شرلوک هلمز کاراگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر ان خوابیدند.نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست .بعد واتسون را بیدار کرد و گفت : نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه می بینی ؟ واتسون گفت : میلیونها ستاره میبینم . هلمز گفت : چه نتیجه می گیری ؟ واتسون گفت از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم . از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیریم که زهره در برج مشتری است ، پس باید اوایل تابستان باشد . از لحاظ فیزیکی ، نتیجه می گیریم که مریخ در موازات قطب است ، پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد . شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت : واتسون تو احمقی بیش نیستی . نتیجه اول و مهمی که باید بگیری اینست که چادر ما را دزدیده اند !! .
نتیجه حکایت :
بعضی وقتها ساده ترین جواب کنار دستهایمان است ولی این قدر به دور دست ها نگاه می کنیم که آن را نمی بینیم
مهمترین چالش حاکمیت
چالش اساسی و مهمی که معمولا سد راه ولایت مداران الهی بوده است و همواره تلاش و کوشش آنان را برای برپایی حکومت دینی با مشکل روبرو ساخته بود، فتنه گری دنیاپرستان و سکولارمآبان در مقابله با جامعه اسلامی و مشروع بوده است که انبیا و اولیای الهی را با ترفندها و شیطنت های فراوانی، مورد هجمه قرار می دادند. این افراد در حقیقت با ولایت الهی در جدال بودند و حاکمیت دین و معنویت را به کلی انکار می کردند و حوزه دین را در مسائل شخصی و فردی خلاصه می نمودند. این درحالی بود که فقط کسانی که از طرف خدا مأذون به حکومت و فرمان روایی باشند، حق حاکمیت بر مردم را خواهند داشت و هر کسی به غیر از این اولیاء الهی، بخواهد حکمرانی نماید، ماهیتی جز طاغوت نخواهد داشت. قرآن کریم تمامی خلافت ها را مخصوص انبیا و اوصیای آنان معرفی می کند و حق حاکمیت و قانون گذاری را از آن ایشان می داند، چنانکه در مورد حضرت داوود(ع) می فرماید: «یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله»(ص/26) ای داوود ما تو را خلیفه و حاکم در روی زمین قرار دادیم پس بین مردم به حق و حقیقت حکم و قانون گذاری کن و از هوی و هوس تبعیت مکن که تو را از راه خدا بازدارد.»1- ترسیم ولایت و رهبری جامعه اسلامی
یکی از کلیدی ترین اصول دینی، ولایت جامعه دینی و الهی می باشد. در اسلام، ولایت به معنای پذیرفتن رهبری پیشوای الهی و نیز اعتقاد به این که امامان معصوم(ع)، پس از پیامبر اسلام، از سوی خداوند بر مردم ولایت دارند. درواقع نظام سیاسی اسلام و شیوه حکومتی دین بر پایه ولایت می باشد. اولیای خدا، حاکم الهی بر مردم هستند و اطاعت از آنان به عنوان «اولی الامر» که در قرآن کریم به آن تصریح شده است، واجب می باشد. امام حسین(ع)، ولایت بر مسلمین را، حق امامان(ع) می دانستند و دیگران را به عنوان غاصبان این حق معرفی می کردند، چرا که این یک منصب الهی از سوی خدا برای ائمه(ع) بود و کسانی که ناروا بر مسند زعامت مسلمین جانشینی پیامبر تکیه زده اند، درواقع با قوانین مسلم الهی مخالفت نموده اند، چنان که آن حضرت از این حق الهی، چنین یاد می کنند: «و نحن اهل البیت اولی بولایه هذاالامر علیکم من هذالمدعین مالیس لهم»(1)؛ یعنی ما خاندان پیامبر بر تصدی امر خلافت از این مدعیان ناحق سزاوارتریم. آن حضرت در نامه ای به مردم بصره چنین می نویسد: «پس از آن، خداوند، پیامبرش را به سوی خویش برد، ولی مردم، حکومت و خلافت را از ما گرفتند و ما برای جلوگیری از تفرقه در امت، سکوت کردیم، درحالی که می دانیم ما برای این حق مسلم، سزاوارتریم... اگر شنوای سخنم باشید و فرمان مرا اطاعت کنید، شما را به راه رشد و کمال رهبری می کنم.»(2) امام حسین(ع) پس از مرگ معاویه، وقتی والی مدینه به دستور یزید می خواست از آن حضرت بیعت گیرد، آن حضرت نمی پذیرد و خطاب به فرزند زبیر می گوید: «هرگز بیعت نمی کنم، چرا که امر خلافت پس از برادرم حسن(ع)، از آن من بود که معاویه چنان کرد.»(3) در واقع حضرت سیدالشهداء(ع) این مژده را به امت اسلام داد که باید در مقابل رهبری خدایی و کسانی که برای آنان حق ولایت از طرف خدا تعیین شده است، تسلیم بود و همه تلاش ها و جهت گیری ها و موضع گیری های جامعه دینی در مسیر ولایت قرار گیرد. این خط سیاسی امام حسین(ع) در مسئله رهبری را می توان از نقاط قوت و امتیاز شیعه دانست که برای رهبری امت، ویژگی های خاصی را معتقد می باشد و در هر عصر و زمانی جز معصوم و وابستگان و منتسبین به آن بزرگواران مانند فقهای اسلامی، حق حاکمیت و ولایت بر جامعه اسلامی را ندارند.2- عدالت محوری در امور سیاسی- اجتماعی
عدالت، دستور خداوند و رسولان او می باشد و دامنه آن همه امور زندگی را در برمی گیرد، حتی رفتار عادلانه میان فرزندان را نیز شامل می گردد، ولی جهت بارز و عمده آن، عدالت اجتماعی و مراعات حقوق افراد از سوی حکومت ها می باشد و حکومت جائر و سلطه ستم، از زشت ترین منکراتی است که باید با آن مبارزه کرد. از بارزترین مفاسد حکومت اموی، ظلم به مردم و نادیده گرفتن حقوق آنان و از بارزترین محورهای قیام امام حسین(ع)، عدالت خواهی و ظلم ستیزی بود. تکلیف هر مسلمان ایجاب می کند که در مقابل طاغوت و ظلم آنان بایستد، به ویژه کسی مانند اباعبدالله(ع) که در موضع «امام حق» وظیفه سنگینی برعهده داشت. آن حضرت در یکی از سخنرانی های خود، با استناد به فرمایش رسول اکرم(ص) که ایستادن در برابر سلطنت جباران را لازم و واجب می شمارد، خود را شایسته ترین فرد برای قیام جهت تغییر ساختار سیاسی حکومت جامعه معرفی می کند و بنی امیه را مردمانی ستمگر نسبت به اهل بیت پیامبر(ص) معرفی می نماید: «و تعدت بنو امیه علینا»(4)؛ یعنی بنی امیه حقیقتاً بر ما ظلم نمودند. امام حسین(ع) در نامه ای که خطاب به بزرگان کوفه می نویسند، تکلیف و ویژگی اصلی امام راستین را، حکومت بر طبق قرآن و قیام به قسط و عدل معرفی می کنند: «فلعمری ماالامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط»(5) به جان خود سوگند، امام، کسی جز حکم کننده بوسیله قرآن و قیام کننده به عدل نمی باشد.3- حفظ روحیه باطل ستیزی در حکومت دینی
در همه دوران زندگی بشری، حق و باطل در ستیزه بوده اند و باطل، چه در زمینه افکار و عقاید، چه در بعد رفتاری و اخلاقی و چه در محور حکومتی و اجتماعی، پدیده ای بوده است که همه انبیاء و اوصیاء الهی با آن مبارزه کرده اند. امام حسین(ع) در زمان خویش، با باطلی آشکار همچون «حکومت یزید» روبرو بود و تکلیف او مبارزه با این حکومت فاسد و عملکردهای متکی به باطل در جامعه بود. آن حضرت یکی از زمینه های قیام خویش را اینگونه معرفی می کند: «آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی کنند پس باید به استقبال شهادت رفت...»(8) در آن زمان، بدعت و تحریف به حد اعلای خود رسیده بود و حکومت امویان در خط مقدم زدودن سنت های الهی و احیای بدعت های شیطانی قرار داشت و امام حسین(ع)، برای مبارزه با این باطل، قدم در راه جهاد و شهادت گذاشت، چرا که می دید سنت مرده است وبدعت ها زنده شده اند. آن حضرت در سفر خود به کربلا، در نطق مهمی کلام رسول خدا(ص) را که دستور به مقابله با حکومت باطلان و بدعت ستیزی می دهد، بازگو می کنند و سپس آن را بر حکومت یزید تطبیق می کنند، چرا که پیرو شیطان و مخالف خدا شده اند و دست به فساد و ظلم آلوده اند و آن حضرت، تکلیف باطل ستیزی را به صورت کلی و همیشگی در میان امت اسلامی روشن می سازند و تصریح می کنند که در برابر قدرت های باطل، نباید سکوت و سازش کرد.(9)4- داشتن تدبیر و برنامه ریزی دقیق در حکومت داری
ویژگی هر حرکت موفق، به برنامه ریزی آن برمی گردد و هرچه به صورت حساب شده و و منظم اجرا شود، نتایج بیشتری بدست می آید. قیام عاشورا را می توان یک نهضت با برنامه و دقیق سیاسی به شمار آورد، نه اینکه تنها آن را یک شورش ضربتی و هیجانی بدانیم. امام حسین(ع) برای لحظه به لحظه و روز به رزو آن، دوراندیشی و تدبیر نموده بود و برای همه احتمالات و صورت های حادثه، چاره اندیشی های دقیقی کرده بود، چه آنچه که به جبهه امام حسین(ع) مربوط می شد و چه آنچه که برای خنثی کردن توطئه های دشمن، همه دارای تدبیر و برنامه ریزی بود. حرکت عاشورا می تواند برای تمامی حرکت های اصلاح طلبانه و حق گرایانه، به عنوان یک الگوی ایده آل مطرح باشد. با مروری بر حوادث عاشورا از آغاز حرکت امام حسین(ع) از مدینه تا پایان ماجرا و شهادت آن بزرگوار و حتی داستان اسارت اهل بیت(ع) به یک برنامه ریزی دقیقی پی می بریم که اینها همه دست به دست هم داد تا این نهضت الهی به نتایج عظیم خود همچون رسوا کردن هیئت حاکمه، اعتلای کلمه اسلام و ولایت و غیره دست یابد. حفاظت شخصی از امام حسین(ع) توسط جوانان هاشمی، تعیین نیروهای گزارشگر، خنثی کردن توطئه ترور امام در مکه، جمع آوری اطلاعات از وضع هیئت حاکمه، جذب نیروهای ویژه، آرایش نیرو در جبهه کربلا توسط امام(ع)، نامشروع دانستن خلافت یزید و اعلام مشروعیت حرکت خویش، اتمام حجت و معرفی امام، تقویت بعد معنوی اصحاب در شام عاشورا، جذب عاطفی حر و یاران و... همه از مواردی است که از تدبیرات ویژه و ایده آل امام حسین(ع) حکایت داردو به تمامی جنبش های دینی این پیام را می دهد که غیر از ایمان و توکل، باید برنامه ریزی دقیق نیز داشت تا بتوان از آن حرکت نتایج بی شماری به دست آورد. پرواضح است که در دنیایی که القاء فکر یا مبارزه با یک اندیشه یا ترویج یک فرهنگ، توسط استعمارگران و سرمایه داران جهان خوار با آن امکانات وسیع و گسترده خویش، با برنامه ریزی و تدبیر انجام می شود و کارهای بدون برنامه ریزی و آینده نگری چندان ثمربخش و مؤثر نیست، الهام از حادثه عاشورا، در امر حکومت داری و سوق دادن جامعه اسلامی به سوی کمال و سعادت، بسیار ضروری می باشد.پی نوشت ها:
1- تاریخ طبری، ج4، ص303
2- همان، ص266
3- خوارزمی، مقتل الحسین،ج1، ص182
4-بحارالانوار، ج44، ص383
5- شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص39
6-بحارالانوار، ج45، ص158
7- امام خمینی(ره)، صحیفه نور، ج20، ص190
8- بحارالانوار، ج44، ص381
9- موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص360
نویسنده:غلامرضا صالحی
گزیده ای از وصیت نامه سیاسی -الهی امام خمینی
بیتردید رمز بقای انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است؛ و رمز پیروزی را ملت میداند و نسلهای آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلی آن: انگیزة الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی؛ و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه برای همان انگیزه و مقصد.
اینجانب به همة نسلهای حاضر و آینده وصیت میکنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از کشورتان قطع شود، این انگیزة الهی را که خداوند تعالی در قرآن کریم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهید؛ و در مقابل این انگیزه که رمز پیروزی و بقای آن است، فراموشی هدف و تفرقه و اختلاف است. بیجهت نیست که بوقهای تبلیغاتی در سراسر جهان و ولیدههای بومی آنان تمام توان خود را صرف شایعهها و دروغهای تفرقهافکن نمودهاند و میلیاردها دلار برای آن صرف میکنند. بیانگیزه نیست سفرهای دائمی مخالفان جمهوری اسلامی به منطقه. و معالأسف در بین آنان از سردمداران وحکومتهای بعض کشورهای اسلامی، که جز به منافع شخص خود فکر نمیکنند و چشم و گوش بسته تسلیم امریکا هستند دیده میشود؛ و بعض از روحانینماها نیز به آنان ملحقند.
امروز و در آتیه نیز آنچه برای ملت ایران و مسلمانان جهان باید مطرح باشد و اهمیت آن را در نظر گیرند، خنثی کردن تبلیغات تفرقه افکنِ خانه برانداز است. توصیة اینجانب به مسلمین و خصوص ایرانیان بویژه درعصر حاضر، آن است که در مقابل این توطئهها عکس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممکن افزایش دهند و کفار و منافقان را مأیوس نمایند.
منبع : این مطلب را از وبلاگ فان حزب الله هم الغالبون - کمیل سعیدی منتقل کردم
اندیشه سیاسی شیعه از دیدگاه فوکایاما
فرانسیس فوکایاما نئومحافظه کار، پژوهشگر و تاریخ نگار ژاپنی الاصل و تبعه ی آمریکاست. وی با شخصیتی نیمه سیاسی ـ نیمه فلسفی دارای سابقه ی کار در اداره ی امنیت امریکا و نیز تحلیلگر نظامی در شرکت «رند» از شرکتهای وابسته به پنتاگون می باشد. وی در سال 1989 با نگارش مقاله «پایان تاریخ و واپسین انسان» (the End of History and the last man) که در سال 1991 با تفضیل بیشتر و به همین نام، به صورت کتاب چاپ گردید، به شهرت جهانی رسید. در این دو نوشته، فوکایاما به دفاع تاریخی از ارزشهای سیاسی غربی برخاست و استدلال کرد که رویدادهای اواخر قرن بیستم نشان می دهد که اجماعی جهانی به نفع دموکراسی لیبرال به وجود آمده است.
فوکایاما در کنفرانسی که در اورشلیم برگزار شد به ترسیم اندیشه سیاسی شیعه پرداخت. او در این کنفرانس که بازشناسی هویت شیعه نام داشت می گوید:
« شیعه پرنده ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرنده ای است که دو بال دارد. یک بال سبز و یک بال سرخ ». این مطالب را وی در اوج پیروزی های ما در سال 1365 می گوید و ادامه می دهد: «بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالت خواهی اوست چون شیعه در انتظار عدالت به سر می برد، امیدوار است و انسان امیدوار هم شکست ناپذیر است نمی توانید کسی را تسخیر کنید که مدعی است فردی خواهد آمد که در اوج ظلم و جور، دنیا را پر از عدل داد خواهد کرد».
بر اساس نظریه فوکایاما بال سبز شیعه همان فلسفه انتظار یا عدالت خواهی است. او می گوید: «بال سرخ شیعه، شهادت طلبی است که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است» شیعه با این دو بال افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهراگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی، اخلاقی و ... به آن نمی رسد. آن نقطه که خیلی اهمیت دارد بعد سوم شیعه است می گوید: «این پرنده زرهی بنام ولایت پذیری بر تن دارد که آنها را شکست ناپذیر نموده است» در بین کلیه مذاهب اسلامی، شیعه تنها مذهبی است که نگاهش به ولایت، فقهی است؛ یعنی فقیه می تواند ولایت داشته باشد. این نگاه، برتر از نظریه نخبگان افلاطون است. فوکایاما معتقد است: «ولایت پذیری شیعه که بر اساس صلاحیت هم شکل می گیرد، او را تهدید ناپذیر کرده است» در توضیح فنا ناپذیری شیعه می گوید: « شیعه با شهادت دو چندان می شود. شیعه عنصری است که هر چه او را از بین ببرند بیشتر می شود» و جنگ ایران و عراق را مثال می زند. سال 1364 می گوید: « این ها فاو را تسخیر کردند می روند کربلا را هم بگیرند، اینجا (قدس) را هم قطعاً می گیرند». پیشنهاد می کند که با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقف کنید.
وی پس از پایان جنگ، یک مهندسی معکوس برای شیعه و یک مهندسی صحیح برای خودشان نوشت. مهندسی معکوس برای شیعیان ایران این است که ابتدا ولایت فقیه را بزنید. تا این را نزنید نمی توانید به ساحت قدسی کربلا و مهدی تجاوز کنید. وی نظریه ای با عنوان «میکروپولتیک میل ها و میکروفیزیک قدرت» ارائه می دهد و می گوید برای پیروزی بر یک کشور باید «میل مردم» را تغییر دهیم اگر میل مردم از شهادت طلبی، ایثار، جوانمردی و دهها عاملی که به عنوان فرهنگ شکل گرفته است به رفاه طلبی، غرب زدگی و ... تغییر نیابد مانند این است که آب در هاون می کوبید. این میل ها هم تغییر نمی کنند مگر این که ارکان یک قدرت از آن حمایت کند.
وی راه برخورد با این جریان را تضعیف ولایت فقیه می داند. او می گوید در صورت تضعیف ولایت فقیه، رفاه طلبی جای شهادت طلبی را می گیرد و پس از آن اندیشه عدالتخواهی و انتظار نیز از جامعه رخت بر می بندد.
فرآیند «فروپاشی ایدئولوژیک» در پروژه «ناتوی فرهنگی» یک اصل بنیادین دارد که در هر دوره تاریخی به شکلی ظهور
می کند. او کلید این فروپاشی را «نابودی روحیه مقاومت» در میان ایرانیان دانست و گفت که «برای پیروزی بر یک ملت باید میل و ذائقه مردم را تغییر داد» و کافی است «شهادت طلبی این ها را به رفاه طلبی تبدیل کنید».
فوکومایا در آن کنفرانس اسرائیلی، «سینما» را یکی از ابزارهای این تئوری نامید که می تواند به «نابودی مقاومت شیعی» مدد رساند و از سینمای هالیوود خواست تا در تولیداتش به خلق فرهنگی، جایگزین برای «اسلام» بیاندیشد. حتی بعد ها در سال 2002 که «ریدلی اسکات» فیلم «سقوط شاهین سیاه» را برای پنتاگون ساخت، تحلیلگران گفتند که این فیلم بر اساس همان تئوری فوکایاما ساخته شده است.
فوکایاما در نظریه اش می گوید: «برابر اسناد تاریخی سال 2007 را سال رویارویی غرب با شیعه می دانیم. باید با برنامه دقیق شیعه را جمع کنیم و خودمان گسترش بیابیم».
در نبرد آرماگدون دو عنصر مقابل هم قرار می گیرند: جیززکرایس (الگوی مقدس) و آنتی کرایس (شیطان). از نظر آنها آنتی کرایس همان «سفیانی» و «جیززکرایس» همان «مهدی» است. فوکایاما می گوید: «ما هلالی داریم به نام هلال شیعه که از سوریه و عراق و عربستان می گذرد و تیری را در دست دارد که عقبه اش در قندهار است و به سمت قدس نشانه رفته است. در آرماگدون ما با این تیر مواجه هستیم. از قدس تا قندهار منطقه استراتژیک شیعه است» می گوید: «آمریکا باید افغانستان را اشغال کند تا این تیر نتواند از این طرف شلیک شود» فوکایاما در ادامه می گوید: «شما باید ولایت فقیه را بزنید، بعد اگر بپرسید چگونه می شود ولایت فقیه را زد؟ من می گویم در قانون اساسی» در قانون اساسی آنچه موجب قوام و بقای ولایت فقیه است شورای نگهبان است اگر بتوانید این رکن را از قانون اساسی حذف کنید بخود ولایت فقیه هم در یک رفراندوم زده می شود! شما باید این فیلتر را از بین ببرید. شورای نگهبان هم جز با حمله به نظارت استصوابی از بین نمی رود.
ایشان می گوید: «اگر توانستید ولایت فقیه را بزنید بلافاصله پرنده شیعه افت می کند و سقف پروازش کاهش
می یابد و تیرهای شما به راحتی به او می خورد»؛ آن وقت میکروپولتیک میل های شما، اثر می کند، فنا ناپذیری و تهدید ناپذیری هم به طریق اولی از بین می رود. چنین جامعه ای از درون فرو می ریزد بدون این که یک تیر شلیک کنید. می گوید: اگر ولایت فقیه را زدید در گام بعدی، شهادت طلبی این ها را،به رفاه طلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را زدید خود بخود اندیشه امام زمانی، از جامعه شیعه رخت بر می بندد، این لاابالی گری ها و اباحه گری ها در جامعه گسترش می یابد.
در ادامه می گوید: «شما باید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولایت فقیه بتراشید» برای این کار ایشان مکتب جدیدی به نام «اوانجلیس» عرضه کرد که قدمتش به 1989 بر می گردد یعنی شش ماه بعد از نظریه جدید آقای فوکومایا. آنها معتقدند عیسی ناصری خواهد آمد. هرچه دوباره طول و عرض و ارتفاع امام زمان هست به عیسی ناصری نسبت داده اند! گفته اند زمانی که دنیا پر از ظلم و جور شود عیسی ناصری خواهد آمد تا آن را پر از عدل و داد کند! بعد شبکه ای درست کردند به نام T . B . N که کارش تحلیل محتوای وقایعی است که در جامعه رخ می دهد وقتی سونامی در این منطقه رخ داد پرفسور هالدینگ زی (شاگرد فوکایاما) بیش از بیست ساعت تفسیر کرد که این یکی از علائم ظهور عیسی مسیح است. هر واقعه ای رخ بدهد می گوید این یکی ار آن نشانه هاست.
به گزارش شبکه ایران به نقل از آنتیوار، "جان کول" استاد دانشگاه میشیگان آمریکا و محقق بزرگ در زمینه تاریخ ادیان در مقالهای نوشت: 10 باور درباره ایرانیان رواج دارد که به دور از واقعیت است.
وی در توضیح این 10 باور و اصل حقیقت ماجرا نوشت:
اولین باور : ایران متجاوز است و برای اسراییل، آمریکا و همسایگانش تهدید به شمار میرود.
حقیقت: تاریخ ایران هیچ تجاوزگری را به خاطر ندارد و دکترین نظامی مقامات ایرانی "پیشدست نبودن در حمله" است و این دکترین دفاعی آیتالله خامنهای رهبر ایران و فرمانده کل قوا در ایران است.
دومین باور : ایران کشوری جنگ طلب با تسلیحات خطرناک است که برای صلح جهانی خطرناک میباشد.
حقیقت: بودجه نظامی سالانه ایران 6 میلیارد دلار است درحالی که بودجه نظامی سوئد، سنگاپور و یونان بسیار بیشتر است. قابل توجه است که ایران حدود 70 میلیون جمعیت دارد که در مقایسه با کشورهای مذکور از کثرت جمعیت بیشتری برخوردار است و آن کشورها بسیار کوچکتر از ایران هستند اما دارای بودجه نظامی بیشتری هستند و ایران در مقایسه با سایر کشورها و کشورهای خاورمیانه مانند امارات متحده عربی، بودجه کمتری را صرف امور نظامی میکند.
باور سوم : ایران اسراییل را تهدید به حمله نظامی کرده تا " اسراییل را از روی نقشه محو کند".
حقیقت: هیچ مقام اجرایی ایران اسراییل را به حمله نظامی تهدید نکرده است زیرا دکترین نظامی ایران مبنی بر" عدم حمله پیشدستانه" است. رییسجمهور ایران نیز تاکید کرده است که کشورش تهدیدی برای هیچکس محسوب نمیشود حتی اسراییل.
تاریخ ایران هیچ تجاوزگری را به خاطر ندارد و دکترین نظامی مقامات ایرانی "پیشدست نبودن در حمله" است و این دکترین دفاعی آیتالله خامنهای رهبر ایران و فرمانده کل قوا در ایران است
باور چهارم : آیا احمدینژاد رییسجمهور ایران تهدید نکرده است که "اسراییل را از نقشه محو خواهد کرد"؟
حقیقت: احمدینژاد رییس جمهور ایران سخن آیتالله خمینی را که گفته بود" این رژیم اشغالگر قدس باید از صفحه روزگار محو شود" را بیان کرده است. این به معنای این نیست که ایران با تانک یا موشک به اسراییل حمله میکند. این بدین معناست که این رژیم مانند اتحاد جماهیر شوری از هم میپاشد و تهدید به کشتن کسی مطرح نیست.
باور پنجم : مگر ایرانیان منکر هولوکاست نیستند؟
حقیقت: بعضی بله و بعضی خیر. برخی از ایرانیان دانشگاهی هولوکاست را قبول دارند اما برخی دیگر هولوکاست را افسانه میدانند و برخی نیز معتقدند نباید بدون تحقیق چنین پدیدهای را پذیرفت. اما هیچکدام اسراییل را به این دلیل نمیخواهند مورد حمله قرار دهند.
باور ششم : ایران مانند کره شمالی دارای برنامه تسلیحات هستهای فعال است و هر دوی آنها تهدیدی برای جهان هستند.
حقیقت: ایران دارای تاسیسات هستهای نطنز در نزدیکی اصفهان است که بنابر اظهاراتشان برای تولید انرژی است. همه مقامات ایرانی استفاده از این تسلیحات را برای ساخت بمب هستهای رد کردهاند و آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز مکرر اعلام کرده است که مدارکی که اثبات کننده تلاش ایران برای ساخت بمب اتمی باشد نیافته است و گزارش سال 2007 نهادهای اطلاعاتی آمریکا نیز این امر را تاکید کرده است که ایران دارای برنامههای تحقیقاتی تولید بمبهستهای نیست. باید توجه داشت: آلمان، اسراییل و اخیراً اروپا که به برنامههای هستهای ایران بدبین شدهاند، پیش از این نیز درباره تسلیحات کشتار جمعی عراق اشتباه بدی کردند.
باور هفتم : غرب اخیراً تاسیسات هستهای مخفی ایران را که برای تولید تسلیحات هستهای است، در نزدیکی قم کشف کرده است.
حقیقت: ایران هفته گذشته در نامهای به آژانس بینالمللی انرژی هستهای از احداث دومین کارخانه غنیسازی اورانیوم خود خبر داد که برای مصارف صلحآمیز کاربرد دارد. در آن هیچگونه تجیهیزات هستهای فعلاً وجود ندارد و به صورت تکنیکی ایران قانون منع گسترش تسلیحات هستهای را نقض نکرده است. ایران به آژانس اجازه داده تا از این تاسیسات بازدید شود و نمیتواند در این کارخانه که زیر نظر بازرسان آژانس قرار خواهد گرفت بمب تولید کند همانطور که در نطنز نمیتواند. اما آمریکاییها هنوز تهدید میکنند که تاسیسات نطنز را هدف حمله قرار خواهند داد.
باور هشتم : جهان باید ایران را نه تنها به خاطر برنامه هستهای این کشور بلکه به دلیل رژیم ظالم حاکم بر آن که بنا به باور برخی در انتخابات هم تقلب کرده تحریم کند.
حقیقت: اصلاحطلبان که در انتخابات ریاست جمهوری شکست خوردند از جامعه جهانی خواستهاند که از تحریم ایران خودداری کند زیرا این تحریمها به مردم ایران صدمه میزند و در حقیقت با نظام حاکم بر این کشور در تضاد نیستند.
باور نهم : رژیم ایران غیرقانونی و ظالم است و نباید با آنها وارد همکاری شد.
حقیقت: اگر رجال سیاسی ایران غیرقانونی و ظالم هستند پس چرا به هیچیک از همسایگان خود حمله نمیکنند؟ صدام حسین رییس جمهور عراق ایران و کویت را مورد حمله قرار داد، اسراییل به بیش از یک همسایه خود حمله کرده است. اما ایران هیچ جنگی را شروع نکرده است. سردمداران آمریکا نیز یکی از گروههایی هستند که چین را به دلیل داشتن دانش هستهای تهدید به حمله کرده بودند.
ایران در مقایسه با سایر کشورها و کشورهای خاورمیانه مانند امارات متحده عربی، بودجه کمتری را صرف امور نظامی میکند
باور دهم : جامعه جهانی نباید از تحریم ایران عقبنشینی کند و نباید نسبت به این کشور نگران نباشد حتی در صورتی که این کشور یک تهدید هستهای نباشد.
حقیقت: تاسیسات هستهای که ایران از آنها استفاده میکند برای بازرسان آژانس برای بازدید باز است. این روزها به راحتی میتوان گفت که کدام کشورها در صدد ساخت بمباتمی هستند. آنهایی که درصدد ساخت تاسیساتی برای تولید آب سبک هستند(برای ساخت بمب اتم نامناسب است) یا کشورهایی که درحال ساخت تاسیسات برای تولید آب سنگین هستند( برای ساخت بمب اتم مناسب است)؟
اما کارخانههایی که توان غنیسازی اورانیوم تا 5 درصد را دارند و دائم از سوی بازرسان آژانس مورد بررسی قرار میگیرد چطور میتوانند به غنیسازی تا 90 درصد که برای ساخت بمباتم مناسب است برسند. اسراییل، پاکستان و هند خطرناکتر از ایران هستند زیرا اینها از امضای قرارداد منع گسترش تسلیحات هستهای خودداری کردهاند و هیچ یک از اعضای شورای امنیت سازمان ملل نیز به آنها کاری ندارند.
در وضع موجود که فتنه جامعه را پوشانده وتشخیص حق از باطل سخت شده وهمین موضوع باعث شده تا دشمنان مملکت از آب گل آلود ماهی بگیرند واز آنجای که نتیجه فتنه چیزی جز نادیده گرفتن قانون وبرداشتهای سلیقه ای از قانون نیست وتا آنجا پیش می رود که علاوه بر قانون ، حرمت ولایت فقیه که از اصول زنده مذهب تشیع هست نگه داشته نمی شود و نتیجه آن می شود که در روز عاشورا به عزاداران امام حسین (ع) در ظهر عاشورا وهنگام نماز حمله ور می شوند به تمامی طرف های درگیر (محمود احمدی نژاد ، میر حسین موسوی ، مهدی کروبی ) پیشنهاد می کنم بر طبق سنت وروش اسلامی وپیامبر اسلام (البته اگر التزام عملی به اسلام داشته باشند )
با همدیگر مباهله کنند تا خدا بین آنها حکم کند.
من خودم حاضرم با تمام کسانی که ولایت فقیه را قبول ندارند ومخصوصا به ولایت سید علی خامنه ای شک دارند با آنها مباهله کنم .
برای دوستانی هم که احیانا نمی دانند مباهله چیست وچه روشی در اسلام می باشد مطلب زیر را پیشنهاد می کنم بخوانند .
روز مباهله، روز لعنت خدا بر دروغگویان
مباهله در اصل از «بَهل» به معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی است. اما مباهله به معنای لعنت کردن یکدیگر و نفرین کردن است. کیفیت مباهله به این گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا سازد و مجازات کند.
مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد. وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند. در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد، نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر مهلت خواستند تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند. نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظه ای روان شناسانه سرچشمه می گرفت این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جاروجنجال شده است و اگر با نفرات بسیار محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.
در میعادگاه چه گذشت؟
طبق توافق قبلی، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر فرزندش حسین علیه السلام را در آغوش دارد، دست حسن علیه السلام را در دست گرفته و علی و زهرا علیهماالسلام همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر، عزیزترین و نزدیک ترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد. بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند. ابوحارثه، بزرگ گروه، به خدمت حضرت آمد و گفت: «ای ابوالقاسم، از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت بر ادای آن داشته باشیم». پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هرسال دوهزار حُلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد و بر آنان که اگر جنگی روی دهد، سی زره و سی نیزه و سی اسب به عاریه بدهند.
مباهله پیامبر با نصرانیان نجران، از دو جنبه نشان درستی و صداقت اوست. اوّلاً، محض پیشنهاد مباهله از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خود گواه این مدعاست؛ زیرا تا کسی به صداقت و حقانیّت خود ایمان راسخ نداشته باشد پا در این ره نمی نهد. نتیجه مباهله، بسیار سخت و هولناک است و چه بسا به از بین رفتن و نابودی دروغ گو بینجامد. از طرف دیگر، پیامبر کسانی را با خود به میدان مباهله آورد که عزیزترین افراد و جگرگوشه های او بودند. این خود، نشان عمق ایمان و اعتقاد پیامبر به درستی دعوتش است که با جرأت تمام، نه تنها خود، بلکه خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد.
مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنّن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و دامادش علی علیهم السلام بودند. بنابراین منظور از «اَبْنائَنا» در آیه منحصرا حسن و حسین علیهماالسلام هستند، همان طور که منظور از «نِساءَنا» فاطمه علیهاالسلام و منظور از «اَنْفُسَنا» تنها علی علیه السلام بوده است. این آیه هم چنین به این نکته لطیف اشاره دارد که علی علیه السلام در منزلت جان و نفس پیامبر است.
خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید:«هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم».
روز جمعه 29 آذر 1387، آقای ابراهیم یزدی به اتفاق هیاتی از اعضای نهضت آزادی به دیدار آقای منتظری رفتند و با ایشان دیدار کردند. آقای منتظری در این دیدار با طرح مبانی فقهی و عقلی نظریهی ولایت فقیه خاطرنشان کردند که نظرات فقیه به ما هو فقیه، تنها در امور فقهیه برنظرات سایر مردم تقدم دارد و ورود در مسایل دیگر، مانند ایجاد رابطه با امریکا یا روابط سیاسی با سایر کشورها، علیالاصول در حوزهی کاری ولی فقیه قرارنمی گیرد و باید به وسیله کارشناس متخصص حل و فصل شود.
آقای منتظری همچنین گفتند که:«در زمان بازنگری قانون اساسی، به جهت ایراداتی که به افزایش اختیارات ولی فقیه و شمول مطلق این اختیارات داشتهاند، با آن مخالفت کردهاند و باور دارند که حتی پیامبر اکرم (ص) نیز از حق ولایت مطلقه برخوردار نبوده است!»
راستش شنیده بودم که آدمها به مرور زمان نظراتشان درباره مسائل مختلف عوض میشود، ولی هرگز فکر نمیکردم که فقیهی پیدا شود که تا این اندازه حتی در نظرات و اعتقادات سابق خودش هم تجدید نظر کند! البته این تغییر نظرات ذاتا مشکلی ندارد، تنها اشکالش اینست که جوانهایی که روزگار سابق این آقایان را ندیده و نظرات افراطی آنها را هم نخواندهاند، شاید در شناخت آنها دچار اشتباه بشوند. به هر حال این آدمها روزگاری با افکار و آرای خود، روی ذهن و اعتقاد مردم کار میکردند.
به همین دلیل تصمیم گرفتم بخشهایی از نظرات آقای منتظری را درباره «ولایت فقیه و دایره اختیارات ولی فقیه و نیز حدود اختیار سایر افراد از جمله رییس جمهور در برابر ولیفقیه» بنویسم تا خودتان ببینید حکومتی که قرار بود آقای منتظری ولی فقیهش باشد واجد چه شرایطی بود و ایشان چه مقدار برای سایر آدمها و مسولان حق و حقوق و آزادی و اختیار قائل بودند؟!
در دیدگاه فقهی آقای منتظری، رئیس جمهور نه تنها هیچ استقلالی از حیث مشروعیت و دایره اختیارات نسبت به رهبری ندارد، بلکه تنها عامل و کارگزار ولی فقیه است.(دراسات فی ولایت فقیه ج2 فصل 3 ص 51 )
ایشان تصریح میکنند که وزن و نقش ولی فقیه در جمهوری اسلامی، از نوع تشریفاتی شاه در حکومتهای مشروطه از قبیل ملکه انگلیس نیست که صرفا وجود تشریفاتی و نمایشی و نماد وحدت ملی باشد و بهترین امکانات در اختیار او باشد بیآنکه مسئولیت عملی و حق دخالت در حکومت متوجه او باشد. در حکومت اسلامی، مسئول اصلی و واقعی نظام، رهبر و ولی فقیه است و قوه مجریه ، رئیس جمهور ، وزرا، استانداران، مجلس شورای اسلامی و دستگاه قضایی و همه و همه بازوان حکومتی و ایادی رهبر و به فرمان اویند و مقام رهبری به منزله راس مخروط حکومت بر همه قوا، اشراف کامل (اشرافا تاما) دارد.
از آنجا که رئیس جمهور و دولتش در واقع کارگزاران و بازوی اجرایی رهبرند طبیعیتر آن است که توسط رهبری منصوب شود زیرا بار مسئولیت در اصل بر عهده رهبر است و اوست که باید افرادی را که در طرز تفکر و حتی سلیقه سیاسی مدیریتی هم سنخ او باشند برگزیند تا راحت تر با آنان کار کند! (ولایت فقیه قصل 4 ص 114)
آقای منتظری همچنین در دفاع از این اصل که کانون قانون اساسی، اصل ولایت فقیه است و قانون بدون ولایت فقیه، ساقط و بیاعتبار است در پاسخ به جریان سازی افرادی چون مقدم مراغهای، بنی صدر و عزتالله سحابی در مجلس، اظهار داشتند:«ما آن قانون اساسی را که در آن ولایت فقیه و مساله اینکه تمام قوانین بر اساس کتاب و سنت نباشد، اصلا تصویب نخواهیم کرد بلکه ما یک قانون اساسی را تصویب خواهیم کرد که اصلا ملاک آن مساله ولایت فقیه باشد. اصلا اگر پایه طرح قانون اساسی بر اساس این مسائل نباشد، از نظر ما ساقط و بی اعتبار است. اگر هم بر فرض کسی بگوید چنین قانون اساسی، آخوندی است، بله ما آخوندیم. آخوندی باشد. ما میخواهیم صد در صد اسلامی و بر اساس ولایت فقیه باشد» (مشروح مذاکرات مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی ج 1 ص 107 )
ایشان در اعتراض به پایین بودن اختیارات ولی فقیه در قانون اساسی گفتند:«اینجا برای رهبر یک وظیفه و شانی درست کردید ولی همه اش توخالی و ظاهری است و هیچ شانی نیست. برای اینکه اولا اگر رییس جمهور متهم به یک جرمی باشد، به مجلس شورا چه مربوط است؟! و اما در مورد شورای عالی قضایی ، جرم که در دادگاه عالی قضائی ثابت شد دیگر عزلش احتیاج به رهبر ندارد؟! خوب هر بقالی هم چنانچه از رییس جمهور شکایت کرد و معلوم شد مجرم است او را کنار بگذارند، شما برای رهبر مقام و شانی قائل نشدهاید و این یک امر تشریفاتی و زاید شده است. آنچه در این اصل مهم بوده، آن جهت است که تایید کاندیداهای ریاست جمهوری باید از طرف رهبر باشد! برای اینکه حکومت ، حکومت اسلامی است. من پیشنهاد می کنم این عبارت باید قطعا به اختیارات رهبری اضافه شود که: تایید کاندیداها برای ریاست جمهوری به منظور اسلامی بودن حکومت و ضمانت اجرایی آن! شما یک چیز لازم را حذف کردهاید و یک چیز لغو را اضافه نمودهاید. آیا رهبر از یک بقال پایینتر است؟!» (مشروح مذاکرات مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی)
آقای منتظری همچنین در پاسخ به برخی اعضای مجلس خبرگان، آنها را غربزده خواند و شان بالای رهبری را یادآوری کرد و گفت:«حکومت اگر بخواهد اسلامی باشد باید متکی باشد به رهبری که از طرف خدا معین شده ولو به واسطه. اگر به یک رییس جمهور تمام ملت هم به او رای بدهند و ولی فقیه و مجتهد روی ریاست جمهوری او صحه نگذارد، این برای بنده هیچ ضمانت اجرا ندارد و از آن حکومتهای جابرانهای میشود که بر طبق آن عمل نخواهد شد
اگر این کار را نکنید حکومت اسلامی نیست. جمهوری هست اما جمهوری اسلامی نیست. بیایید به وظیفه اسلامیمان عمل کنیم. اروپا چه میگوید و حاکمیت ملی چه می گویند و دو تا بچه نفهم چه میگویند! اینها در واقع جزء ملت ایران نیستند»
ایشان حتی اعتقاد داشتند که تمامی کاندیداهای ریاست جمهوری را هم باید ولی فقیه معرفی کند!:«ما وقتی میخواستیم شرایط رییس جمهور را معین کنیم، عدهای گفتند شرایط او غیر از ایرانیالاصل بودن و مسلمان بودن، چیز دیگری نباشد و ما جرات نکردیم بگوئیم رییس جمهور باید فقیه هم باشد! ما در اینجا اصرار کردیم که لااقل رییس جمهور از طرف یک فقیه کاندیدا شود! یعنی ما گفتهایم کسانی که میخواهند کاندیدای ریاست جمهوری بشوند از طرف ولی فقیه باید تایید شوند. مثلا بگوید ده نفر، بیست نفر را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری تایید میکنم و هرکس رای بیشتری آورد انتخاب میشود! ولی به هر حال عدهای حاضر نشدند که از وظایف فقیه، این هم باشد. بنابراین در شرایط رییس جمهور نه فقاهت را ذکر کردهاید نه تایید فقیه را. آنوقت ما بیاییم قدرت مملکت را به دست یک آدم الدنگ بدهیم که از قدرتش سواستفاده کند. خری را ببریم بالای بام که دیگر نتوانیم آنرا پایین بیاوریم!»
آقای منتظری به حدی در مورد استقلال رییس جمهور هراس داشتند که حتی معتقد بودند یک نفر به تنهایی نباید رییس جمهور شود:«من از اول با این که یک نفر رییس جمهور باشد مخالف بودم. ما هر چه بکنیم و کارها را دست یک نفر ندهیم به نظرم به صلاح مملکت است!»
ایشان همچنین به تفصیل در باب حاکمیت و اشراف تام و ولایت اجرایی رهبر در راس کل حاکمیت، بحث و استدلال فقهی کرده و اثبات کرده است که کلیه امور حکومتی در حیطه وظایف و اختیارات رهبر است. (ولایت فقیه ج 1 مقدمه ص 12)
آقای منتظری حتی تامین امور بهداشتی، تدبیر کلیه امور اجتماعی و اقتصادی و ارتباطات و مخابرات و راهسازی و مالیات و موسسات رفاهی و کلیه امور دولتی و حکومتی را جزء وظایف و اختیارات ولایت فقیه دانسته و نتیجه میگیرد که امکان ندارد خداوند این امور مهم را بلاتکلیف گذاشته باشد.
ایشان حتی انتقاد و مخالفت سایر فقها را با ولی فقیه ناشی از هوای نفس، حسادت، تکبر و خود بزرگبینی و این مزاحمتها را هم حرام دانسته بودند! (ولایت فقیه جلد 2 باب 5 فصل 2 ص 416) ایشان در نظر فقهی خود معتقد بودند که حتی به صرف وقوع چند خطا نمیتوان حاکم را زیر سوال برد، نه تنها خطا، بلکه حتی برخی گناهان جزیی را هم نمیتوان منتفی دانست و به صرف وقوع خطا یا عصیان، علیه حکومت شورش و نقض بیعت کرد!
حال این نظرات فقهی ایشان را که درست در روزهای جانشینی و قائم مقامی به آن اعتقاد داشتند با جملات ابتدای این مطلب مقایسه کنید و به این سوال پاسخ بدهید: اگر دست بر قضا آقای منتظری ولی فقیه میشدند، امروز کدامیک از نظرات فقهی خودشان را اعمال میکردند؟!