پشت هم حرف می زد ،تند غذا می خورد،سریع راه می رفت و به همین ترتیب هم نماز می خواند.عجله در ذاتش بود.
هر چه می گفتیم: چه خبر است بابا! لااقل این دو رکعت نماز را شمرده تر و با حوصله تر بخوان که خودت بفهمی چه می گویی.اما او توجیه می کرد و می گفت:در جبهه آدم باید نماز را طوری بر گزار کند که نه تنها دشمن نتواند فرصت طلبی و سو استفاده کند،بلکه مجالی برای وسوسه شیطان هم باقی نماند.به این نحو تا آنها بخواهند به خودشان بجنبند و ترتیب ما را بدهند ما بارمان را بسته و رفته ایم.
10 فروردین : کشتار مردم یزد در مراسم چهلم شهدای تبریز
29 مرداد : کشتار فجیع مردم با به آتش کشیدن سینما رکس آبادان توسط رژیم شاه 5 شهریور : آموزگار استعفا میدهد 6 شهریور : شریف امامی به نخست وزیری منصوب میشود 13 شهریور : اولین تظاهرات گسترده بعد از برگزاری نماز عیدفطر به امامت شهید مفتح در تپههای قیطریه 17 شهریور : اعلام حکومت نظامی در تهران و چند شهر دیگر و قتل عام هزاران نفر از مردم در میدان (ژاله سابق) تهران 23 شهریور : اعلام عزای عمومی و اعتصاب سراسری به فرمان امام |
13 مهر : هجرت امام خمین از عراق به پاریس
19 مهر : اعتصاب روزنامه ها و درخواست آزادی مطبوعات و رفع سانسور
23 مهر : با قبول دولت مبنی بر لغو سانسور روزنامهها منتشر شدند
13 آبان : کشتار تعدادی از دانشآموزان و مردم و همچنین تخریب، انفجار و آتش زدن تعدادی از اماکن و اموال عمومی و خصوصی توسط عوامل رژیم شاه و استعفای شریف امامی و انتصاب ازهاری به نخست وزیری
7 بهمن : تحصٌن روحانیون در دانشگاه تهران به عنوان اعتراض به جلوگیری از ورود امام خمینی به ایران
12 بهمن : ورود امام خمین به ایران
15 بهمن : انتخاب دولت موقت انقلاب اسلامی
21 بهمن : شکسته شدن حکومت نظامی به فرمان امام خمینی توسط مردم
22 بهمن : پایان حاکمیت آمریکا و دیگر دولتهای خارجی و انقراض رژیم ستمشاهی و نابودی عوامل وایادی آنها و سرآغاز دروان حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران
- الهی زیر تانک بروید. شما بسیجی هستید یا یک مشت بازمانده قوم مغول!؟
- الهی کاتیوشا تو فرق سرتان بخورد و پلاکتان هم نماند که شناسایی شوید!
- ای خدا، دادِ مرا از این مزدورهای مسلمان نما بگیر!
بچه های گردان هرهر می خندیدند و کسانی که اسماعیل را کتک زده بودند به او چنگ و دندان نشان می دادند و تهدید به قتلش می کردند. فریاد زدم: «مسخره بازی بسه! واسه چی این بنده خدا را به این روز انداختید؟» یکی از آنها که معلوم بود حال و روز درست و حسابی ندارد گفت: «از خود خاک بر سرش بپرسید. آهای اسماعیل دعا کن تو منطقه عملیاتی گیرت نیاورم. یک آر پی جی حرامت می کنم!» اسماعیل که پشت سر من پناه گرفته بود، هرهر خندید و آنها عصبانی تر شد. گفتم: «چی شده اسماعیل؟ تعریف کن!» اسماعیل گفت: «بابا اینها دیونه اند حاجی. بهتره اینها را بفرستی تیمارستان. خدا بدور با من اینکار را کردند با عراقیها چه می کنند؟»
- خب بلبل زبانی نکن. چه دسته گلی به آب دادی؟
- هیچی. نشته بودیم و از هم حلالیت میخواستیم که یک هو چیزی یادم افتاد. قضیه مال سه چهار ماه پیش است. آن موقع که کردستان و بالای ارتفاعات بودیم. یک بار قرار شد من قاطرمان را ببرم پایین و جیره غذا و آب بیاورم. موقع برگشتن از شانس من قاطر خاک تو سر، سرش را سبک کرد و بسته های بیسکویت که زیر شکمش سرخورده بود خیس شد.» یکی از بچه ها نعره زد: «می کشمت نامرد. حالم بهم خورد» و دوید پشت یکی از نخلها. اسماعیل با شیطنت گفت: «دیگر برای برگشتن به پایین دیر بود. ثانیاً بچه ها گشنه بودند. بسته های بیسکویت را روی تخته سنگی گذاشتم تا خشک شدند و بعد بردم دادم بچه ها، همین نامردها لمباندند و چقدر تعریف کردند که این بیسکویت ها خوشمزه است و ملس است و ...» بچه هایی که دورم جمع بودند از خنده ریسه رفتند. خودم هم به زور جلوی خنده ام را گرفته بودم، راه افتادم که بروم سر کار خودم. اسماعیل ولم نمی کرد. گفتم: «دیگر چی شده؟»
- حاجی جون می کشندم.
- نترس. اینها به دشمنشان رحم می کنند. چه برسد به تو ماست فروش!
تا اسماعیل ازمن جدا شد، بیسکویت ملس خورها دنبالش کردند و صدای زد و خورد و خنده و ناله های اسماعیل بلند شد.
از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی
در جامعه اسلامی بر اساس نظر تشیع ،ساختار سیاسی حاکمیت می بایست دارای مشروعیت الهی باشد. این مشروعیت تنها بواسطه ی نهاد امامت حاصل می شود. این نهاد از آن جهت که مستقیما منتصب بوسیله ذات الله می باشد دارای مشروعیت است.
نهاد مذکور در زمان حضور ائمه معصومین بر محوریت ایشان تنظیم شده بود و بعد از ایشان نیز بر اساس روایات صحیح و متعدد بسیار ،بر دوش نائبان ائمه می باشد.
به نهاد نیابت ائمه در زمان غیبت ولایت فقیه گفته می شود .
ولایت فقیه عبارت است از: ریاست و زمامداری فراگیر فقیه عادل و با کفایت در حوزه امور دینی و دنیوی بر امت اسلامی، در پهنه وسیع دارالاسلام و براساس حاکمیت مطلق الله بر جهان و انسان .
از این تعریف، 14 نکته به ترتیب زیر به دست میآید که عبارت می شود از:
نکته اول: ولایت فقیه در واقع ریاست و زمامداری دولت اسلامی است و برابر با مفهوم دولت(state) نمیباشد .
نکته دوم: این ریاست فراگیر است; یعنی، ولایت فقیه هم ریاست کشور را به عهده دارد و هم ریاست عالیه قوای عمومی کشور اعم از مقننه، قضائیه و مجریه . نظیر این ریاست فراگیر نیز برای ریاست جمهوری، در نظامهای ریاستی(presidantiel) ، وجود دارد که رئیس جمهور هم رئیس کشور است و هم رئیس هیات دولت و در نظامهای پارلمانی که همه قوای عمومی از پارلمان ناشی میشود و ریاست کشور با پادشاه و یا رئیس جمهور است .
نکته سوم: فراگیری و گستره ریاست هم در امور دینی است و هم در امور دنیوی، چون در اسلام دین و دنیا به هم پیوستهاند و سیاست متن دین است .(وحدت دین و سیاست)
نکته چهارم: اصولا حکومتبا ریاست پیوند دارد، زیرا مقامات عالی حکومت امر و نهی صادر میکنند و اوامر آنان الزامی است و نمیتوان سرپرستی حکومت را از قبیل وکالت دانست; زیرا در مفهوم «وکالت و نمایندگی» جنبه الزام و فرمانبری وجود ندارد . اجراء یا تخلف در وکالتبستگی تام و کامل به نظر موکل دارد، نه وکیل; در حالی که اطاعت از قدرت در پیشبرد امور عمومی اجتنابناپذیر است و از اینرو، حکومت ماهیتا نمیتواند وکیل باشد .
(در واقع، ریاست و زمامداری بخشی از مفهوم ولایت را میرساند که مربوط به کشورداری است).
نکته پنجم: چون انسانها دارای شان برابر هستند و هیچ کس حق ندارد بر دیگری فرمان براند و امر و نهی حکومتی با مقوله وکالتسازگاری ندارد، پس باید ریاست عالیه مقامات عالی حکومت متکی به یک مقام برتر باشد . براساس عقاید دینی و کلامی کسی که خالق است، مالک نیز هست و مالک سرپرستی و ربوبیت دارد و این ویژگیها تنها زیبنده حضرت حق، جل و علی، است، لذا منشا اوامر و نواهی حکومتباید حاکمیت تکوینی و تشریعی خدا بر جهان و انسان باشد، تا از نظر عقل اطاعت از آن حکومت صحیح باشد و آن اوامر و نواهی بر آحاد انسانها جنبه الزام داشته باشد; از این جهت اعتقاد داریم که اوامر و نواهی مقامات عالی حکومتباید ناشی از «فقه و شریعت» باشد .
نکته ششم: ریاست عالیه کشور و قوای عمومی باید به عهده فقیه باشد و این مطلب از آنچه در نکته قبل گذشتبه دست میآید، آنجا که گفته شد: تنها اوامر و نواهی ناشی از «فقه و شریعت» برای آحاد جامعه اسلامی الزامآور است و نفوذ دارد و فقیه ضامن اجرای محتوای فقه و شریعت و عدم انحراف حکومت و مقامات عالی آن از اسلام است و هم به موجب ادله فقهی و کلامی، خود باید در راس حکومتسیاسی قرار گیرد .
نکته هفتم: در مقایسه با دیگر نظامهای سیاسی، چون در مقامات عالیه دولت اسلامی و در راس آنان ولی فقیه شایستگی و کفایت و تدبیر و به تعبیر دیگر «مدیریت» شرط است، بنابراین از لحاظ توانایی و کارآمدی در اداره امور کشور و ایجاد آبادانی، توسعه، نظم و امنیت و پیشرفت و تمدن دولت اسلامی با دیگر دولتها و نظامها تفاوتی نمیکند . اما علاوه بر آن، دولت اسلامی، که در راس آن فقیه است، حقانیت و مشروعیت نیز دارد، در حالی که نظامهای دیگر چون حاکمیت مطلق را تنها برای یک موجود انتزاعی به نام دولت ترسیم میکنند و افراد حاکم تنها «وکیل» هستند و وکالتبا حکومت و امر و نهی سازگاری ندارد، با بحران و مشکل مشروعیت مواجه هستند .
نکته هشتم: شرط «عدالت» علاوه بر این که نشانه سمت و سوی دولت اسلامی برای تامین قسط و عدالتبین آحاد جامعه است، اشاره به صیانت درونی مقامات عالیه دولت اسلامی و در راس آنان ریاست عالیه کشور و قوای عمومی است و این امر بهترین شیوه برای کنترل قدرت سیاسی و جلوگیری از فساد در قدرت است: نظامهای سیاسی دیگر گرچه، با شیوه تفکیک قوا و توزیع قدرت، میخواهند مساله فساد قدرت سیاسی را برای خود حل کنند، اما این نظریه در تئوری و عمل با انتقادات فراوانی مواجه است و تنها راه جلوگیری از فساد قدرت این است که ضریب فساد در حاکم به صفر برسد «معصوم» ، یا اینکه از لحاظ عقل، حاکم هم افق و نزدیک به معصوم باشد که شرط عدالت ویژه در فقیه این امر را تامین میکند . البته این امر نفی کننده سایر اهرمهای کنترل قدرت، از جمله مصالح عمومی، مشورت، امر به معروف و نهی از منکر، شورا و مانند آنها نمیباشد .
نکته نهم: کار ویژههای حکومتی که ریاست عالیه آن با فقیه عادل و با کفایتباشد، علاوه بر پیشرفت مادی، هدایت و معنویتبرای جامعه اسلامی و قرب الهی و کمال انسانی است، چرا که پیشرفت در ساحتهای مادی و معنوی در سایه آمیختگی مادیت و معنویت و جداناپذیری آن دو میسر میگردد .
نکته دهم: از آنجا که در واژه «ولایت» ، علاوه بر چیرگی و سلطنت ناشی از ریاست، محبت و عشق و نصرت و یاری و قرب و نزدیکی و وفاداری و رهروی نهفته است، این واژه به نحو احسن ماهیتحکومت در اسلام و نوع رابطه متقابل بین دولت و ملت را که مبتنی بر عشق، مهربانی، همکاری و مسؤولیت متقابل است تبیین میکند; در حالی که چنین امری در نظامهای سیاسی دیگر و در مفاهیم مشابه چون ریاست جمهوری، پادشاهی و غیر آن وجود ندارد .
نکته یازدهم: به جای خویشاوندی، نژاد و یا همبستگی تشکیلاتی و ارگانیک در درون یک سرزمین، همبستگی ملتبر محور عقیده و راه و روش مشترکی است که فرامرزی است:
«ان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون»
البته به اقتضای ضرورتها تقسیمبندی به شعوب، قبائل و امم نیز مورد پذیرش است «وقطعناهم اثنتی عشرة اسباطا امما» . با این وجود در اسلام، عامل همبستگی بر محور نژاد یا خویشاوندی و یا زبان به هیچ وجه به رسمیتشناخته نمیشود . به عبارت دیگر، ملاک تابعیت اسلامی عضو امت اسلامیبودن است و شرط عضویت در امت اسلامی پذیرش اسلام، به عنوان راه زندگی و سعادت دنیا و آخرت، است . واژه «دار الاسلام» بیانگر سرزمینی است که در حاکمیت دول اسلامی است و یا آن که شعایر اسلامی در آن اجرا میگردد .
نکته دوازدهم: در اسلام، رهبری قانونمند است و در چارچوب ضوابط و مقررات و قوانین الهی است . رهبر بر اساس میل و سلیقه شخصی و بدون در نظر گرفتن مصالح عمومی الهام گرفته شده از شریعت و مشخص شده با کاوش استدلالی و فقیهانه حق ندارد که عمل کند و در این صورت از چارچوب الهی ترسیم شده خارج گشته، حقانیتخود را از دست میدهد .
نکته سیزدهم: بر خلاف نظامهای پادشاهی و دولتهای مطلقه قرون وسطایی، رهبری اسلام هیچ پیش شرطی از لحاظ وقعیتخانوادگی، وراثتی، طبقاتی، مالی، زمینداری و مالکیت و غیره ندارد . به عبارت دیگر، شان و موقعیت و مقام ناشی از جایگاه و پایگاه و شؤون طبقاتی نمیباشد .
نکته چهاردهم: ولی فقیه حق حاکمیت ندارد، بلکه ریاست کشور و قوای عمومی را به عهده دارد و حاکمیت تنها در انحصار خدا و قوانین الهی است . بنابراین، او نیز زیرمجموعه قوانین الهی است; یعنی، مثل بقیه شهروندان در اجرای قانون الهی له یا علیه او یکسان است . بنابراین، هیچ امتیاز ویژه و موقعیت استثنایی و یا مصونیت کیفری و حقوقی و سیاسی فوقالعاده و فراتر از معیارهای شریعت ندارد .منبع: سایت فرهنگ انقلاب اسلامی
اینکه می بینید، اینقدر شازده است و مؤدب و سر به زیر، جناب خمپاره 120 است. خیلی آقاست. وقتی می آید پیشاپیش خبر می کند، پیک می فرستد، سوت می زند که برادر سرت را ببر داخل سنگر من آمدم، خورد و مرد پای من نیست، نگویید نگفتید!
سپس آن را گذاشت زمین و خمپاره دیگری را برداشت و گفت: این هم که فکر می کنم معرف حضور آقایان هست. نیازی به توضیح ندارد، کسی که او را نمی شناسد خواجه شیراز است. همه جا جلوتر از شما و پشت سر شما در خدمتگزاری حاضر است. شرفیاب که می شوند محضرتان به عرض ملوکانه می رسانند منتها دیگر فرصت نمی دهند که شما به زحمت بیفتید و این طرف و آن طرف دنبال سوراخ موش بگردید! با اسکورتشان همزمان می رسند.
نوبت به خمپاره 60 رسید، خمپاره ای نقلی و تو دل برو، خجالتی، با حجب حیاء، آرام و بی سر و صدا. دلت می خواست آن را درسته قورت بدهی. اینقدر شیرین و ملیح بود: بله، این هم حضرت والا «شیخ اجل»، «اگر منو گرفتی»، «سر بزنگاه»، «خمپاره جیبی» خودمان 60 عزیز است. عادت عجیبی دارد، اهل هیچ تشریفاتی نیست. اصلاً نمی فهمی کی می آید کی می رود. یک وقت دست می کنی در جیبت تخمه آفتابگردان برداری می بینی، اِ آنجاست! مرد عمل است. بر عکس سایرین اهل شعار نیست. کاری را که نکرده نمی گوید که کرده ام. می گوید ما وظیفه مان را انجام می دهیم، بعداً خود به خود خبرش منتشر می شود. هیاهو نمی کند که من می خواهم بیایم. یا در راه هستم و تا چند لحظه دیگر می رسم. می گوید کار است دیگر آمد و نشد بیایم، چرا حرف پیش بزنیم برای همین شما هیچ وقت نمی توانید از وجود و حضور او با خبر بشوید. اول می گوید بمب! بعد معلوم می شود خمپاره 60 بوده است.
ملاکهای حضرت امام (ره) برای نماینده اصلح
1- دیانت و دینداری نخستین شرط حضرت امام (ره) برای نماینده اصلح، دیانت و دینداری است چرا که از منظر آن بزرگوار اگر نمایندهای مقید به مسائل شرع مقدس باشد میتواند برای کشوری که مردمش متدین و مومن هستند کار کند و در غیر اینصورت نه خواهد توانست اولویتهای جامعه اسلامی را درک کند و نه بیقیدیش اجازه فعالیت دلسوزانه و خالصانه را به وی خواهد داد. از دیگر عوارض نماینده غیر متعهد به اسلام و قانون اساسی، ترجیح منافع شخصی بر مصالح عمومی کشور میباشد. برهمین اساس امام راحل (ره) در جملهای تکان دهنده این تقاضا را مطرح میسازند که «من متواضعانه از شما میخواهم که حتیالامکان در انتخاب اشخاص با هم موافقت نمایید و اشخاص اسلامی، متعهد، غیر منحرف از صراط مستقیم الهی را در نظر بگیرید و سرونوشت اسلام و کشور خود را به دست کسانی دهید که به اسلام و جمهوری اسلامی و قانون اساسی معتقد و نسبت به احکام نورانی الهی متعهد باشند و منفعت خود را بر مصلحت کشور مقدم ندارند. حضرت امام (ره) در عبارت صریحتری نیز بر مقوله تدین تأکید ورزیده و از مردم خواسته بودند تا «کوشش کنند که وکلای صالح متدین بفرستند» و همچنین اظهار امیدواری کرده بودند «امیدوارم همین طور هم بشود برای اینکه مملکت ما همه متدینند اکثراً، و وکیل متدین تعیین میکنند.» از نظر آن مرحوم اگر وکلا و نمایندگان متدین باشند «آن وقت این مسائل همهاش حل میشود.»
2- وفاداری به قانون اساسی دومین ویژگی نماینده اصلح از نقطه نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی، وفاداری به قانون اساسی جمهوری اسلامی به عنوان منشور ملت ایران میباشد و کسانی که با گرایش به چپ (شرق) یا راست (غرب) نسبت به اساس یا بخشی از قانون اساسی نقد و انتقاد دارند نباید در مسئولیت بزرگ نمایندگی مردم در مجلس قرار گیرند. از همین رو معمار بزرگ انقلاب اسلامی انتظار دارند مردم در انتخاب نماینده برای مجلس با مطالعه و دقت عمل نموده و به سوابق آنها در پایبندی به قانون اساسی توجه نمایند لذا به عنوان یک توقع میفرمایند: «امید است ملت مبارز، متعهد به مطالعه دقیق در سوابق اشخاص و گروهها، آراء خود را به اشخاصی میدهند که به اسلام عزیز و قانون اساسی وفادار باشند و از تمایلات چپ و راست مبراء باشند و به حسن سابقه و تعهد به قوانین اسلام و خیرخواهی امت معروف و موصوف باشند. باید ملت شریف بدانند که انحراف از این امر مهم اسلامی، خیانت به اسلام و کشور است و موجب مسئولیت عظیم است.»
3- خدمترسانی و خدمتگزاری خدمت به خلقا... و خدمتگزاری به ملت، اصل دیگری است که از منظر حضرت امام (ره) باید در انتخابات نمایندگان مجلس مورد توجه قرار گیرد و اگر نمایندهای به این اصل اعتقادی نداشته باشد نخواهد توانست برای موکلینش مؤثر و مفید باشد و این ویژگی پس از دیانت و تعهد به قانون اساسی یک اصل ضروری است چنانچه حضرت امام (ره) تصریح میفرمایند: «مردم آنی را انتخاب بکنند که میشناسند که به این ملت خدمتگزار است و دلش برای این طبقه ضعیف میسوزد و یک اشخاصی که معروف است پیششان به امانت، به دیانت، به خدمت به مردم، آنها را تعیین کنند، باید همه تعیین بکنند.»
4- آراستگی اخلاقی هنگامی نمایندگان متدین و پایبند به قانون اساسی میتوانند به فکر خدمترسانی به مردم باشند که فضای عمومی مجلس آرام و سالم باشد و لازمه آن حضور نمایندگان متخلق به اخلاق اسلامی است. افراد کم حوصله، فاقد سعه صدر، بینزاکت و احیاناً اهل نزاع و زد و خورد بسرعت فضای مجلس را متشنج نموده و با رد و بدل نمودن سخنانی که در شأن خانه ملت نیست میتوانند مجلس را از کارکرد اصلی خود بازدارد. برهمین اساس حضرت امام (ره) توصیه فرمودند: «افرادی را انتخاب کنید که متعهد به اسلام، شرقی و غربی نباشند، بر صراط مستقیم انسانیت و اسلامیت باشند. وکیلهایی که آراسته هستند به اخلاق خوب، متعهد هستند به اسلام، وفادار هستند به کشور خودشان، خدمتگزار هستند به شما و به کشور، آن اشخاص را انتخاب کنید.»
5- شجاع مثل مدرس شجاعت و نهراسیدن از قدرتهای بیگانه یکی دیگر از شاخصههای نماینده صالح از نگاه حضرت امام (ره) میباشد که بر آن تاکید زیادی نموده و مصداق آن را مرحوم مدرس معرفی میفرمایند. اگر چه معتقدند مثل مدرس کم وجود دارد اما شجاعت و نترسیدن همچو مدرس را برای نماینده مجلس لازم دانسته و میفرمایند:«سعی کنید مثل مرحوم مدرس را انتخاب کنید، البته مثل مدرس که این زودیها پیدا نمیشود، شاید آحادی مثل مدرس باشند. کسانی را که انتخاب میکنید باید مسائل را تشخیص دهند، نه از افرادی باشند که اگر روس یا آمریکا یا قدرت دیگری تشری زد بترسند، باید بایستند و مقابله کنند.» آگاهی به مسائل روز، برخورداری از بصیرت، دلسوز محرومان، امانتدار و خیرخواه امت از جمله سایر ویژگیهایی است که برای گزینش نماینده صالح مورد توجه حضرت امام (ره) قرار داشته و به آن توصیه فرمودهاند.
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان ستم و بر پایىِ عدل یکى از درسهاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است. عاشورا به ما مىآموزد که انسان مسلمان نمىتواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بىتفاوت بماند؛ اگر سکوت کرد در حکم همان ستمکار است. امامحسین(ع) در یک سخنرانى که در منزل «بیضه» در برابر سپاهیان حرّ فرمودند:
«اى مردم. رسول خدا(ص) فرمود: اگر کسى حاکم ستمگرى را ببیند که حلال خدا را حرام مىکند، عهد و پیمان الهى را مىشکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگرى رفتار مىکند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که این فرد را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند.»[20] آن بزرگوار سپس از بنىامیه و پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقى از سخنان پیامبر گرامى اسلام یاد کرده و مىفرماید:
«مردم آگاه باشید که بنىامیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروى و بندگى خداى بخشنده سرپیچى کردهاند، فساد و تباهى را آشکار ساختهاند و حدود الهى را تعطیل کردهاند و اموال مردم را به خود اختصاص دادهاند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند. من از هر کس شایستهترم که وضع موجود را تغییر دهم...پس لازم است از روش من پیروى کنید زیرا عمل من براى شما حجّت و سرمشق است...»[21] از سخنان یاد شده چند نکته اساسى زیر استفاده مىشود:
1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانین دین واجب است. این برنامه باید سر لوحه زندگى امت اسلامى در گستره تاریخ در هر سرزمینى باشد.
2. سکوت در برابر حاکم ستم، گناهى بس بزرگ و در حدّ گناه همان حاکم ستم است.
3. حکومت یزیدى از مصادیق حاکمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانین الهى است. از این روى مبارزه با او نیز تکلیف الهى است. امام در نامهاى به مردم کوفه مىنویسد:
«فلعمرى ما الامام الّا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه على ذات الله؛به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنهاکسى است که برابر کتاب خدا داورى کند. دادگر و متدین به دین حقّ باشد. وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا کند.» امامحسین(ع) در همین نامه سخنان مردم کوفه را که نوشته بودند: «لیس لنا امام؛ ما امام نداریم، تأیید کرده است، چرا که آن بزرگوار یزید را داراى شرایط امامت و حکومت نمىداند. زیرا که اجراى حقِّ و عدالت، عمل به کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را ندارد.