب شدهاند که در میان امّت اسلام، اهتمام به قرآن و نماز، بیش از دعا باشد. والله هو العالم. پاورقی |
قیام وظهور آقا امام زمان(عج) را در دو حالت می توان بررسی ومطالعه نمود :الف) یکی از بعد قالب وشکل ب) ودیگری از بعد محتوا وخصوصیات ظهور وقیام مهدی موعود این نوشتار در نظر دارد قیام امام زمان(عج) را از نظر شکل وقالب بررسی کندوبیان هدف قیام از این بعد مهم به نظر می رسد .یک از اهداف قیام امام زمان به گفته قرآن کریم حاکمیت حزب الله می باشد((فان حزب الله هم الغالبون)) که یکی از خصوصیات چنین حاکمیتی ، عدالت خواهی واجرای آن است .قیام منجی بشریت از بعد شکل وقالب دو جلوه دارد :یکی بصورت قیام تدریجی ودیگری قیام دفعی می باشد.قیام تدریجی : قیامی که از ظهور حضرت آدم بعنوان اولین پیامبر شروع شد وبا ظهور پیامبر اسلام جهت نجات بشریت به مرحله تکامل خود رسید ودر قیام حضرت زهرا (س) به مر حله خاصی رسید که حق از باطل وخلوص از نفاق جدا شد وبعد از شهادت حضرت زهرا (س) امتداد پیدا کرد تا قیام عاشورا که به مرحله حاد واوج خود رسید واین قیام با نهضت علمی وفرهنگی امامان بعدی با شکل وقالب دیگری ظهور کرد ودر دوران غیبت به شکلهای مختلف ومحدود در بین شیعیان ادامه داشت .وجودحکومت های سلطنتی وپادشاهی ووابسته به کشورهای بیگانه باعث شد دین ومعارف اسلامی بویژه مذهب شیعه مورد تهاجم فرهنگی قرار بگیرد بگونه ای که از دین اسلام ، تعریف انزوا طلبی وبرداشتی سکولار وجدایی دین از سیاست شد واین امر باعث گشت معنای حقیقی اسلام به فراموشی سپرده شود .قیام ونهضت انقلاب اسلامی وپیروزی آن به رهبری امام خمینی بدلیل اینکه از مبنا به قیام عاشورا متصل بوده وتعریف و برداشت حقیقی از تعالیم اهل بیت (ع) از اسلام ، که در امتداد قیام شیعیان در طول تاریخ بود موجب شروع مرحله بعدی قیام امام زمان (عج)که قیام دفعی می باشد شد.تمام مکاتب وعقاید بشری که داعیه دار نجات بشر بودند در طول تاریخ به خونریزی وفساد منتهی شدند بنابراین بشریت به دنبال مکتبی است که عدالت را بتواند در سطح جهان پیاده کند وهیچ مکتبی نمی تواند این خواسته جهانی را عملی کند جز اسلام ناب محمدی (ص) که با اسلام آمریکایی وسلطنتی متفاوت ومغایر است .در اسلام ناب محمدی (ص) اصل بر ایجاد حکومتی عادلانه وجهانی است که برای این منظور دیانت باید عین سیاست وسیاست عین دیانت باشد ، برخلاف اسلام آمریکایی که بیشتر در حکومتهای سلطنتی جلوه نموده است که به برداشتی سکولار وبی محتوا از اسلام اعتقاد دارد .انقلاب اسلامی اوج این قیام تدریجی بوده وهست که بر طبق مفاهیم وتعالیم اسلام ناب محمدی (ص) بوجود آمده است واین انقلاب نقطه شروعی است که پایان آن قیام دفعی منجی عالم بشریت را در پی دارد.قیام دفعی (ظهور امام زمان وحاکمیت حزب الله ) :این قیام که با رهبری دوازدهمین امام شیعه حضرت مهدی موعود می باشد به دو بخش تقسیم می شود :1- ظهور علائم آخرالزمان وناامیدی بشر از مکتبهای خودساخته است که نشانه آن هم جنگ وخونریزی در سطح دنیا می باشد که در روایات واحادیث به آن اشاره شده است .
2 - قیام وظهور منجی بشریت وخاتمه دادن به تمام حاکمیتها با هر عنوان لیبرال ، سلطنتی وغیره می باشد که در این قیام برقراری عدالت وحاکمیت حزب الله وقرآن کریم به رهبری مهدی موعود هدف اصلی می باشد که خصوصیات این حکومت را هم در احادیث وروایات می توان یافت .
اما سئوال اصلی این است که آیا روند کنونی انقلاب ونظام جمهوری اسلامی چقدر در مسیر وامتداد انقلاب منجی بشریت قرار دارد؟
وآیا اگردر زمان حال امام زمان (عج) ظهور نمایند از روند کنونی نظام رضایت دارند یا خیر؟
وچقدر مردم وحاکمیت برای رسیدن به نقطه اوج که همان آمادگی همه جانبه برای ظهور امام زمان(عج) می باشد تلاش می کنند؟
نقش دین در اجتماع جزئی از نقش دین در زندگی است . دین تنها در زندگی اجتماعی انسان نقش موثر ندارد . نظیر قانون و حکومت ، در زندگی فردی نیز نقش بسیار موثر دارد . دین اسلام اختصاصا یک نقش مستقیم در زندگی اجتماعی دارد و یک نقش غیر مستقیم .
نقش مستقیم آن این است که مستقیما روی قانون و حکومت و سیاست و مفهوم حقوق و عدالت نظر دارد . از این نظر یک فلسفه اجتماعی و یک مکتب است ، و نقش غیر مستقیمش این است که افراد را برای زندگی اجتماعی آماده و مهیا می کند .
منبع : وبلاگ نزدیک آسمان
ویلیام جیمز در فصل اول کتاب خود می نویسد :
هر وضع و حالتی را که مذهب بنامیم ، چیزی از وقار و سنگینی و وجد و لطف و ایثار و محبت همراه دارد . اگر خوشی به او روی دهد ، خنده های جلف و سبک از او دیده نمی شود و اگر غمی به او روی نماید ناله و ناسزا از آن شنیده نمی شود . آنچه من در آزمایشهای خود اصرار دارم ، وقار و سنگینی است .
شهید مطهری در توضیح این نوشته می گوید :
این وقار و سنگینی ناشی از این است که روح آدمی به واسطه مذهب ، عمیقتر و نافذ تر و دور اندیش تر می شود و عمده چیزی که بر روح آنها سایه میافکند و وزین میکند ، فکر مبدا و معاد است . این حالت در آنها پیدا می شود که امیر المومنین علیه السلام در خطبه همام میفرمایند : الناس منهم راحة و انفسهم منهم فی تعب .
منبع : وبلاگ نزدیک آسمان
تحریفاتی را بیان میکنم که بعضی از
اینها مربوط به وقایع قبل از عاشورا ، بعضی مربوط به وقایع بین راه ،
بعضی مربوط به ایام اقامت در ماه محرم ، بعضی مربوط به ایام اسارت و
بعضی هم مربوط به ائمه بعد از قضایای کربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا
است .
یک مطلب را لازم است بگویم که در همه اینها مردم مسؤولند . یعنی
شما مردمی که در روضه خوانیها شرکت میکنید ، هیچ خیال نمیکنید که در این
قضیه مسؤول هستید ، بلکه فکر میکنید که مسؤول فقط گویندگان هستند . دو
مسؤولیت بزرگ مردم دارند ، یکی اینکه نهی از منکر بر همه واجب است .
وقتی میفهمند و میدانند که اغلب هم میدانند که دروغ است ، نباید در آن
مجلس بنشینند که حرام است و باید مبارزه کنند . و دیگر از بین بردن
تمایلی است که صاحب مجلسها و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به
اصطلاح مجلس باید بگیرد ، باید کربلا شود . روضه خوان بیچاره میبیند که
اگر هر چه میگوید راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلس
نمیگیرد و همین مردم هم دعوتش نمیکنند ، ناچار یک چیزی اضافه میکند .
مردم باید این انتظار را از سر خودشان بیرون کنند و با رفتارشان آن روضه
خوانی را که میمیراند و مجلس را کربلا میکند تشویق نکنند . کربلا میکند
یعنی چه ! مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فکرشان بالا
بیاید و بدانند که اگر روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد ، یعنی با روح
حسین بن علی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی ولو ذرهای ، از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد .
تأثیر آیهای از سوره یاسین
آیت اللّه شیخ مجتبی قزوینی(قدس سره) که از محبان مخلص ائمه طاهرین(ع) ـ اعلی اللّه درجاته فی أعلی علّیین ـ بودند، میگفتند، روزی، در زمان رضا شاه(و شیوع خودباختگی تام، تجدّد مآبی خام، بیدینی جاهلانه و تقلیدی و پیروی از فرهنگ استعماری)، از صحن مطهّر حضرت امام رضا(ع) (صحن عتیق یا انقلاب فعلی) عبور میکردم، در آن روزگار، حرم و صحنهای مطهّر به اندازه این زمانها شلوغ و پر ازدحام نبود، به مقابل ایوان طلا که رسیدم، دیدم پیرمردی نشسته و قرآنی در دست دارد و مشغول تلاوت آن است.
ناگهان، مردی از متجدّدین بیمعنا و بیمحتوای آن روز، رسید و با نوک کفشش به زیر دست پیرمرد زد، به طوری که قرآن کریم بر روی زمین افتاد، سپس، خطاب به پیرمرد گفت: این کتاب به چه درد تو میخورد که نشستهای و آن را میخوانی، از این کتاب چه کاری برمیآید؟
من از دیدن این منظره و این توهین بزرگ به قرآن کریم، چنان از کوره در رفتم و عصبانی شدم، که وصف آن برایم مشکل است. فوراً جلو رفتم و از آن مرد پرسیدم: چرا این کار را کردی؟
جواب داد: خوب، مگر غیر از این است؟
گفتم:آری غیر از این است، میخواهی حالا به تو بفهمانم که این کتاب چیست و از آن، چه قدر کار ساخته است؟
آیهای(از سوره یس) را در دلم خطور دادم و هنوز نخوانده بودم که مردک، دل درد شدیدی گرفت و شروع به ناله و فریاد و التماس نمود…
بعد از چند لحظه، به او چنین اشاره کردم که: پاشو و از مقابل چشمم گم شو! درد او برطرف شد و فوری رفت….
پس از چند سال، یک روز، شخصی با ظاهری خدا پسند نزد من آمد و گفت: آیامرا میشناسی؟
گفتم:خیر گفت: من همان فردی هستم که آن حادثه برایم پیش آمد و از آن روز به بعد، به برکت نفس قدسی و قرآنی شما در طریق هدایت قرار گرفتم و زندگیم کاملاً دگرگون شده است.
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین، و لایزید الظالمین إلاّ خساراً.(اسراء/ 82)
به نقل از کتاب متأله قرآنی، ص 332