![]() |
به گزارش رسانه های عراقی، در پی حمله افراد مسلح تروریست به اتوبوس حامل زائران ایرانی در شمال پایتخت عراق، دست کم سه نفر زخمی شدند. به گزارش شیعه نیوز به نقل از مهر، منابع امنیتی عراقی اعلام کردند: روز گذشته به یک دستگاه اتوبوس حامل زائران ایرانی در میدان عدن در شمال بغداد حمله شد که در پی آن سه زائر ایرانی زخمی شدند. این منابع افزودند: این حمله زمانی صورت گرفت که زائران ایرانی به سوی مرقد امام موسی کاظم علیه السلام درشمال بغداد حرکت می کردند. لازم به ذکر است تروریستهای تکفیری با اقدامات جنایتکارانه خود درعراق، برای عملی کردن توطئه شوم خود که همان جنگ مذهبی است، تلاش می کنند، اما با هوشیاری مراجع دینی و رهبران سیاسی و آگاهی قشرهای مختلف ملت عراق در این راه ناکام مانده اند. تروریستهای تکفیری بارها، کاروانهای زائران مراقد مقدس ائمه اطهار(ع) را هدف حملات کینه توزانه خود قرار داده اند. |
شماری از مبلغان شیعه که برای تبلیغ میان مردم سرخ پوست کشورهای منطقه آمریکای لاتین از جمله ونزوئلا و کلمبیا فعال هستند، نشانه هایی از موفقیت را در منطقه آمازونیا در میان قبیله گواخیه رز به وضوح یافته اند. |
![]() |
یک روزنامه پرویی از گرایش دسته جمعی مردم برخی قبایل آمریکای لاتین به اسلام در اثر فعالیت مبلغان مذهبی ایرانی خبر داد. به گزارش شیعه نیوز به نقل از رجانیوز، روزنامه 24 اوراس لیبره چاپ پرو با اشاره به حضور مبلغان دینی ایران در منطقه آمریکای لاتین، به روح ضد آمریکایی مردم این منطقه اشاره کرد و از استقبال شدید هوگو چاوز، رییس جمهور ونزوئلا از فعالیت این مبلغان مذهبی خبر داد. به نوشته این روزنامه، شماری از مبلغان شیعه که برای تبلیغ میان مردم سرخ پوست کشورهای منطقه آمریکای لاتین از جمله ونزوئلا و کلمبیا فعال هستند، نشانه هایی از موفقیت را در منطقه آمازونیا در میان قبیله گواخیه رز به وضوح یافته اند. این روزنامه چاپ پرو تصریح کرد: اکنون پس از گرایش دست جمعی مردم این قبلیه بسیاری از زنان روسری بر سر کرده اند. افزایش گرایش به اسلام در میان مردم منطقه آمریکای لاتین و استقبال رئیس جمهور ونزوئلا در شرایطی رخ داده است که رئیس جمهور کوبا نیز 2 سال پیش در جمع اعضای حزب کمونیست این کشور گفته بود معضل کنونی ما این است که دین نداریم. ما نیازمند یک آرامش معنوی و فرازمینی هستیم. بر اساس گزارش رسانه ها، وی همچنین در دیدار با یک مقام ایرانی تأکید کرده بود ما احساس می کنیم یک چیزی مانند دین در جامعه خود کم داریم و خلا آن را احساس می کنیم. پس از این اظهار تمایل کاسترو و گزارش آن به مسئولان ایرانی، محمد رضا حکیمی، در نامهای به کاسترو به تشریح و تبیین اصول متعالی و حیاتبخش دین مبین اسلام و قرآن حکیم پرداخت. آبان ماه سال 84 نیز سعید جلیلی معاون وقت اروپا و آمریکای وزارت امور خارجه و نماینده ویژه رئیس جمهور ایران به کوبا سفر کرد و ضمن دیدار با فیدل کاسترو، چند کتاب اسلامی از سوی رهبر انقلاب به وی هدیه کرد. |
مانده بودم معطل که چگونه از خجالت مادر و همسرم در بیایم و از سوی دیگر پسرم را از سر باز کنم. تقصیر خودم بود. هر بار که مرخصی می امدم آن قدر از خوبی ها و مهربانی های بچه ها تعریف می کردم که بابا و ننه ام ندیده عاشق دوستان و صفای جبهه شده بودند، چه رسد به یک پسر بچه ده، یازده ساله که کله اش بوی قرمه سبزی می داد و در تب می سوخت که همراه من بیاید و پدر صدام یزید کافر! را در بیاورد و او را روانه بغداد ویرانه اش کند. آخر سر آنقدر آب لب و لوچه اش را با ماچ های بادش مانندش به سرو صورتم چسباند و آبغوره ریخت و کولی بازی در آورد تا روم کم شد و راضی شدم که برای چند روز به جبهه ببرمش. کفش و کلاه کردیم و جاده را گرفتیم آمدیم جبهه. شور و حالش یک طرف، کنجکاوی کودکانه اش طرف دیگر. از زمین و آسمان و در و دیوار ازم می پرسید.
- این تفنگ گندهه اسمش چیه؟
- بابا چرا این تانک ها چرخ ندارند، زنجیر دارند؟
- بابا این آقاهه چرا یک پا ندارد؟
- بابا این آقاهه سلمانی نمی رود این قدر ریش دارد؟
بدبختم کرد بس که سوال پرسید و من مادر مرده جواب دادم. تا این که یک روز بر خوردیم به یک بنده خدا که رو دست بلال حبشی زده بود و به شب گفته بود تو نیا که من تخته گاز آمدم. قدرتی خدا فقط دندان های سفید داشت و دو حدقه چشم سفید. پسرم در همان عالم کودکی گفت: «بابایی مگر شما نمی گفتید که رزمندگان نوارنی هستند ؟»
متوجه منظورش نشدم:
- چرا پسرم، مگر چی شده؟
- پس چرا این آقاهه این قدر سیاه سوخته اس؟
ایکی ثانیه فهمیدم که منظورش چیه؛ کم نیاوردم و گفتم: «باباجون، او از بس نورانی بوده صورتش سوخته، فهمیدی؟!»
آقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که می رفتیم تو جیه مان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم. صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان بهم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین. نعره زدم: یا مهدی! یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی!» از جا جستم. خاک ها را زدم کنار. آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید. خودم هم خنده ام گرفت!
پیامبر اعظم(ص)
بِالمُجاهَدَةِ یُغلَبُ سُوءُ العادَةِ
با مجاهدت می توان بر عادتهاى بد چیره آمد
سلام کلمهایست زیبا که هم بر کام شیرین میآید و هم با معنای خوشش، رابطهی میان گویند و شنوندهاش را گرم میکند.
سلام به معنی سلامتی و امنیت است و وقتی بر کسی سلام میدهی، به او میگویی که تو از سوی من در امانی و خیالت تخت که تا با منی خاطرت آسوده خواهد بود. و خلاصه آنکه سلامت یعنی سرت سلامت!
سلام را معمولا وقتی میگویی که با کسی چهره به چهره شوی، آنگاه است که حضورت را با طنین سلام، سبز میکنی و نیز خاطر او را.
به نماز فکر کردهای؟ در آن پایان نماز حواست هست که با چه کسانی مواجه میشوی و بر آنان گلِ سلام هدیه میکنی؟
... وقتی که نماز را به انتها میرسانی شهادتین را که گفتی بعد از صلوات بر پیامبر و خاندانش شروع به دادن سلام میکنی. سلام اول، یعنی همان جمله "السلام علیک ایها النبى..." کاملا مشخص است که خطاب به پیامبر گرامى اسلام مىباشد. همچنان که قرآن به آن سفارش کرده است (احزاب، 56).
اما سلامهای بعدی چه؟
جملهی "السلام علینا و علی عباد الله الصالحین" خطاب به خودمان و بندگان نیکوکار خدا (به ویژه در نماز جماعت) است. مسلمانان، در هر نمازى پیوند دوستى با همهی بندگان نیکوکار خدا را به خود تلقین مىکنند و درود صلح را بر بندگان نیکوکار مىفرستند.
و جمله "السلام علیکم و رحمةالله و برکاته" بنابر قولی، خطاب به انبیا، ملائکه و امامان معصوم مىباشد.(1) و بنابر قولی دیگر، خطاب به جمیع مؤمنان؛ یعنى سلام و رحمت و برکات خداوند برشما مؤمنان.(2)
در پایان ملاقتت با خدا؛ وقتی که از عرش برمیگردی، اولین کسی که با او مواجه میشوی رسول خداست.
حال خودت را تصور کن که در مقابل پیامبر خدا نشستهای؛ که این تصور نیست، بلکه واقعیت است؛ حالا خودت بگو که چگونه به او سلام میکنی؟
_______________________________
1- شرح لمعه، ج1، ص82; شهید بهشتى، سرود یکتاپرستى، ص29.
2-میرزا جواد تبریزى، صراط النجاة، ج3، ص317; امام خمینى، توضیح المسائل، ص153، ط9.
عوامل حقیقى کامیابى
اولین عامل: کار در خور ذوق و استعداد
دوران جوانى دوران امید و آرزوست . دوران نشاط و طراوت است . در این حلقه از حیات، دورنماى آینده زندگى براى هر جوانى مانند رؤ یاهاى شیرین در برابر دیدگان پرفروغش مجسم میگردد. فکرها میکند، نقشه ها میریزد و آرزوهاى بلند در مغز خود ترسیم میکند.
ولى چه بسا دوران جوانى فردى سپرى میگردد و پیرى او فرا میرسد اما او هنوز به کوچکترین آرزوى خود نرسیده است . گاهى برخلاف انتظار، بعضى ها به بیش از آنچه آرزو میکنند نائل میگردند و تمام رؤ یاهاى شیرین آنها صورت خارجى پیدا میکند.
به طور مسلم شکست آن یکى و پیروزى آن دیگرى بى علت نیست و علت هر دو را باید در درون زندگى آنها جستجو کرد.
مطمئن باشید آن فرد موفق و پیروز از طریقى وارد صحنه زندگى شده که آن طریق ، پیروزى او را تضمین کرده ولى آن دیگرى که شکست خورده غالبا بر اثر اشتباهات و راههاى غلطى بوده که با پاى خود پیموده است .
هدف ما در این سلسله نوشتار بیان گوشه اى از علل پیروزى مردان موفق جهان و راز خوشبختى آنهاست تا نسل جوان از برنامه سودمند و تجربیات آنها حداکثر استفاده را بنمایند. در جاده اى قدم بگذارند که قبلا هموار است و از راههاى پر پیچ و خم و سنگلاخها و بیراهه هاى زندگى بپرهیزند.
در هر سرى شورى است ، خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد!
راز موفقیت مردان بزرگ و سر کامیابى آنها یکى دوتا نیست . البته قسمتى از کامیابى آنها مرهون استعدادهاى باطنى و نبوغ فکرى است که به طور وراثت یا به علل دیگر به آنان رسیده است و ناگفته پیداست که این گونه عوامل قابل تحصیل نیست ؛ بلکه موهبتهایى است که خداوند براى نظام آفرینش در اختیار آنها گذارده است .
بخشهای آینده این نوشتار اثبات خواهد کرد با اینکه این گونه عوامل در پیشروى جوانان مؤثر است، اما اثر آنها زیاد نیست و عوامل مؤثر ترقى، امور دیگرى است که هر فرد علاقمند به آینده خود به آسانى میتواند آنها را بکار بندد و از آنها استفاده کند. و اگر هم بحد نوابغ جهان نرسد، میتواند یک فرد ممتاز و مبدا آثارى براى اجتماع خود باشد. این موفقیت خود در خور تحسین است و بیشتر جوانان بر اثر گم کردن راه ترقى از این موفقیت محروم میشوند.
ترقیات انسان اکثرا در گرو تربیتها، فعالیتها، کوششها و اجراء برنامههاى مخصوصى است و تاثیر وراثت در ترقى و انحطاط، نسبت به این عوامل بسیار کم است .
اکنون ما عوامل و رموز کامیابى مردان بزرگ جهان را به طور اجمال با ذکر شواهد و نمونه هاى زنده از نظر خوانندگان گرامى میگذارنیم .
در هر سرى شورى است ، خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد!
یکى از رموز کامیابى این است که جوان رشتهاى را تعقیب کند که مطابق ذوق و سلیقه و توانایى روحى و فکرى او باشد.
دستگاه آفرینش همه را یکنواخت نیافریده و در همه افراد بشر توانایى همه کار به ودیعه ننهاده است. بلکه براى گردش چرخهاى اجتماع، افراد را با ذوق و استعدادهاى مخصوصى آفریده است تا هر یک رشتهاى را دنبال کند که ذوق آن را دارد و کارى را انجام دهد که از عشق باطن و نیروى فطرى او سر چشمه میگیرد.
پارهاى از شکستها و ناکامیهاى جوانان معلول انحراف از این اصل مسلم است که گاهى؛ بر اثر تبلیغات غلط و تربیتهاى نادرست دنبال کارى میروند که ذوق و استعداد آن را ندارند و از کارى که شایستگى و برازندگى آن را دارند سرباز میزنند.
آنها این اصل مسلم را فراموش کردهاند که: در هر سرى شورى است، خوشبخت کسى است که ذوقش را دریابد!
بخاطر دارم در اوایل دههی 30 که مسأله نفت سر زبانها افتاده بود و هر زن و مرد ایرانى یک تفکر نفتى پیدا کرده بود و کارمندان و مهندسان صنعت نفت ارزش و قیمت قابل توجهى در میان اجتماع پیدا کرده بودند، طرز تفکر بیشتر دانشجویان به حکم تبعیت از محیط فرق کرده بود و همه و یا بیشتر دانشجویان خواستار شرکت در رشته مخصوص نفت شده بودند ولو اینکه بیشتر آنها ذوق آن را نداشتند.
سختترین ضربه بر پیشرفت و کامیابى یک فرد دانشجو این است که بدون این که استعداد خود را بسنجد، بدون مطالعه دقیق، رشتهاى را تعقیب کند که ذوق آن را ندارد.
جوانى که ذوق ادبى دارد از گفتار و قلم او ادب و شعر میبارد و فکر ریاضى او بسیار ناچیز است و کامیابى او به طور مسلم در غیر رشته ادبى رضایت بخش نخواهد بود.
چه بسا نوآموزانى در آغاز تحصیل کودن و نفهم به نظر میرسند ولى بعدا در سنین مخصوصى نابغه میشوند. پیداست، به حکم قوانین طبیعى، شکفتن این گونه شایستگى، شرائط دیگرى لازم داشته است.
از دفتر خاطرات یک نقاش هنرمند سرگذشت کوتاهى را نقل میکنم: وى در محیط دبیرستان دانش آموز تنبلى بود. نه درس میخواند و نه میگذاشت همکلاسانش درس بخوانند. خار راهى براى خود و دیگران بود ولى چشم و ابرو و پیشانى او از استعداد مخصوصى حکایت میکرد.
یک دبیر روان شناس او را به حضور طلبید، مقدارى او را پند داد، و از عواقب این طرز زندگى ترسانید و گفت : همواره سایه پدر بالاى سر انسان نیست، مشکلات زندگى فراوان است و این وضع باعث عقب افتادگى توست .
در این لحظه که او سخن میگفت، ناگهان متوجه شد که دانش آموز در حالى که سخنان او را گوش میدهد، با قطعه ذغالى که از روى زمین برداشته، عکس مرغى را که روى شاخههاى پر برگ نشسته است، روى زمین میکشد.
دبیر هوشمند دریافت که این عنصر براى نقاشى آفریده شده، نه براى حل معالات جبرى. او هر چه در این راه رنج ببرد، کمتر سودى خواهد برد. وظیفه وجدانى خود دانست که به ولى او جریان و تشخیص خود را گزارش دهد.
او هنگامى که با پدر وى روبرو گردید چنین گفت :فرزند شما ذوق سرشارى در هنر نقاشى دارد. اگر او را وادار کنید که تغییر رشته دهد شاید در این رشته سرآمد روزگار گردد.
گذشت زمان صحت گفتار دبیر آزموده را اثبات کرد و چیزى نگذشت که وى نقاش چیره دست و هنرمندى گردید.
از ادیسون پرسیدند چرا اغلب جوانان موفق نمیشوند؟
گفت :براى اینکه راه خود را نمیشناسد و در جاده دیگرى گام برمیدارند.
این چنین افرادی دو نوع ضرر بر جامعه میزنند:
1- کارى که شایستگى آن را دارند و اگر آن را تعقیب کنند کامیاب میشوند، انجام نمیدهند.
2- کارى را که عهددار آن شدهاند بخوبى انجام نداده و از عهده آن بر نمیآیند.
عقربک استعداد هر فردى از هنگام تولد به سوى کارى که براى آن آفریده شده متوجه است .سعادتمند کسى است که مربیان او سمت تمایل این عقربه را بدست بیاورند.
امروز در کشورهاى توسعه یافته با آزمایشهاى مخصوص استعداد افراد را به دست میآورند و آنها را وادار مینمایند که در رشتهاى که استعداد آن را دارند وارد شوند.
ای کاش دانشمندان به موازات دستگاههاى حرارت سنج و زلزله سنج، دستگاهى به نام استعداد سنج اختراع میکردند تا در تمام آموزشگاهها نصب میشد و میلیونها استعداد بشرى بر اثر بدى محیط و ناآشنائى مربیان و پدران و مادران به هدر نمیرفت .
گالیله در بچگى علاقه به ساختن ماشین آلات بچگانه داشت. پدر او بر خلاف میل فرزند، او را وادار کرد که طب بخواند. او در این راه ترقى نکرد. سپس به آموختن ریاضیات و فیزیک پرداخت و در نتیجه نبوغ خود را در نجوم و چیزهائى که عقربک استعداد او نشان میداد، ابراز نمود.
گالیله نخستین کسى بود که اثبات کرد زمین به دور خورشید میگردد و نخستین کسى بود که پاندول ساعت را ساخت .
تولستوى هنوز بچه بود که علاقه زیاد به مطالعه کتاب پیدا کرد و کتابهاى فلسفى را زیاد میخواند و در این دوران سعى میکرد مسائل مهم زندگى را مطرح سازد و تا پایان عمر این مسائل در قلمرو و فکر او بود.
جرج مورلند نقاش حیوانات از شش سالگى هنر نقاشى خود را ابراز میکرد. او با این که در سن 41 سالگى بدرود زندگى گفت، آثار گرانبهائى در نقاشى از خود به یادگار گذارد.
زراه کولبرن از طفولیت استعداد ریاضىاش نمودار بود. گاهى از او میپرسیدند: در یک سال یا بیشتر چند ثانیه وجود دارد؟ پس از تأمل مختصرى پاسخ صحیح آن را میداد.
جیمز وات، مخترع چندین آلت مکانیکى و کاشف نیروى بخار، از آغاز کودکى به آزمایش علاقه زیادى داشت و از این طریق کامیابىهایى در علوم طبیعى بدست آورد.
دستگاه آفرینش همه را یکنواخت نیافریده و در همه افراد بشر توانائى همه کار به ودیعه ننهاده است. بلکه براى گردش چرخهاى اجتماع، افراد را با ذوق و استعدادهاى مخصوصى آفریده است تا هر یک رشتهاى را دنبال کند که ذوق آن را دارد و کارى را انجام دهد که از عشق باطن و نیروى فطرى او سر چشمه میگیرد.
داروین در دوران کودکى کلکسیون جانوران داشت. و این کشش طبیعى او را به مطالعه درباره ثبات و یا تحول انواع واداشت و نظریه اشتفاق و تحول انواع را پس از یک سفر طولانى به وسیله کتاب بنیاد انواع انتشار داد.
از پیشوایان مذهبى ما دستور اکید رسیده است که خود را بشناسیم و بسان غواصان در دریاى وجود خود فرو رویم و با نورافکنهاى قوى خود، به شناسائى درون خود بپردازیم تا راز درون مت بر ما روشن گردد.
تمایلات باطنى ما بسان مغناطیسى است که شبیه و هم سنخ خود را میکشد و در مخزنى به نام حافظه انبار مینماید و در مواقع لزوم از آنها بهره بردارى میکند. اگر آنچه را میآموزیم مطابق ذوق و تمایلات باطنى ما باشد، به آسانى وارد مخزن شده تا مدتى ثبات و قرار خود را حفظ میکند. ولى اگر کارى را تعقیب نمائیم که شایستگى طبیعى آن را نداریم ، در اندک زمانى از مغز و مراکز حفظ ما فرار میکند و در نتیجه موفقیت ما خیلى کم میشود. یک چنین فرد منحرف از تمایلات استعداد خود بسان کسى است که بر خلاف جریان آب شنا کند. یا دستخوش امواج کوه پیکر آب میگردد و یا با کامیابى ناچیزى روبرو میشود.
وقتى انسان خود و شایستگى خود را شناخت و کار مطابق استعداد خود را پذیرفت ، چون عشق و کشش باطنى آن را دارد، در هدف خود کامیاب میگردد.
یک سلسله استعدادهایى هست که در شرایط مخصوصى بروز و نمو میکند. روان شناس زبر دستى لازم دارد که این نوع استعدادها را تشخیص دهد.
چه بسا نوآموزانى در آغاز تحصیل کودن و نفهم به نظر میرسند ولى بعدا در سنین مخصوصى نابغه میشوند. پیداست، به حکم قوانین طبیعى، شکفتن این گونه شایستگى، شرائط دیگرى لازم داشته است.
میگویند اینشتین، دانشمند بزرگ و ریاضىدان عصر حاضر، در کلاسهاى ابتدائى رفوزه میشد، ولى او در محیطهاى مخصوصى قدرت درونى خود را ابراز نمود.
چه بسا افسرانى که یک مدت به زبونى و ترس و بیعرضگى معروف بودند، ولى در موقع کار، دلاوریهایى از خود نشان دادند که دهانها از تعجب باز ماند.
به ملکشاه سلجوقى خبر رسید که قیصر روم در صدد تسخیر بغداد است. در پی این خبر ملکشاه با ارتش منظم به سمت مرز ایران حرکت کرد. در این ایام، خواجه نظام الملک روزى از ارتش سان دید، ناگاه قیافهی سرباز کوتاه قدى توجه او را جلب کرد. دستور داد که او را از صف بیرون کنند. تصور کرد که از این سرباز کارى ساخته نیست.
ملکشاه گفت :چه میدانى؟ شاید همین سرباز قیصر را اسیر کند.
اتفاقا فتح و پیروزى با مسلمانان شد و قیصر روم به دست همین سرباز اسیر گردید!
... ادامه دارد