آدمى نهفته در زیر زبان خویش است . [نهج البلاغه]
نور هدایت
چرا بعضى دعاها مستجاب نمى‏شود؟
یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 1:57 عصر  
چرا بعضى دعاها مستجاب نمى‏شود؟
اگر به جاى بنزین مخصوص، گازوئیل یا آب در باک هواپیما بریزیم، پرواز صورت نمى‏گیرد، دعاى کسانى مستجاب مى‏شود که در شکم آنان لقمه حرام نباشد.
در حدیث مى‏خوانیم: «مَن سرّه أن یُستجاب دعائه فَلیطیّب کسبه»
(26) هرکس دوست دارد دعایش مستجاب شود، درآمد و لقمه خود را پاکیزه و حلال کند. بگذریم که دعا به معناى طلب خیر است و بسیارى از خواسته‏هاى ما خیر نیست و ما خیال مى‏کنیم خیر را طلب مى‏کنیم.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
برهوت
شنبه 86 دی 1 , ساعت 12:53 عصر  
سعید با عجله وراد سالن شد، گله‌مند بود فیلم خنجر و شقایق(1) را می‌خواست، قرار شد به منزل حاجی برویم، مقابل در، که رسیدیم،‌ سعید
پشت ما پنهان شد، سجاد در را باز کرد، حاجی با نگاهی خندان به کوچه آمد، سعید فیلم‌ها را خواست، سید پس از چند لحظه سکوت گفت:«سعید جان! فعلاً تنها نسخه فیلم‌ها دست من است.
من اکثر شب‌ها آنها را در جایی نمایش می‌دهم، اگر فیلم‌ها را امشب به شما بدهم باید بیست و چهار ساعت بعد برگردانی». با عهد و میثاق شدید فیلم را به قاسمی داد، با شوخی گفتم:«آقا مرتضی نگفتی! فیلم‌ها را برای چه کسی نمایش می‌دهی».

حاجی نگاهش را به زمین دوخت و با خنده گفت:«بیشتر شب‌ها آنها را در پایگا‌های بسیج محلات نشان می‌دهم،‌ امشب عذر آنها را می‌خواهم،‌اما آقا سعید فردا شب حتماً با فیلم‌ها بیا».
آوینی جوانان را از دریچه دوربین به معرکه عشق می‌کشاند؛ آنگاه آنها را در برهوت رها می‌کرد؛ تا خود چاره این زخم بی‌هنگام را بیابند.
1- این فیلم در مورد بوسنی است.

منبع : کتاب همسفر خورشید
راوی : بهزاد


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
چرا از مرگ مى‏ترسیم؟
شنبه 86 دی 1 , ساعت 12:46 عصر  
چرا از مرگ مى‏ترسیم؟
راننده زمانى در جاده مى‏ترسد که یا بنزین ندارد یا قاچاق حمل کرده یا اضافه سوار کرده یا با سرعت غیر مجاز رفته یا جاده را گم کرده یا در مقصد جایى را آماده نکرده و یا همراهانش نا اهل باشند.
اگر انسان براى بعد از مرگ خود، زاد و توشه لازم را برداشته باشد، کار خلاف نکرده باشد، راه را بداند، در مقصد جایى را در نظر گرفته باشد و دوستانش افراد صالح باشند و حرکتش طبق مقررات و مجاز باشد، نگرانى نخواهد داشت.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
معنای زندگی
پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 11:56 صبح  
مرتضی دل‌بسته بود، ناله‌های شبانه‌اش دردی جانکاه در دل داشت، که با هق‌هق گریه می‌آمیخت.
سید بارها و بارها بر ایمان از شهادت گفت: از رفتن به سوی نور، پرواز کردن، بی‌دل شدن، سجده‌گاه خویش را با خون، سرخ نمودن، و راهی بی‌پایان تا اوج هستی انسان گشودن.

به یاد دارم که در مورد زندگی و مرگ گفت:« زندگی کردن با مردن معنی می‌یابد، کلید ماجرا در مردن است، نه زندگی کردن».
چگونه مردن برایش مهم بود؛ و خداوند آرزویش را به سر منزل مقصود رساند.

منبع : کتاب همسفر خورشید
راوی : دوست شهید


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
مفهوم زیبای آزادی
پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 10:8 صبح  

خاطره ای از کودکی سید مرتضی آوینی

صدای گنجشکها فضای حیاط را پر کرده بود, بابای مدرسه جارو به دست از اتاقش بیرون آمد. مرتضی! مرتضی! حواست کجاست؟ زنگ کلاس خورده و مرتضی هراسان وارد کلاس شد. آقای مدیر نگاهی به تخته سیاه انداخت. روی آن با خطی زیبا نوشته شده بود: «خلیج عقبه از آن ملت عرب است.» ابروانش به هم گره خورد. هر کس آن را نوشته, زود بلند شود. مرتضی نگاهی به بچه‌های کلاس کرد. هنوز گنجشک‌ها در حیاط بودند. صدای قناری آقای مدیر هم به گوش می‌رسید. دوباره در رویا فرو رفت.
یکی از بچه‌ها برخاست: «آقا اجازه! این را «آوینی» نوشته.» فریاد مدیر «مرتضی» را به خود آورد:
«چرا وارد معقولات شده‌ای؟ بیا دم دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.»
معلم کلاس جلو آمد و آرام به مدیر چیزی گفت. چشمان مدیر به دانش‌آموزان دوخته شد. قلیان احساسات کودکانه‌ مرتضی گویای صداقت باطنی‌اش بود و مدیر ...
«سید مرتضی» آرام و بی‌صدا سرجایش بازگشت. اما هنوز صدای گنجشکان حیاط و قناری آقای مدیر به گوش می‌رسید. آزادی مفهوم زیبای ذهن کودک شد.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
عملیات متهورانه
سه شنبه 86 آذر 27 , ساعت 2:20 عصر  

    رشید ضامن نارنجک را کشید و با لنگ های درازش خودش را به اتاقک کاهگلی درب و داغون رساند. روی پنجره های اتاقک به جای شیشه، مشمع پاره و پوره کشیده بودند که باد تکانش می داد. رشید نعره زد: «بیایید بیرون نامردها! و الا تکه تکه تان می کنم.» از همان دور آب دهانم را از ترس قورت دادم و دستانم را دور دهان کاسه کردم و گفتم «رشید جان، جان مادرت این دفعه را بی خیال شو. آبرویمان می رودها!». رشید سر برگرداند و بهم براق شد.

-  جا زدی سرباز رشید اسلام؟ نترس من اینجام!

   خیلی بهم برخورد، اما جلوتر نرفتم. رشید دستش را عقب برد. انگشتانش از روی ضامن نارنجک شل شد و دوباره فریاد: «خودتان خواستید! هزار یک، هزار دو....» نارنجک را انداخت تو اتاقک. چسبیدم زمین دست هایم را گذاشتم رو گوش هام و چشم دوختم به اتاقک. رشید چسبید به دیوار کاهگلی و سرش را به دیوار تکیه داد. تا خواستم بگویم بیاید کنار، صدای انفجار وحشتناکی بلند شد و اتاقک رو رشید هوار شد. سرم را بین دستانم قایم کردم. سنگ و تگرگ رو سرم و بدنم باریدن گرفت. چند لحظه بعد که اوضاع آرام تر شد. فریاد خفه رشید از میان گرد و خاک به گوشم رسید که «ای وای مردم! نجاتم بدید» پشت بندش یک بابایی لخت و خاکی، حوله دور کمر بسته از پشت اتاقک هوار شده بلند شد و شروع کرد به هوار کشیدن:

-  کمک، کمک ما بمباران شدیم.

    مانده بود معطل. از یک طرف آن بدبخت حوله به کمر قاطی کرده بود و بالا و پایین می پرید و کمک می خواست و از سوی دیگر رشید تا کمر زیر آوار بود. گیج و منگ به طرف اتاقک رفتم. از لا به لای نخل ها سر و کله بچه ها پیدا شد. جلوتر از همه امیر بود که شلنگ تخته زنان می دوید. امیر رسید بهم و با وحشت پرسید: «چی شده نریمان، صدای چی بود؟» جوان حوله به کمر دوید جلو و نعره زد: «زدند، من تو حمام پشت اتاقک بودم که بمباران شدیم!» امیر و دیگران رفتند سراغ رشید و با هزار مکافات کشیدنش بیرون. یکی قمقمه دستم داد. آبش را خوردم و کمی هم رو سر و صورتم ریختم. حالم جا آمد. سپیدی خاک، رشید را مثل پیرمرد ها کرده بود. بچه ها دوره مان کردند و سوال پیچمان کردند.

-   چی شده؟

-  خمپاره بود؟

-  خمپاره که این جا نمی رسد. حتماً توپ دوربرد بوده.

    جوان حوله به کمر که حالا کمی حالش سر جا آمده بود گفت:«یعنی هواپیما نبود؟» بعضی ها خندیدند. جوان حوله به کمر تازه متوجه شد که به چه وضعی در آمده. فلنگ را بست. امیر گفت: «اتاقک چرا منفجر شد؟» در حال تکاندن لباسم گفتم: «همه اش تقصیر این رشیده! هر چی بهش گفتم درست نیست اتاقک را منفجر کنیم، گوش نکرد.» چشمان امیر از تعجب گرد شد:

-   چی؟ شما اتاقک را منفجر کردید؟ چرا؟

  رشید که به زحمت از جا بلند شده و لباسش را می تکاند به من توپید که: خوب داری خودت را به موش مردگی می زنی. من گفتم برای تمرین نارنجک بندازیم یا خودت گفتی؟» اوضاع بی ریخت شد. دور و بری ها شروع کردند به هرهر کردن و مچل کردن ما. امیر با عصبانیت گفت: که اینطور؟ مگر نگفته بودم این خانه ها صاحب دارد و ما حق نداریم خرابشان کنیم؟» رشید که دوباره نشسته بود و پای ضرب دیده اش را می مالید، گفت: «کدام مردم؟ اینجا که جز ماها کسی نیست.» امیر با ناراحتی راه افتاد. ما هم لنگ لنگان پشت سرش.

-  پاک آبرو ریزی کردید. قرار بود این خانه ها را که به زور از چنگ دشمن در آوردیم به صاحبانش برگردانیم. آن وقت شماها میزنید درب و داغنشان می کنید. تکلیف شما را بعدا مشخص می کنم!

یکی از بچه ها گفت:«حالا آن بیچاره را بگو که با خیال راحت حمام می کرده که زیر آوار رفته و به آن ریخت در آمده. هم آبرویش رفته، هم هوش و حواس از سرش!» همه خندیدند جز من و رشید و امیر. به بدبختی بعد از آن فکر می کردم.

 


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
قبل از مرگ
شنبه 86 آذر 24 , ساعت 2:40 عصر  

شکار لحظه ها - عکس هایی از لحظاتی قبل از مرگ























نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
آیا پاداش ده برابر، براى انجام هرکار نیک است؟
شنبه 86 آذر 24 , ساعت 1:24 عصر  
آیا پاداش ده برابر، براى انجام هرکار نیک است؟
قرآن مى‏فرماید: «مَن جاءَ بالحَسنَة فلهُ عَشر أمثالها»
(25)
هر کس کار شایسته‏اى بیاورد، ده برابر پاداش دارد. آنچه مهم است آوردن کار شایسته به قیامت است، نه انجام آن در دنیا.
رساندن جنس به مقصد ارزش دارد، ولى اگر جنسى را در وسط راه از بین بردیم، ارزشى ندارد. بسیارى از کارهاى به ظاهر نیک دچار آفاتى مى‏شود که به مقصد نمى‏رسد:
یا در آغاز، کار را با ریا و خودنمایى شروع مى‏کنیم و هدف الهى نداریم، یا در وسط کار گرفتار غرور و عُجب و خودخواهى مى‏شویم و یا بعد از انجام کار، گناهى مى‏کنیم و آثار آن را محو مى‏کنیم.
گرچه در این سه مورد کار شایسته انجام گرفته، ولى سالم به مقصد نرسیده است. لذا قرآن نمى‏فرماید: هرکس کار شایسته انجام دهد ده برابر پاداش دارد، بلکه مى‏فرماید: هر کس کار شایسته خود را تا قیامت بیاورد، ده پاداش دارد. «مَن جاء بالحسنة»


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
راکت بدون توپ
پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 11:0 صبح  
   بمباران هوایی که می شد و دشمن با راکت مناطق مسکونی و غیر مسکونی را مورد تجاوز قرار می داد.

    بچه ها سرشان را رو به آسمان و در جهت هواپیماهای عراقی بلند می کردند و می گفتند: نگاه کن یک مثقال عقل به کله این صدام نیست، آخر ما راکت بدون توپ به چه دردمان می خورد! و بعضی اضافه می کردند: ولش کن بابا چه می داند تنیس چیست؟ بابایش ورزشکار بوده، ننه اش ورزشکار بوده، به هیکلش نگاه نکن، دو دفعه به او بشین پاشو بدهی به اسهال و استفراغ می افتد.


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
درچنین روزی
پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 9:40 صبح  
59/09/22
جابه جایی نیروهای عراقی در جبهه سوسنگرد . تداوم درگیری در ایلام ، سومار ، سر پل ذهاب و قصر شیرین .

تحلیل کاهش فعالیت دششمن در جبهه جنوب توسط واحد اطلاعات عملیات سپاه خوزستان . بازدید و گزارش مفصل خبرنگار خبرگزاری پارس از جبهه های ایلام ، دهلران و مهران .

جمعآوری هشت کشته و شش مجروح عراقی از آبهای ساحلی کویت ، مرتبط با عملیات دریایی اخیر . تقاضای امارات از سازمان ملل برای مذاکره با ایران دربارة سه جزیره و تاکید سعدون حمادی بر اینکه سه جزیره ایرانی خلیج فارس به امارات تعلق دارد .

نقش و منافع آمریکا در جنگ ایران و عراق از نظر برژینسکی ، هرالدتریبیون و وزیر اطلاعات رژیم سعودی .

گزارش مشروح لوموند از کردستان ایران : درگیریهای جاری ـ اهمیت درگیری در کردستان ایران برای عراق ـ انشعاب شاخه روسی حزب دمکرات ( به رهبری غنی بلوریان ) از این حزب و آثار آن ـ اظهارات غنی بلوریان علیه قاسملو و عراق .

لزوم هوشیاریهای لازم در سخنان امام خمینی خطاب به جمعی از فرماندهان سپاه و مسئولین عقیدتی ارتش .

66/09/22

دکوئیار: اکنون زمان آن فرارسیده است که فروش اسلحه به ایران تحریم شود.

 


نوشته شده توسط محمد نیک روان | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
درباره وبلاگ

نور هدایت

محمد نیک روان
در این وبلاگ به موضوعات اخلاقی - اجتماعی - مذهبی وفرهنگی می پردازد .
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 10 بازدید
بازدید دیروز: 34 بازدید
بازدید کل: 598567 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

< src=asemonibox.ir/l.php?l=l&2=1470>
[79]

غدیر [70]
[آرشیو(2)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
لبخند بزن[60] . دینی[50] . مهدویت[46] . تاریخی[39] . تصاویر[29] . خبر[25] . مذهبی[21] . اجتماعی[18] . دین ومذهب[11] . احادیث[10] . اخلاقی[8] . آرشیو[7] . سیاسی[7] . نظر[6] . طنز[4] . امام خمینی[4] . شهدا[3] . تاریخ[2] . لبخند های جبهه[2] . مظلومیت[2] . تصویر[2] . ندای مظلومیت[2] . خاطرات . خاطرات امام خمینی . خاطرات جبهه . خاطرات رهبرانقلاب . خلاصه بخشی از کتاب حماسه حسینی . خلاصه بخشی از کتاب حماسه حسینی1-3(عوامل تحریف) . خلاصه کتاب حماسه حسینی (1-3) . داستان وراستان . امام شناسی . انقلاب اسلامی . بهاییت . اخلاق . اخلاق - تاثیر تغذیه بر اخلاق . اخلاق - تواضع . اخلاق-تقوا- خودسازی . مناجات . مذهبی -سیاسی . لبخندهای جبهه . غیبت از دیدگاه قرآن . قرآنی . آموزنده واخلاقی . صهیونیسم جهانی . سیاسی- اجتماعی .
نوشته های پیشین

مهدویت
خبر
امام شناسی
تصاویر مختلف
احادیث
تاریخی - سیاسی
نهج البلاغه
نظر سنجی
ماه مبارک رمضان
جبهه وشهدا
چت
نظر
خاطرات ولبخندهای جبهه
اخلاق -دین ومذهب
مسلمانان
یهود وصهیونیسم
روز شمار تاریخ
آرشیو مطالب وبلاگ قبلی
قرآنی
اجتماعی
بایگانی
درباره شهید آوینی
لوگوی وبلاگ من

نور هدایت
لینک دوستان من

عاشق آسمونی
پسر زمستان
نمازخانه بوستان بهاره
رها
جلوه معشوق
● بندیر ●
.:: در کوی بی نشان ها ::.
دنیای جوانی
دل ‏تنگی
جریان شناسی
جریان شناسی
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
..دنیای کوچک..
آقاشیر
روانشناسی آیناز
شلمچه
خبر روز
تکنولوژی کامپیوتر
xXx رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
تمهیدات برای حضور و ظهور
تازه ترین ها
سیاست
پاسبان*حرم دل *شده ام شب همه شب
توشه آخرت
آیین جوانمردان
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
علی
کلبه حقیرانه من
Ask quran
اخراجیها
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
من وروزهایم
فرهنگ شهادت
علمدار دین
حاج رضوان
لعل سلسبیل
زن تنها
...
انتظار نور
برو بچه های ارزشی
دوزخیان زمین
شایگان♥®♥
افق بیکران روح من
جواب به شبهات
نور ولایت
جمهوریت : طنز سیاسی و اخبار داغ سیاسی ، تصویری
مذهب
عــــشقـــــولـــــک
گلهای د نیا
صبح دیگری در راه است ....
شب مهتابی
دوزخی
دهاتی
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
کشکول
عاشق امام زمان
نسیم وحی
زنان در جهان
$هرچی عشقم بکشه$ ((سرگرمی سابق))
حسرت
دم مسیحایی
برای ریحانه for Reyhaneh
یاران ناب
فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
صراط
صراط
دیدگاه نوین




کیستی ما
آســــــمــونـــی بــاش
پسران جوان
پیامک های سیاسی
حزب اللهی مدرنیته
توهمات قرن 21
ولایت
ایــ عزیـــــز ـــــــران
مشاوره و مقالات روانشناسی
هر کجا باشم آسمون مال منه
قوام دین به رسالت ، دوام دین به امامت
نیار یعنی آرزو
درموردهمه چیز و همه جا
سایه
ESPERANCE55
پله...پله...تاخدا!
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
مریم و عسل (دوقلوهای افسانه ای )....
یکدلی در سفر زندگی
موج آزاد اندیشی اسلامی
تو میتونی !! دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ اس ام اس جک mp3 sms
وبلاگ دزدی
مجله خبری « متین نیوز »
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
(((شفای زندگی)))
آواز یزدان
اس ام اس عاشقانه
و خدایی که در این نزدیکیست
محمدرضا جاودانی
در گوشی با خدا
ارایشی. بهداشتی .پزشکی.مدروز
..:: نـو ر و ز::..
سخن دل
گروه هدف
پاتوق جوانان
مثل ستاره ...
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
عاشقان علی
وصال
بزرگترین وبلاگ دانلود عکس،نرم افزار،بازی و مقالهای دانشگاهی
کوثر
روح و ریحان
خموش پر گفتار
بهار
عشق من لاکه
عطر گل یاس
کلبه احزان
به کجا می برد این امید ما را
سلمان بابایی
ای تشنه لب
دانش نامه وبلاگی که میخوانید
نیازمندی ها
کوچه ام مهتابی است
نزدیک آسمان
دولت عشق
درد ما جز به ظهورش مداوا نشود...