[ و او را از توحید و عدل پرسیدند ، فرمود : ] توحید آن است که او را به وهم در نیارى و عدل آنست که او را بدانچه درخور نیست متّهم ندارى . [نهج البلاغه]
نور هدایت
چگونه پاداش بعضى اعمال انسان، از حساب و شماره مى‏گذرد؟
سه شنبه 86 آبان 22 , ساعت 8:45 صبح  
چگونه پاداش بعضى اعمال انسان، از حساب و شماره مى‏گذرد؟
بر اساس روایات، تعداد نفرات در نماز جماعت هر چه بیشتر باشد، ثواب نماز بیشتر مى‏شود؛ تا آنکه عدد افراد حاضر در نماز جماعت، به ده نفر برسد که در این صورت پاداش آن بى‏شمار شده و کسى جز خداوند نمى‏داند.
چنانکه انسان، با یک انگشت مى‏تواند شماره تلفن بگیرد، با دو انگشت مى‏تواند سطل کوچکى را بلند کند، با سه انگشت کار بیشترى انجام مى‏دهد، تا اینکه به ده انگشت برسد که در این صورت، دیگر کار انسان محدودیّت ندارد و هرکارى بخواهد مى‏تواند با این ده انگشت انجام دهد و نوع کارهایش قابل حساب و شماره نیست.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
چگونه قبولى تمام کارها، مشروط به قبولى یک عمل همچون نماز مى‏شود؟
شنبه 86 آبان 19 , ساعت 10:0 صبح  
چگونه قبولى تمام کارها، مشروط به قبولى یک عمل همچون نماز مى‏شود؟
پلیس راهى را در نظر بگیرید که از راننده‏اى گواهینامه رانندگى مطالبه مى‏کند. اگر راننده، گواهینامه پزشکى، گذرنامه سیاسى، پروانه ساختمان، کارت بازرگانى و اجازه اجتهاد و یا هر مدرک دیگرى به او نشان دهد، پلیس از او نمى‏پذیرد و تنها اگر گواهینامه رانندگى داشت اجازه عبور مى‏دهد و گرنه مانع او مى‏شود. در قیامت نیز شرط رسیدن به مقصد، گواهینامه نماز است که اگر نباشد، هیچ عملى مورد قبول و نجات‏بخش نیست.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
عاقبت کسی که امام را مسخره کرد!
پنج شنبه 86 آبان 17 , ساعت 9:1 صبح  

هراس

روزگار ، روزگار آدمهای کوچک و منافق بود

و ایمان تنها لقلقه‌ی زبانها بود، شاید برای نجات از اتهام بی‌دینی.

بذر ایمان در کویر یابس دلهای مردمان سخت‌تر از سنگ، هرگز نمی‌توانست به جوانه بنشیند و در سیاهی ظلمت و گمراهی این آدم‌نماها، گرگهای ایمان خوار ، زوزه می‌کشیدند

و در میان این قوم غافل، مردی به پهنه‌ی آسمان آبی با دلی به عرصه‌ی دریا، با زخمهای گونه‌گون، برخورده از دشنه‌ی عداوت این نامردْ مردم، آرام و استوار، برای رسالتی همچنان خون جگر می‌خورد.

آری، مرد داستان ما، همان بازمانده‌ از طوفان خون، یادگار کربلا،‌حضرت سجاد بود.

 

روزی امام میان مردم نشسته بود و از حیرت مردم، که در غفلت خود می‌لولیدند، دلش را سخت می‌فشرد، که چراغ هست و اینان این‌چنین در بیراهه‌اند، تا آنکه لب به سخن گشود و فرمود :انسان نمى داند با مردم چه کند! اگر بعضى امور که از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیده‌ایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار دهند، از طرفى طاقت هم نداریم این حقایق را ناگفته بگذاریم !

ضمرة بن معبد، کلام امام تمام نشده، انگار بی‌تاب شنیدن کلام پیامبر باشد، گفت: شما آنچه شنیده‌اید بگویید!

امام با تأملی سنگین فرمود: مى دانید وقتى دشمن خدا را در تابوت مى‌گذارند، و به گورستان مى‌برند، چه مى‌گوید؟

حاضران گفتند: خیر!

و امام ادامه‌ داد: فریاد می‌زند و به آنان که او را بر دوشهای خود به سوی قبر مى‌برند مى‌گوید: آیا نمى‌شنوید؟ از دشمن خدا (شیطان) به شما شکایت دارم که مرا فریب داد و به این روز سیاهم افکند و با آنکه وعده داده بود اما نجاتم نداد.

من شکایت دارم از دوستانى که با من دوستى کردند و مرا خوار نمودند. من از اولادى که حمایتشان کردم ولى مرا ذلیل کردند و نیز از خانه‌اى که ثروتم را در آبادى آن خرج کردم ولى سرانجام، دیگران آنجا ساکن شدند، شاکی‌ام.

به من رحم کنید! این‌قدر عجله نکنید!

تا کلام امام به اینجا رسید، دل پر کینه و سیاه ضمرة دیگر تاب نیاورد و با خنده‌ای تلخ، حاضر‌جوابانه گفت :

اگر مُرده، بتواند به این خوبى صحبت کند، پس ممکن است حتى حرکت کند و روى شانه حاملین بنشیند!

کام امام علیه السلام، به مزه تلخی که ضمره‌ پرانده بود، ناخوش شد و دلش از این‌همه شعوری که در دل اینان نبود گرفت.

آنگاه رو به آسمان کرد و فرمود: خدایا! اگر ضمرة سخنان پیغمبر صلى الله علیه وآله را مسخره مى‌کند از او انتقام بگیر!

 

روزهای جاهلیت همچنان می‌گذشت، چهل روزی می‌شد که دل امام از ضمره شکسته بود که غلامش به دیدار امام آمد.

امام، کریمانه احوالش را پرسید و به او مهر ورزید.

و از کار و بارش پرسید و فرمود: از کجا مى‌آیى؟

غلام بی مقدمه، زبان گشود که اربابم، ضمره از دنیا رفت و من اکنون ار مراسم خاکسپاری او می‌آیم.

غلام تاب نداشت، گویا در دلش حرفی بود که می‌خواست سینه‌اش را شکافته و بیرون آید.

مگر او چه دیده بود؟

هرچه بود او را وا داشت که بی درنگ ادامه دهد که: وقتى او را در گور گذاشتند و خاک ریختند، او به زبان آمد و فریاد می‌زد.

من صدایش را می‌شناختم، خود او بود، مثل وقتی که زنده بود.

من صدایش را شنیدم که مى گفت :

واى بر تو ای ضمرة بن معبد! امروز هر دوستى که داشتى خوارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدى.

جهنمی که پناهگاه و خوابگاه ابدى توست .

غلام از آنچه دیده بود سخت بی‌تاب بود، امام آرام و خاموش، چنانکه گویا عاقبت ضمره، پیش چشمانش بوده و از قبل می‌دانست!

آنگاه پندگیرانه از آنچه بر سر ضمره آمده بود فرمود: از خداوند مسألتِ عافیت دارم، زیرا سزاى کسى که حدیث پیغمبر صلى الله علیه و آله را مسخره کند، همین است .

 

عذاب

متن روایت:

عن علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن عمرو بن شمر عن جابر قال: قال علی بن الحسین علیه السلام: ما ندری کیف نصنع بالناس؟ إن حدثناهم بما سمعنا من رسول الله صلى الله علیه و آله ضحکوا، و إن سکتنا لم یسعنا.

قال: فقال ضمرة ابن معبد: حدثنا!

فقال: هل تدرون ما یقول عدو الله إذا حمل على سریره؟

قال: فقلنا: لا، فقال: إنه یقول لحملته "ألا تسمعون أنی أشکو إلیکم عدو الله خدعنی و أوردنی ثم لم یصدرنی، و أشکوا إلیکم إخوانا و آخیتهم فخذلونی، و أشکوا إلیکم أولادا حامیت عنهم فخذلونی، و أشکوا إلیکم دارا أنفقت فیها حریبتی فصار سکانها غیری، فارفقوا بی و لا تستعجلوا!

قال: فقال ضمرة: یا أبا الحسن إن کان هذا یتکلم بهذا الکلام یوشک أن یثب على أعناق الذین یحملونه.

قال: فقال علی ابن الحسین علیه السلام: اللهم إن کان ضمرة هزأ من حدیث رسولک فخذه أخذ أسف

قال: فمکث أربعین یوما ثم مات فحضره مولى له قال: فلما دفن أتى علی بن الحسین علیهما السلام فجلس إلیه،

فقال له: من أین جئت یا فلان؟

قال: من جنازة ضمرة فوضعت وجهی علیه حین سوی علیه فسمعت صوته و الله أعرفه کما کنت أعرفه وهو حی، یقول: ویلک یا ضمرة بن معبد الیوم خذلک کل خلیل، وصار مصیرک إلى الجحیم، فیها مسکنک و مبیتک و المقیل،

قال: فقال علی بن الحسین علیه السلام: أسأل الله العافیة هذا جزاء من یهزأ من حدیث رسول الله صلى الله علیه و آله.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
جوانى از منظر معصومان (علیهم السلام)
پنج شنبه 86 آبان 17 , ساعت 8:40 صبح  

جوان

پیش گفتار

از زمانى که انسان پاى به عرصه وجود مى‌نهد، دوره‌هاى گوناگونى را پشت سر مى‌گذارد. دوران نوزادى، شیرخوارگى، خردسالى، کودکى، نوجوانى، جوانى، میانسالى و پیرى هر یک از این دوره‌ها شرایط متناسب خود را دارند و انسان باید از آمادگى همان دوره برخوردار باشد، از میان این چند دوره مى توان به بهار جوانى اشاره کرد. بهارى که در آن، سرنوشت انسان رقم خورده، شخصیت وى شکل مى گیرد و استعدادها بارور شده پایه هاى دینى و عقیدتى مستحکم مى‌گردد.

جوانى بهار زندگى است، بهارى ارزشمند اما زودگذر.

حال باید دید که چگونه از بهار جوانى کاملا بهره بریم و از این سرمایه عظیم پاسدارى و حراست نماییم؟

این جاست که باید با تلاشى پى‌گیر و مستمر، دنبال راه و روش صحیح و کاملا بى‌عیب و نقص بود؛ راهى که انبیا و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در پیش گرفتند و نتیجه روشن و مطلوب آن را براى ما بازگو نمودند.

حضرت علی قلب نوجوان را مانند زمین کاشته نشده ولى آماده بذر پاشى می‌داند که اگر آن چه را که باعث سعادت و کامیابى یک جوان است، بذر افشانى نکنیم، خواه ناخواه دیگران بذرافشانى خواهند کرد

در نظر پیامبر (صلى الله علیه وآله)، این دوران آن‌چنان مهم و ارزشمند است که به ابوذر غفارى دستور می‌دهد تا این فرصت طلایى را به عنوان غنیمت تلقى کرده و از آن کاملا بهره بردارى کند و می‌فرماید: «یا أباذر اغتنم شبابک قبل هرمک (1) اى ابوذر از جوانى خود پیش از فرا رسیدن دوران پیرى کاملا استفاده کن». پیرى دوران استفاده از ذخیره‌هاست نه ذخیره سازى. بدین جهت پیامبر از ابوذر می‌خواهد تا قدر جوانى خویش را شناخته و آینده را پیشاپیش بیمه کند.
بهره جوانى

عمرو بن حمق خزاعى، یکى از صحابه پیامبر و از یاران شجاع و مخلص ‍امیرمؤمنان (علیه السلام) بود که سرانجام توسط دژخیمان معاویه دستگیر شد و پس از شهادت، سر مقدسش را به عنوان هدیه نزد معاویه بردند.

او هنگام جوانى براى پیامبر (صلى الله علیه وآله) آب برد، پیامبر پس از آشامیدن، در حق او دعا کرد و چنین فرمود: «اللهم امتعه بشبابه (2)؛ خدایا او را از جوانى بهره‌مند ساز».

دقت در این ماجرا و دعاى پیامبر (صلى الله علیه وآله) بسیارى از مسائل را براى ما آشکار می‌سازد؛ زیرا آثار جوانى در نظر مبارک پیامبر، آن قدر مهم بوده که درباره عمرو چنین دعایى می‌کند.

تأثیر این دعاى مستجاب درباره عمرو فقط براى این نبوده که وى از نظر ظاهرى و شکل و قیافه جوان بماند؛ چرا که این اثر در برابر دیگر آثار مثبت جوانى بسیار ناچیز است، گفتنى است که عمرو در اثر دعاى خیر پیامبر (صلى الله علیه وآله) تا هشتاد سالگى از روحیه‌اى جوان برخوردار بود.

پیامبر دعا کرد تا فکر و اندیشه عمرو مانند یک جوان، و سلامت جسمى او، سلامت یک جوان، و حال عبادت او، همانند حال عبادت یک جوان بانشاط و سالم همچنان باقى بماند در نتیجه، او با این که هشتاد سال از عمر با برکت خود را پشت سر گذرانده بود اما همچنان قوى و نیرومند، در کنار امیرمؤمنان (علیه السلام) در صحنه‌هاى نبرد می‌غرید و می‌خروشید؛ گویى فراموش کرده بود که هشتاد سال از عمر شریفش می‌گذرد.

گل
پرسش از جوانى در قیامت

روشن است که نعمت‌هاى خداوندى هر چه ارزشمندتر باشد، در روز واپسین حساب دشوارترى را در پى خواهد داشت. جوانى یکى از همان نعمت هاى ارزشمندى است که انسان باید در دادگاه عدل الهى پاسخ گوى برخورد با این نعمت باشد.

پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیز در این راستا می‌فرماید: «بندگان در روز قیامت هیچ گامى بر نمی‌دارند مگر اینکه باید به چهار چیز پاسخ دهند: نخست از عمر، که در چه کارى آن را به پایان رسانده؛ دوم از جوانى که در کجا به کار برده شده؛ سوم از علم و دانششان که چگونه از آن بهره جسته‌اند؛ و چهارم از دارایى و ثروتشان که از کجا آورده و در کجا به مصرف رسانده‌اند».(3)

               جوانى بهار زندگى است، بهارى ارزشمند اما زودگذر

در جوانى چه رازى نهفته است که از یک سو پیامبر سفارش فرموده و از سوى دیگر، در قیامت از آن سوال می‌شود؟

پاسخ این پرسش بسیار روشن است: جوانى دوران نشاط و سلامتى است فکر جوان همانند خود جوان بسیار مستعد است قلب جوان بسیار رقیق و مهربان است و تیرگى قلب بسیارى از بزرگسالان را ندارد.

بى جهت نیست که خداوند به جوانان نظر دیگرى دارد و از باب لطف و مرحمت برخى گناهان جوانان را نادیده می‌گیرد؛ اما زمانى که از سن جوانى بگذرد و به چهل سالگى برسند، دستور می‌آید تا هر گناه بزرگ و کوچک را بر همگان بنویسند و هرگز در این جهت کوتاهى نکنند.(4)

حساسیت امیرمؤمنان به دوران جوانى

امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز به این دوران بسیار حساس و امیدوار بودند؛ چرا که تمام افتخاراتى که به دست آورده بودند در همین دوران بوده است.

او می‌خواست تا هر نسلى که به مرحله شکوفایى می‌رسد قدر جوانى را بشناسد و کاملا از خود مراقبت کند در نامه اى که به فرزندش امام حسن مجتبى (علیه السلام) می‌نویسد، ضمن اشاره به آمادگى هاى دوران جوانى و بهره جستن از آن فرصت‌ها به یک بحث تربیتى بسیار دامنه دار و گسترده می‌پردازد و در بخشى از آن نامه، چنین یاد آور می‌شود:

«...پسرم هنگامى که دیدم سالیانى از من گذشت و توانایى رو به کاستى رفت به نوشتن وصیت براى تو شتاب کردم و ارزش‌هاى اخلاقى را بر تو شمردم پیش از آن که اجل فرا رسد؛ در حالى که رازهاى درونم را به تو منتقل نکرده باشم و در نظرم کاهشى پدید آید چنان که در جسمم آمد و پیش از آن که خواهش ها و دگرگونى هاى دنیا به تو هجوم آورند و پذیرش و اطاعت مشکل گردد زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذرى است که در آن پاشیده شود

     اى ابوذر از جوانى خود پیش از فرا رسیدن دوران پیرى کاملاً استفاده کن

پس در تربیت تو شتاب کردم پیش از آن که دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگرى مشغول گردد تا به استقبال کارهایى بروى که صاحبان تجربه زحمت آزمودن آن را کشیده‌اند و تو را از تلاش و یافتن بى نیاز ساخته‌اند پس در آغاز تربیت تصمیم گرفتم تا کتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات به تو بیاموزم و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام به تو تعلیم دهم و به چیز دیگرى نپردازم»(5)

امیرمؤمنان در این بخش از نامه خود به فرزندش امام حسن (علیه السلام) بر مواردى تأکید می‌ورزد که هر یک از این موارد، قابل بحث و بررسى است.

حضرت بر قلب و عقل جوان تکیه کرده که بزرگترین سرمایه‌ى یک جوان است. ایشان قلب نوجوان را مانند زمین کاشته نشده ولى آماده بذر پاشى می‌داند که اگر آن چه را که باعث سعادت و کامیابى یک جوان است، بذر افشانى نکنیم، خواه ناخواه دیگران بذرافشانى خواهند کرد.

سرمایه دوم در کلام امیرمومنان (علیه السلام) نسبت به یک جوان، عقل است که در این مورد باید کنترل شود، تا دیگران فکر جوان را آلوده و منحرف نکنند و وجود این دو سرمایه بزرگ در یک جوان راه را براى استفاده صحیح از جوانى باز خواهد کرد.

... ادامه دارد


1- بحارالانوار، ج 77، ص 75؛ مشکاة الانوار، ص 171.

2- سفینة البحار، ج 2 ص 260

3- مشکاة الانوار، ص 171؛ کافى ؛ ج 2، 135.

4- سفینة البحار، ج 1، ص 504

5- نهج البلاغه، نامه 31، ترجمه محمد دشتى، ص 521

جوان از منظر معصومان-محمد جواد مروجى طبسى


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
در قرآن کریم، ضرورت وجود حکومت امام زمان ع چگونه بررسی و توصیف ش
چهارشنبه 86 آبان 16 , ساعت 8:48 صبح  

در قرآن کریم، ضرورت وجود حکومت امام زمان ع چگونه بررسی و توصیف شده است؟

تحقق آفرینش جهان و انسان، لطف و حکمت الهی، ظهور و اجرای تمامیت دین، تحقق قسط و عدل در تمامی جامعة بشری، تحقق عملی تمامی وعدههای الهی، ایجاد مدینة فاضله، تحقق انتظارات بشر در برپایی جامعهای ایدهآل به دور از ظلم و فساد، تحقق جامعة واحد بر مبنای خداخواهی، حقخواهی و خداپرستی و... از جمله مواردی که ضرورت وجود حکومت امام زمانغ را ایجاب میکند.
از نظر قرآن کریم، جهان با هدف خاص آفریده شده است; "وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَ الاْ ئَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَـَطِلاً ذَ َلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنَ النَّار;(ص،27) ما آسمان و زمین و آن چه را در میان آنها است بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است وای بر کافران از آتش (دوزخ)."
روشن است، هدفدار بودن جهان هستی، به حکومتِ بر زمین که جزئی از جهان است، جهت میدهد که، حکومت بشری نیز هدفدار است. هنگامی که در جهانبینی پذیرفتیم که این عالَمِ وسیع از ناحیة خداوند بزرگ، بیهوده آفریده نشده، هدفدار بودن حکومت بر بشر را نیز میپذیریم. به تعبیر دیگر، عالم هستی بر پایة حق و عدالت است، حکومت نیز باید هماهنگ با مجموعة عالَم یعنی منطبق بر موازین حق و عدالت باشد.
آفرینش جهان و انسان، فرستادن پیامبر و امام، نزول وحی و تعیین قانون برای سعادت بشر و... جملگی از باب لطف و حکمت الهی است; و در راستای هدفدار بودن انسان و جامعة بشری است.
از آن جا که بشر با پیروی از هوی و هوسها، بر خلاف هدفِ اصلیِ از خلقتِ خود، گام برداشته است و حتی با راهنمایانِ از جانب خداوند نیز سر ستیز برداشته و آنها را یا کشتهاند، و همین هوی و هوسها سبب ظلم و فساد و انحراف در جوامع بشری شده است و... لذا خداوند متعال بر اساس همان قاعدة، لطف و حکمت آخرین امام را در حال غیبت نگه داشته، تا زمانی که جامعة بشری شایستگی برپایی حکومت جهانی واحد با محوریت رهبری الهی را دارا شود. پس لطف خداوند توأم با حکمت او اقتضأ میکند در همین دنیا با امامت و رهبری امام زمانغ حکومتی بر پا شود تا بهشتِ موعودِ زمینی، علاوه بر بهشت آسمانی، که رؤیای همیشگی انسان بوده است، و هیچ گاه تجربه نکرده است، تحقق یابد.
پیامبراکرممیفرماید: "در امت من مهدیغ قیام کند... و در زمان او، مردم به چنان نعمت و برخورداری و رفاه دست یابند که در هیچ زمانی دست نیافته باشند. ]و این رفاه شامل تمامی انسانها خواهد بود چه[ نیکوکار چه بدکار. آسمان مکرر بر آنان ببارد ]کنایه از وفور مواهب طبیعی[ و زمین چیزی از رویدنیهای خود را پنهان نسازد."(بحارالانوار، مجلسی;، ج 51، ص 78، مؤسسه الوفأ / ر.ک: تفسیر نمونه، آیتالله مکارم شیرازی و دیگران، ج 19، ص 261ـ266، دارالکتب الاسلامیه / کشف المراد، علامه حلی;، ص 324ـ329 و ص 362ـ364، مؤسسه النشر الاسلامی.)


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
چرا صالحان، گرفتار مشکلات هستند و مجرمان و گنهکاران، در رفاه به
چهارشنبه 86 آبان 16 , ساعت 8:41 صبح  
چرا صالحان، گرفتار مشکلات هستند و مجرمان و گنهکاران، در رفاه به سر
مى‏برند؟
از آنجا که خداوند اولیاى خود را دوست دارد، لذا اگر خلافى کنند، فوراً آنان را با قهر خود مى‏گیرد تا متذکّر شوند، چنانکه خداوند در قرآن مى‏فرماید: اگر پیامبر سخنى را که ما نگفته‏ایم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود مى‏گیریم: «لو تقوَّل علینا بعضَ الاقاویل لأخذنا منه بالیمین»
(2)
و همچنین اگر مؤمنین خلافى کنند، چند روزى نمى‏گذرد مگر آنکه گوشمالى مى‏شوند.
امّا اگر نااهلان خلاف کنند، خداوند به آنان مهلت مى‏دهد و هرگاه مهلت سرآمد، آنان را هلاک مى‏کند: «و جعلنا لمهلکهم مَوعداً»
(3) و اگر امیدى به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تأخیر مى‏اندازد و به آنان مهلت مى‏دهد تا پیمانه شان پر شود. «انّما نُملى لهم لیزدادوا اثماً» (4)

به یک مثال توجه کنید:
اگر قطره‏اى چاى روى شیشه عینک شما بریزد، فوراً آن را پاک مى‏کنید.
امّا اگر قطره‏اى چاى روى لباس سفید شما بچکد، صبر مى‏کنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض کنید.
و اگر قطره‏اى روى قالى زیر پاى شما بچکد، آن را رها مى‏کنید تا مثلاً شب عید به قالى شویى ببرید.
خداوند نیز با هرکس به گونه‏اى رفتار مى‏نماید و بر اساس شفّافیّت یا تیرگى روحش، کیفر او را به تاخیر مى‏اندازد.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
آیا خدا به عبادات ما نیاز دارد که فرمان داده نماز بخوانیم و رو ب
یکشنبه 86 آبان 13 , ساعت 3:37 عصر  
آیا خدا به عبادات ما نیاز دارد که فرمان داده نماز بخوانیم و رو به کعبه
بایستیم؟
اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند چیزى به خورشید اضافه نمى‏شود و اگر همه مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزى از خورشید کم نمى‏شود. خورشید نیازى به مردم ندارد که رو به او کنند، این مردم هستند که براى دریافت نور و گرما باید خانه‏هاى خود را رو به خورشید بسازند.
خداوند به عباداتِ مردم نیازى ندارد که فرمان داده نماز بخوانند. این مردم هستند که با رو کردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مى‏شوند و رشد مى‏کنند.
قرآن مى‏فرماید: اگر همه مردم کافر شوند، ذرّه‏اى در خداوند اثر ندارد، زیرا او از همه انسان‏ها بى‏نیاز است. «اِن تکفروا انتم و مَن فى الارض جیمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حمید»

نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
نقش ایمان به خدا در زندگى انسان چیست؟
یکشنبه 86 آبان 13 , ساعت 8:38 صبح  
شما اگر وارد منزلى شدید که مى‏دانید این خانه نه صاحبى دارد و نه حسابى، نه دوربینى در کار است و نه کنترلى، هیچ دلیلى براى نظم و دقّت و انضباط در کارهاى شما نیست. در خانه رها، ما هم رها هستیم وهرچه ریخت و پاش نکنیم ونفس خود را کنترل کنیم ضرر کرده‏ایم، ولى اگر بدانیم که این خانه صاحب و حسابى دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونه‏اى دیگر زندگى خواهیم کرد. اگر ایمان بیاوریم که این هستى، صاحبى دارد به نام خداى حکیم و حسابى در کار است به نام معاد و براى تمام افکار و رفتار و گفتار ما پاداش یا کیفرى هست، ما نیز حساب کار خود را مى‏کنیم و خواسته‏هاى نفس سرکش خود را مهار مى‏کنیم. کارهایى را که صاحب خانه نمى‏پسندد، انجام نمى‏دهیم، زیرا مى‏دانیم به حساب تمام کارهاى خیر یا شرّ ما رسیدگى مى‏شود و خداوند در کمین ماست.
نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
در آخر نماز به چه کسانی سلام می‌دهی؟
شنبه 86 آبان 12 , ساعت 2:59 عصر  

نماز

سلام کلمه‌ایست زیبا که هم  بر کام شیرین می‌آید و هم با معنای خوشش،‌ رابطه‌ی میان گویند و شنونده‌اش را گرم می‌کند.

سلام به معنی سلامتی و امنیت است و وقتی بر کسی سلام می‌دهی، به او می‌گویی که تو از سوی من در امانی و خیالت تخت که تا با منی خاطرت آسوده خواهد بود. و خلاصه آنکه سلامت یعنی سرت سلامت!

سلام را معمولا وقتی می‌گویی که با کسی چهره به چهره شوی، آنگاه است که حضورت را با طنین سلام، سبز می‌کنی و نیز خاطر او را.

به نماز فکر کرده‌ای؟ در آن پایان نماز حواست هست که با چه کسانی مواجه می‌شوی و بر آنان گلِ سلام هدیه می‌کنی؟

... وقتی که نماز را به انتها می‌رسانی شهادتین را که گفتی بعد از صلوات بر پیامبر و خاندانش شروع به دادن سلام می‌کنی. سلام اول، یعنی همان جمله "السلام علیک ایها النبى..." کاملا مشخص است که خطاب به پیامبر گرامى ‌اسلام مى‌باشد. هم‌چنان که قرآن به آن سفارش کرده است (احزاب، 56).

اما سلامهای بعدی چه؟

جمله‌ی "السلام علینا و علی عباد الله الصالحین"  خطاب به خودمان و بندگان نیکوکار خدا (به ویژه در نماز جماعت) است. مسلمانان، در هر نمازى پیوند دوستى با همه‌ی بندگان نیکوکار خدا را به خود تلقین مى‌کنند و درود صلح را بر بندگان نیکوکار مى‌فرستند.

و جمله "السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته"  بنابر قولی، خطاب به انبیا، ملائکه و امامان معصوم مى‌باشد.(1)  و بنابر قولی دیگر، خطاب به جمیع مؤمنان؛ یعنى سلام و رحمت و برکات خداوند برشما مؤمنان.(2)

در پایان ملاقتت با خدا؛ وقتی که از عرش برمی‌گردی، اولین کسی که با او مواجه می‌شوی رسول خداست.

حال خودت را تصور کن که در مقابل پیامبر خدا نشسته‌ای؛ که این تصور نیست، بلکه واقعیت است؛ حالا خودت بگو که چگونه به او سلام می‌کنی؟

_______________________________

1- شرح لمعه، ج1، ص82; شهید بهشتى، سرود یکتاپرستى، ص29.

2-میرزا جواد تبریزى، صراط النجاة، ج3، ص317; امام خمینى، توضیح المسائل، ص153، ط9.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
رمز پیروزی مردان بزرگ
شنبه 86 آبان 12 , ساعت 2:43 عصر  

معما

عوامل حقیقى کامیابى

اولین عامل: کار در خور ذوق و استعداد

مقدمه

دوران جوانى دوران امید و آرزوست . دوران نشاط و طراوت است . در این حلقه از حیات، دورنماى آینده زندگى براى هر جوانى مانند رؤ یاهاى شیرین در برابر دیدگان پرفروغش مجسم می‌گردد. فکرها می‌کند، نقشه ها می‌ریزد و آرزوهاى بلند در مغز خود ترسیم می‌کند.

ولى چه بسا دوران جوانى فردى سپرى می‌گردد و پیرى او فرا می‌رسد اما او هنوز به کوچکترین آرزوى خود نرسیده است . گاهى برخلاف انتظار، بعضى ها به بیش از آنچه آرزو می‌کنند نائل می‌گردند و تمام رؤ یاهاى شیرین آنها صورت خارجى پیدا می‌کند.

به طور مسلم شکست آن یکى و پیروزى آن دیگرى بى علت نیست و علت هر دو را باید در درون زندگى آنها جستجو کرد.

مطمئن باشید آن فرد موفق و پیروز از طریقى وارد صحنه زندگى شده که آن طریق ، پیروزى او را تضمین کرده ولى آن دیگرى که شکست خورده غالبا بر اثر اشتباهات و راههاى غلطى بوده که با پاى خود پیموده است .

هدف ما در این سلسله نوشتار بیان گوشه اى از علل پیروزى مردان موفق جهان و راز خوشبختى آنهاست تا نسل جوان از برنامه سودمند و تجربیات آنها حداکثر استفاده را بنمایند. در جاده اى قدم بگذارند که قبلا هموار است و از راههاى پر پیچ و خم و سنگلاخها و بیراهه هاى زندگى بپرهیزند.

در هر سرى شورى است ، خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد!

راز موفقیت مردان بزرگ و سر کامیابى آنها یکى دوتا نیست . البته قسمتى از کامیابى آنها مرهون استعدادهاى باطنى و نبوغ فکرى است که به طور وراثت یا به علل دیگر به آنان رسیده است و ناگفته پیداست که این گونه عوامل قابل تحصیل نیست ؛ بلکه موهبتهایى است که خداوند براى نظام آفرینش در اختیار آنها گذارده است .

بخشهای آینده این نوشتار اثبات خواهد کرد با اینکه این گونه عوامل در پیشروى جوانان مؤثر است، اما اثر آنها زیاد نیست و عوامل مؤثر ترقى، امور دیگرى است که هر فرد علاقمند به آینده خود به آسانى می‌تواند آنها را بکار بندد و از آنها استفاده کند. و اگر هم بحد نوابغ جهان نرسد، می‌تواند یک فرد ممتاز و مبدا آثارى براى اجتماع خود باشد. این موفقیت خود در خور تحسین است و بیشتر جوانان بر اثر گم کردن راه ترقى از این موفقیت محروم می‌شوند.

ترقیات انسان اکثرا در گرو تربیتها، فعالیتها، کوششها و اجراء برنامه‌هاى مخصوصى است و تاثیر وراثت در ترقى و انحطاط، نسبت به این عوامل بسیار کم است .

اکنون ما عوامل و رموز کامیابى مردان بزرگ جهان را به طور اجمال با ذکر شواهد و نمونه هاى زنده از نظر خوانندگان گرامى می‌گذارنیم .

 

کار در خور ذوق و استعداد

در هر سرى شورى است ، خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد!

یکى از رموز کامیابى این است که جوان رشته‌اى را تعقیب کند که مطابق ذوق و سلیقه و توانایى روحى و فکرى او باشد.

دستگاه آفرینش همه را یکنواخت نیافریده و در همه افراد بشر توانایى همه کار به ودیعه ننهاده است. بلکه براى گردش چرخهاى اجتماع، افراد را با ذوق و استعدادهاى مخصوصى آفریده است تا هر یک رشته‌اى را دنبال کند که ذوق آن را دارد و کارى را انجام دهد که از عشق باطن و نیروى فطرى او سر چشمه می‌گیرد.

پاره‌اى از شکستها و ناکامیهاى جوانان معلول انحراف از این اصل مسلم است که گاهى؛ بر اثر تبلیغات غلط و تربیتهاى نادرست دنبال کارى می‌روند که ذوق و استعداد آن را ندارند و از کارى که شایستگى و برازندگى آن را دارند سرباز می‌زنند.

آنها این اصل مسلم را فراموش کرده‌اند که: در هر سرى شورى است، خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد!

بخاطر دارم در اوایل دهه‌ی 30 که مسأله نفت سر زبانها افتاده بود و هر زن و مرد ایرانى یک تفکر نفتى پیدا کرده بود و کارمندان و مهندسان صنعت نفت ارزش و قیمت قابل توجهى در میان اجتماع پیدا کرده بودند، طرز تفکر بیشتر دانشجویان به حکم تبعیت از محیط فرق کرده بود و همه و یا بیشتر دانشجویان خواستار شرکت در رشته مخصوص نفت شده بودند ولو اینکه بیشتر آنها ذوق آن را نداشتند.

سخت‌ترین ضربه بر پیشرفت و کامیابى یک فرد دانشجو این است که بدون این که استعداد خود را بسنجد، بدون مطالعه دقیق، رشته‌اى را تعقیب کند که ذوق آن را ندارد.

جوانى که ذوق ادبى دارد از گفتار و قلم او ادب و شعر می‌بارد و فکر ریاضى او بسیار ناچیز است و کامیابى او به طور مسلم در غیر رشته ادبى رضایت بخش نخواهد بود.

چه بسا نوآموزانى در آغاز تحصیل کودن و نفهم به نظر می‌رسند ولى بعدا در سنین مخصوصى نابغه می‌شوند. پیداست، به حکم قوانین طبیعى، شکفتن این گونه شایستگى، شرائط دیگرى لازم داشته است.

از دفتر خاطرات یک نقاش هنرمند سرگذشت کوتاهى را نقل می‌کنم: وى در محیط دبیرستان دانش آموز تنبلى بود. نه درس می‌خواند و نه می‌گذاشت همکلاسانش درس بخوانند. خار راهى براى خود و دیگران بود ولى چشم و ابرو و پیشانى او از استعداد مخصوصى حکایت می‌کرد.

یک دبیر روان شناس او را به حضور طلبید، مقدارى او را پند داد، و از عواقب این طرز زندگى ترسانید و گفت : همواره سایه پدر بالاى سر انسان نیست، مشکلات زندگى فراوان است و این وضع باعث عقب افتادگى توست .

در این لحظه که او سخن می‌گفت، ناگهان متوجه شد که دانش آموز در حالى که سخنان او را گوش می‌دهد، با قطعه ذغالى که از روى زمین برداشته، عکس مرغى را که روى شاخه‌هاى پر برگ نشسته است، روى زمین می‌کشد.

دبیر هوشمند دریافت که این عنصر براى نقاشى آفریده شده، نه براى حل معالات جبرى. او هر چه در این راه رنج ببرد، کمتر سودى خواهد برد. وظیفه وجدانى خود دانست که به ولى او جریان و تشخیص خود را گزارش دهد.

او هنگامى که با پدر وى روبرو گردید چنین گفت :فرزند شما ذوق سرشارى در هنر نقاشى دارد. اگر او را وادار کنید که تغییر رشته دهد شاید در این رشته سرآمد روزگار گردد.

گذشت زمان صحت گفتار دبیر آزموده را اثبات کرد و چیزى نگذشت که وى نقاش چیره دست و هنرمندى گردید.

از ادیسون پرسیدند چرا اغلب جوانان موفق نمی‌شوند؟

گفت :براى اینکه راه خود را نمی‌شناسد و در جاده دیگرى گام برمیدارند.

این چنین افرادی دو نوع ضرر بر جامعه می‌زنند:

1- کارى که شایستگى آن را دارند و اگر آن را تعقیب کنند کامیاب می‌شوند، انجام نمی‌دهند.

2- کارى را که عهددار آن شده‌اند بخوبى انجام نداده و از عهده آن بر نمی‌آیند.

عقربک استعداد هر فردى از هنگام تولد به سوى کارى که براى آن آفریده شده متوجه است .

سعادتمند کسى است که مربیان او سمت تمایل این عقربه را بدست بیاورند.

امروز در کشورهاى توسعه یافته با آزمایشهاى مخصوص استعداد افراد را به دست می‌آورند و آنها را وادار می‌نمایند که در رشته‌اى که استعداد آن را دارند وارد شوند.

ای کاش دانشمندان به موازات دستگاه‌هاى حرارت سنج و زلزله سنج، دستگاهى به نام استعداد سنج اختراع می‌کردند تا در تمام آموزشگاهها نصب می‌شد و میلیونها استعداد بشرى بر اثر بدى محیط و ناآشنائى مربیان و پدران و مادران به هدر نمی‌رفت .

گالیله در بچگى علاقه به ساختن ماشین آلات بچگانه داشت. پدر او بر خلاف میل فرزند، او را وادار کرد که طب بخواند. او در این راه ترقى نکرد. سپس به آموختن ریاضیات و فیزیک پرداخت و در نتیجه نبوغ خود را در نجوم و چیزهائى که عقربک استعداد او نشان می‌داد، ابراز نمود.

گالیله نخستین کسى بود که اثبات کرد زمین به دور خورشید می‌گردد و نخستین کسى بود که پاندول  ساعت را ساخت .

تولستوى هنوز بچه بود که علاقه زیاد به مطالعه کتاب پیدا کرد و کتابهاى فلسفى را زیاد می‌خواند و در این دوران سعى می‌کرد مسائل مهم زندگى را مطرح سازد و تا پایان عمر این مسائل در قلمرو و فکر او بود.

جرج مورلند نقاش حیوانات از شش سالگى هنر نقاشى خود را ابراز می‌کرد. او با این که در سن 41 سالگى بدرود زندگى گفت، آثار گرانبهائى در نقاشى از خود به یادگار گذارد.

زراه کولبرن از طفولیت استعداد ریاضى‌اش نمودار بود. گاهى از او می‌پرسیدند: در یک سال یا بیشتر چند ثانیه وجود دارد؟ پس از تأمل مختصرى پاسخ صحیح آن را می‌داد.

جیمز وات، مخترع چندین آلت مکانیکى و کاشف نیروى بخار، از آغاز کودکى به آزمایش علاقه زیادى داشت و از این طریق کامیابى‌هایى در علوم طبیعى بدست آورد.

دستگاه آفرینش همه را یکنواخت نیافریده و در همه افراد بشر توانائى همه کار به ودیعه ننهاده است. بلکه براى گردش چرخهاى اجتماع، افراد را با ذوق و استعدادهاى مخصوصى آفریده است تا هر یک رشته‌اى را دنبال کند که ذوق آن را دارد و کارى را انجام دهد که از عشق باطن و نیروى فطرى او سر چشمه می‌گیرد.

داروین در دوران کودکى کلکسیون جانوران داشت. و این کشش طبیعى او را به مطالعه درباره ثبات و یا تحول انواع واداشت و نظریه اشتفاق و تحول انواع را پس از یک سفر طولانى به وسیله کتاب بنیاد انواع انتشار داد.

از پیشوایان مذهبى ما دستور اکید رسیده است که خود را بشناسیم و بسان غواصان در دریاى وجود خود فرو رویم و با نورافکنهاى قوى خود، به شناسائى درون خود بپردازیم تا راز درون مت بر ما روشن گردد.

تمایلات باطنى ما بسان مغناطیسى است که شبیه و هم سنخ خود را می‌کشد و در مخزنى به نام حافظه  انبار می‌نماید و در مواقع لزوم از آنها بهره بردارى می‌کند. اگر آنچه را می‌آموزیم مطابق ذوق و تمایلات باطنى ما باشد، به آسانى وارد مخزن شده تا مدتى ثبات و قرار خود را حفظ می‌کند. ولى اگر کارى را تعقیب نمائیم که شایستگى طبیعى آن را نداریم ، در اندک زمانى از مغز و مراکز حفظ ما فرار می‌کند و در نتیجه موفقیت ما خیلى کم می‌شود. یک چنین فرد منحرف از تمایلات استعداد خود بسان کسى است که بر خلاف جریان آب شنا کند. یا دستخوش امواج کوه پیکر آب می‌گردد و یا با کامیابى ناچیزى روبرو می‌شود.

وقتى انسان خود و شایستگى خود را شناخت و کار مطابق استعداد خود را پذیرفت ، چون عشق و کشش باطنى آن را دارد، در هدف خود کامیاب می‌گردد.

یک سلسله استعدادهایى هست که در شرایط مخصوصى بروز و نمو می‌کند. روان شناس زبر دستى لازم دارد که این نوع استعدادها را تشخیص دهد.

چه بسا نوآموزانى در آغاز تحصیل کودن و نفهم به نظر می‌رسند ولى بعدا در سنین مخصوصى نابغه می‌شوند. پیداست، به حکم قوانین طبیعى، شکفتن این گونه شایستگى، شرائط دیگرى لازم داشته است.

می‌گویند اینشتین، دانشمند بزرگ و ریاضى‌دان عصر حاضر، در کلاسهاى ابتدائى رفوزه می‌شد، ولى او در محیطهاى مخصوصى قدرت درونى خود را ابراز نمود.

چه بسا افسرانى که یک مدت به زبونى و ترس و بی‌عرضگى معروف بودند، ولى در موقع کار، دلاوریهایى از خود نشان دادند که دهانها از تعجب باز ماند.

به ملکشاه سلجوقى خبر رسید که قیصر روم در صدد تسخیر بغداد است. در پی این خبر ملکشاه با ارتش منظم به سمت مرز ایران حرکت کرد. در این ایام، خواجه نظام الملک روزى از ارتش سان دید، ناگاه قیافه‌ی سرباز کوتاه قدى توجه او را جلب کرد. دستور داد که او را از صف بیرون کنند. تصور کرد که از این سرباز کارى ساخته نیست.

ملکشاه گفت :چه می‌دانى؟ شاید همین سرباز قیصر را اسیر کند.

 اتفاقا فتح و پیروزى با مسلمانان شد و قیصر روم به دست همین سرباز اسیر گردید!

... ادامه دارد


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   11   12   13   14   15      >
درباره وبلاگ

نور هدایت

محمد نیک روان
در این وبلاگ به موضوعات اخلاقی - اجتماعی - مذهبی وفرهنگی می پردازد .
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 152 بازدید
بازدید دیروز: 170 بازدید
بازدید کل: 598336 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

< src=asemonibox.ir/l.php?l=l&2=1470>
[79]

غدیر [70]
[آرشیو(2)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
لبخند بزن[60] . دینی[50] . مهدویت[46] . تاریخی[39] . تصاویر[29] . خبر[25] . مذهبی[21] . اجتماعی[18] . دین ومذهب[11] . احادیث[10] . اخلاقی[8] . آرشیو[7] . سیاسی[7] . نظر[6] . طنز[4] . امام خمینی[4] . شهدا[3] . تاریخ[2] . لبخند های جبهه[2] . مظلومیت[2] . تصویر[2] . ندای مظلومیت[2] . خاطرات . خاطرات امام خمینی . خاطرات جبهه . خاطرات رهبرانقلاب . خلاصه بخشی از کتاب حماسه حسینی . خلاصه بخشی از کتاب حماسه حسینی1-3(عوامل تحریف) . خلاصه کتاب حماسه حسینی (1-3) . داستان وراستان . امام شناسی . انقلاب اسلامی . بهاییت . اخلاق . اخلاق - تاثیر تغذیه بر اخلاق . اخلاق - تواضع . اخلاق-تقوا- خودسازی . مناجات . مذهبی -سیاسی . لبخندهای جبهه . غیبت از دیدگاه قرآن . قرآنی . آموزنده واخلاقی . صهیونیسم جهانی . سیاسی- اجتماعی .
نوشته های پیشین

مهدویت
خبر
امام شناسی
تصاویر مختلف
احادیث
تاریخی - سیاسی
نهج البلاغه
نظر سنجی
ماه مبارک رمضان
جبهه وشهدا
چت
نظر
خاطرات ولبخندهای جبهه
اخلاق -دین ومذهب
مسلمانان
یهود وصهیونیسم
روز شمار تاریخ
آرشیو مطالب وبلاگ قبلی
قرآنی
اجتماعی
بایگانی
درباره شهید آوینی
لوگوی وبلاگ من

نور هدایت
لینک دوستان من

عاشق آسمونی
پسر زمستان
نمازخانه بوستان بهاره
رها
جلوه معشوق
● بندیر ●
.:: در کوی بی نشان ها ::.
دنیای جوانی
دل ‏تنگی
جریان شناسی
جریان شناسی
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
..دنیای کوچک..
آقاشیر
روانشناسی آیناز
شلمچه
خبر روز
تکنولوژی کامپیوتر
xXx رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
تمهیدات برای حضور و ظهور
تازه ترین ها
سیاست
پاسبان*حرم دل *شده ام شب همه شب
توشه آخرت
آیین جوانمردان
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
علی
کلبه حقیرانه من
Ask quran
اخراجیها
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
من وروزهایم
فرهنگ شهادت
علمدار دین
حاج رضوان
لعل سلسبیل
زن تنها
...
انتظار نور
برو بچه های ارزشی
دوزخیان زمین
شایگان♥®♥
افق بیکران روح من
جواب به شبهات
نور ولایت
جمهوریت : طنز سیاسی و اخبار داغ سیاسی ، تصویری
مذهب
عــــشقـــــولـــــک
گلهای د نیا
صبح دیگری در راه است ....
شب مهتابی
دوزخی
دهاتی
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
کشکول
عاشق امام زمان
نسیم وحی
زنان در جهان
$هرچی عشقم بکشه$ ((سرگرمی سابق))
حسرت
دم مسیحایی
برای ریحانه for Reyhaneh
یاران ناب
فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
صراط
صراط
دیدگاه نوین




کیستی ما
آســــــمــونـــی بــاش
پسران جوان
پیامک های سیاسی
حزب اللهی مدرنیته
توهمات قرن 21
ولایت
ایــ عزیـــــز ـــــــران
مشاوره و مقالات روانشناسی
هر کجا باشم آسمون مال منه
قوام دین به رسالت ، دوام دین به امامت
نیار یعنی آرزو
درموردهمه چیز و همه جا
سایه
ESPERANCE55
پله...پله...تاخدا!
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
مریم و عسل (دوقلوهای افسانه ای )....
یکدلی در سفر زندگی
موج آزاد اندیشی اسلامی
تو میتونی !! دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ اس ام اس جک mp3 sms
وبلاگ دزدی
مجله خبری « متین نیوز »
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
(((شفای زندگی)))
آواز یزدان
اس ام اس عاشقانه
و خدایی که در این نزدیکیست
محمدرضا جاودانی
در گوشی با خدا
ارایشی. بهداشتی .پزشکی.مدروز
..:: نـو ر و ز::..
سخن دل
گروه هدف
پاتوق جوانان
مثل ستاره ...
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
عاشقان علی
وصال
بزرگترین وبلاگ دانلود عکس،نرم افزار،بازی و مقالهای دانشگاهی
کوثر
روح و ریحان
خموش پر گفتار
بهار
عشق من لاکه
عطر گل یاس
کلبه احزان
به کجا می برد این امید ما را
سلمان بابایی
ای تشنه لب
دانش نامه وبلاگی که میخوانید
نیازمندی ها
کوچه ام مهتابی است
نزدیک آسمان
دولت عشق
درد ما جز به ظهورش مداوا نشود...