این عوامل بر دو قسم است . یک نوع عوامل عمومی است . یعنی بطور کلی
عواملی وجود دارد که تواریخ را دچار تحریف میکند ، اختصاص به حادثه
عاشورا ندارد . مثلا همیشه اغراض دشمنان ، خود ، عاملی است برای اینکه
حادثهای را دچار تحریف کند . دشمن برای اینکه به هدف و غرض خود برسد ،
تغییر و تبدیلهائی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از
تاریخ میکند
عامل دوم
عامل دوم تمایل بشر به اسطوره سازی و افسانهسازی است و این در تمام
تواریخ دنیا وجود دارد . در بشر ، یک حس قهرمان پرستی هست که در اثر
آن درباره قهرمانهای ملی و قهرمانهای دینی افسانه میسازد .
قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی
است . اروپائیها میگویند در تاریخ مشرق زمین مبالغهها ، اغراقها زیاد
است و راست هم میگویند .
عامل سوم
عامل سوم ، یک عامل خصوصی است . این دو عامل که عرض کردم یعنی غرضها
و عداوتهای دشمنان و حس اسطورهسازی و افسانه سازی بشر در تمام تواریخ
دنیا هست . ولی در خصوص حادثه عاشورا یک جریان و عامل بالخصوصی هست
که سبب شده است در این داستان ، جعل واقع شود .
یکی از چیزهائی که سبب شده متن( قیام عاشورا)
محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد
خوانده شده . در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت . همان طور که در این عصر ، در جنگها مخصوصا اعلامیههای رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد ، در آن زمان هم خطبهها این طور بوده است . لذا خطبه زیاد است ، چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه بعد از آن که اهل بیت در کوفه ، در شام ، در جاهای دیگر خطبههایی ایراد کردند . و اصلا هدف آنها از این خطبهها این بود که میخواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود ، و این خودش یک انگیزهای بوده که
قضایا نقل شود .
در قضیه کربلا سؤال و جواب زیاد شده است و همینها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان میدهد .
در کربلا رجز زیاد خوانده شده است ، مخصوصا شخص ابا عبدالله زیاد رجز خوانده است و همین رجزها میتواند ماهیت قضیه را نشان بدهد .
در قضیه کربلا چه قبل و چه بعد از آن ، نامههای زیادی مبادله شده است ، نامههائی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است ، نامههائی که میان
امام و اهل بصره مبادله شده است ، نامههائی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است ( از اینجا معلوم میشود که امام خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده میکرده است ) ، نامههائی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشتهاند ، یزید برای ابن زیاد ، ابن زیاد برای یزید ، ابن زیاد برای عمر سعد ، عمر سعد برای ابن زیاد ، که متن همه اینها در تاریخ اسلام مضبوط است . لذا قضایای کربلا ، قضایای روشنی است و سراسر آن هم افتخار آمیز است . ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را تا این مقدار مشوه و بزرگترین خیانتها را به امام حسین علیه السلام کردهایم که اگر امام حسین علیه السلام در عالم ظاهر بیاید و ببیند ، خواهد گفت که شما بکلی قیافه حادثه را تغییر دادهاید . آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کردهاید که من نیستم ، آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کردهاید که برادرزاده من نیست آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کردهاید که جوان با معرفت من نیست ، آن یارانی که شما درست کردهاید که آنها نیستند . ما قاسمی درست کردهایم که آرزویش فقط دامادی بوده ، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده ! این را شما با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنید (هیچ شباهتی به هم ندارند)
پس منتقد بودن نسبت به افرادی که مورد تایید رهبری هستند مخالفت با دین وولی فقیه نیست وهمانطور که امام راحل فرمودند میزان وضع فعلی افراد می باشد .
تحریفاتی را بیان میکنم که بعضی از
اینها مربوط به وقایع قبل از عاشورا ، بعضی مربوط به وقایع بین راه ،
بعضی مربوط به ایام اقامت در ماه محرم ، بعضی مربوط به ایام اسارت و
بعضی هم مربوط به ائمه بعد از قضایای کربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا
است .
یک مطلب را لازم است بگویم که در همه اینها مردم مسؤولند . یعنی
شما مردمی که در روضه خوانیها شرکت میکنید ، هیچ خیال نمیکنید که در این
قضیه مسؤول هستید ، بلکه فکر میکنید که مسؤول فقط گویندگان هستند . دو
مسؤولیت بزرگ مردم دارند ، یکی اینکه نهی از منکر بر همه واجب است .
وقتی میفهمند و میدانند که اغلب هم میدانند که دروغ است ، نباید در آن
مجلس بنشینند که حرام است و باید مبارزه کنند . و دیگر از بین بردن
تمایلی است که صاحب مجلسها و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به
اصطلاح مجلس باید بگیرد ، باید کربلا شود . روضه خوان بیچاره میبیند که
اگر هر چه میگوید راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلس
نمیگیرد و همین مردم هم دعوتش نمیکنند ، ناچار یک چیزی اضافه میکند .
مردم باید این انتظار را از سر خودشان بیرون کنند و با رفتارشان آن روضه
خوانی را که میمیراند و مجلس را کربلا میکند تشویق نکنند . کربلا میکند
یعنی چه ! مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فکرشان بالا
بیاید و بدانند که اگر روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد ، یعنی با روح
حسین بن علی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی ولو ذرهای ، از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد .
تأثیر آیهای از سوره یاسین
آیت اللّه شیخ مجتبی قزوینی(قدس سره) که از محبان مخلص ائمه طاهرین(ع) ـ اعلی اللّه درجاته فی أعلی علّیین ـ بودند، میگفتند، روزی، در زمان رضا شاه(و شیوع خودباختگی تام، تجدّد مآبی خام، بیدینی جاهلانه و تقلیدی و پیروی از فرهنگ استعماری)، از صحن مطهّر حضرت امام رضا(ع) (صحن عتیق یا انقلاب فعلی) عبور میکردم، در آن روزگار، حرم و صحنهای مطهّر به اندازه این زمانها شلوغ و پر ازدحام نبود، به مقابل ایوان طلا که رسیدم، دیدم پیرمردی نشسته و قرآنی در دست دارد و مشغول تلاوت آن است.
ناگهان، مردی از متجدّدین بیمعنا و بیمحتوای آن روز، رسید و با نوک کفشش به زیر دست پیرمرد زد، به طوری که قرآن کریم بر روی زمین افتاد، سپس، خطاب به پیرمرد گفت: این کتاب به چه درد تو میخورد که نشستهای و آن را میخوانی، از این کتاب چه کاری برمیآید؟
من از دیدن این منظره و این توهین بزرگ به قرآن کریم، چنان از کوره در رفتم و عصبانی شدم، که وصف آن برایم مشکل است. فوراً جلو رفتم و از آن مرد پرسیدم: چرا این کار را کردی؟
جواب داد: خوب، مگر غیر از این است؟
گفتم:آری غیر از این است، میخواهی حالا به تو بفهمانم که این کتاب چیست و از آن، چه قدر کار ساخته است؟
آیهای(از سوره یس) را در دلم خطور دادم و هنوز نخوانده بودم که مردک، دل درد شدیدی گرفت و شروع به ناله و فریاد و التماس نمود…
بعد از چند لحظه، به او چنین اشاره کردم که: پاشو و از مقابل چشمم گم شو! درد او برطرف شد و فوری رفت….
پس از چند سال، یک روز، شخصی با ظاهری خدا پسند نزد من آمد و گفت: آیامرا میشناسی؟
گفتم:خیر گفت: من همان فردی هستم که آن حادثه برایم پیش آمد و از آن روز به بعد، به برکت نفس قدسی و قرآنی شما در طریق هدایت قرار گرفتم و زندگیم کاملاً دگرگون شده است.
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین، و لایزید الظالمین إلاّ خساراً.(اسراء/ 82)
به نقل از کتاب متأله قرآنی، ص 332
بنده است یا آزاد ؟
صدای ساز و آواز بلند بود . هرکس که از نزدیک آن خانه میگذشت ،
میتوانست حدس بزند که در درون خانه چه خبرهاست ؟ بساط عشرت و میگساری
پهن بود و جام میبود که پیاپی نوشیده میشد . کنیزک خدمتکار درون خانه را
جاروب زده و خاکروبهها را در دست گرفته از خانه بیرون آمده بود ، تا
آنها را در کناری بریزد . در همین لحظه مردی که آثار عبادت زیاد از
چهرهاش نمایان بود ، و پیشانیش از سجدههای طولانی حکایت میکرد ، از
آنجا میگذشت ، از آن کنیزک پرسید :
" صاحب این خانه بنده است یا آزاد ؟ "
- " آزاد " .
- " معلوم است که آزاد است ، اگر بنده میبود پروای صاحب و مالک و
خداوندگار خویش را میداشت و این بساط را پهن نمیکرد " .
رد و بدل شدن این سخنان ، بین کنیزک و آن مرد ، موجب شد که کنیزک
مکث زیادتری در بیرون خانه بکند . هنگامی که به خانه برگشت ، اربابش
پرسید : " چرا این قدر دیر آمدی ؟ "
کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت : " مردی با چنین وضع و هیئت
میگذشت ، و چنان پرسشی کرد ، و من چنین پاسخی دادم " .
شنیدن این ماجرا او را چند لحظه در اندیشه فرو برد ، مخصوصا آن جمله (
اگر بنده میبود از صاحب اختیار خود پروا میکرد ) مثل تیر بر قلبش نشست
. بی اختیار از جا جست و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد . با پای برهنه
به دنبال گوینده سخن رفت . دوید تا خود را به صاحب سخن که جز امام هفتم
حضرت موسی بن جعفر ( ع ) نبود رساند . به دست آن حضرت به شرف توبه
نائل شد ، و دیگر به افتخار آن روز که با پای برهنه به شرف توبه نائل آمده بود ، کفش به پا نکرد . او که تا آن روز
به " بشر بن حارث بن عبدالرحمن مروزی " معروف بود ، از آن به بعد ،
لقب " الحافی " یعنی " پا برهنه " یافت ، و به بشر حافی معروف و
مشهور گشت . تا زنده بود به پیمان خویش وفادار ماند ، دیگر گردگناه
نگشت . تا آن روز در سلک اشراف زادگان و عیاشان بود ، از آن به بعد ،
در سلک مردان پرهیزکار و خداپرست در آمد.
... امروز، روز پنجم است که در محاصره هستیم؛
آب را جیره بندی کرده ایم،
نان را، جیره بندی کرده ایم...
عطش، همه را هلاک کرده؛
همه را، جز شهداء،
که حالا کنار هم، در انتهای کانال خوابیده اند.
دیگر شهداء تشنه نیستند،
فدای لب تشنه ات، ای پسر فاطمه(س)....
(آخرین برگ از دفترچه یادداشت یکی از شهدای گردان حنظله)